سارنگ، مهل پنجم:
استاد من مرا از شر بدبینی ام خلاص کرده است.
من فدای آن گورو هستم. من برای همیشه و همیشه به او فداکارم. ||1||مکث||
من نام گورو را روز و شب می خوانم. من پای گورو را در ذهنم ثبت می کنم.
من پیوسته در غبار پای گورو غسل می کنم و گناهان کثیف خود را می شوم. ||1||
من به طور مداوم به گورو کامل خدمت می کنم. من متواضعانه به استادم تعظیم می کنم.
گورو کامل همه پاداش های پربار را به من برکت داده است. ای ناناک، گورو مرا آزاد کرده است. ||2||47||70||
سارنگ، مهل پنجم:
با تعمق در یاد نعم، نام خداوند، فانی به رستگاری می رسد.
غم و اندوه او از بین می رود و هراسش تمام می شود. او عاشق ساعد سنگات، گروه مقدس است. ||1||مکث||
ذهن او خداوند را می پرستد و می پرستد، حر، حر، حر، حر. زبان او ستایش خداوند را می خواند.
او با ترک غرور خودپسندانه، میل جنسی، خشم و تهمت، عشق به خداوند را در آغوش می کشد. ||1||
خداوند مهربان را بپرستید و پرستش کنید. با ذکر نام پروردگار عالم، زینت و سرافراز خواهی شد.
می گوید نانک، هر که خاک همه شود، در رؤیت مبارک پروردگار، حر، حر، می آمیزد. ||2||48||71||
سارنگ، مهل پنجم:
من فدای گورو کاملم هستم.
خداوند نجات دهنده من مرا نجات داده است. او جلال نام خود را نازل کرده است. ||1||مکث||
بندگان و بندگان خود را بی باک می کند و همه دردهایشان را می برد.
پس تمام تلاشهای دیگر را کنار بگذارید و پای نیلوفر آبی خداوند را در ذهن خود ثبت کنید. ||1||
خداوند تکیه گاه نفس حیات است، بهترین دوست و همدم من، یگانه خالق هستی.
پروردگار و استاد ناناک از همه بالاتر است. بارها و بارها با فروتنی به او تعظیم می کنم. ||2||49||72||
سارنگ، مهل پنجم:
به من بگو: غیر از خداوند چه کسی وجود دارد؟
آفریدگار، مظهر رحمت، همه آسایش ها را عطا می کند. تا ابد روی آن خدا فکر کن ||1||مکث||
همه مخلوقات بر ریسمان او بسته شده اند. ستایش آن خدا را بخوان
به یاد آن پروردگار و استادی که همه چیز را به شما می دهد، فکر کنید. چرا پیش کس دیگری می روید؟ ||1||
خدمت به پروردگار و مولای من ثمربخش و ثواب است. از او، ثمره امیال ذهن خود را به دست خواهید آورد.
می گوید نانک، سودت را بگیر و برو. شما با آرامش به خانه واقعی خود خواهید رفت. ||2||50||73||
سارنگ، مهل پنجم:
ای مولای من، من به حرم تو آمده ام.
وقتی به رؤیت مبارک درشان خیره شدم، تشویش ذهنم رفت. ||1||مکث||
بدون اینکه حرفی بزنم می دانی حال من تو به من الهام می دهی که نام تو را بخوانم.
دردهایم از بین رفته است و غرق در آرامش و وقار و سعادت می شوم و تسبیحات با شکوه تو را می خوانم. ||1||
با گرفتن بازوی من، مرا از گودال تاریک عمیق خانواده و مایا بلند کردی.
ناناک می گوید، گورو پیوندهای من را شکست و به جدایی من پایان داد. او مرا با خدا متحد کرده است. ||2||51||74||