هانومان با دمش بیدار و آگاه است.
شیوا بیدار است و در پای خداوند خدمت می کند.
Naam Dayv و Jai Dayv در این عصر تاریک کالی یوگا بیدار هستند. ||2||
راه های زیادی برای بیداری و خوابیدن وجود دارد.
بیدار بودن به عنوان گورمخ عالی ترین راه است.
عالی ترین اعمال این بدن،
کبیر می گوید، مراقبه و ارتعاش در نام خداوند است. ||3||2||
زن شوهرش را به دنیا می آورد.
پسر در بازی پدرش را هدایت می کند.
بدون سینه، مادر به نوزادش شیر می دهد. ||1||
ببین مردم! در عصر تاریک کالی یوگا اینگونه است.
پسر با مادرش ازدواج می کند. ||1||مکث||
بدون پا، فانی می پرد.
بدون دهان، او از خنده منفجر می شود.
بدون اینکه احساس خواب آلودگی کند دراز می کشد و می خوابد.
بدون کوبیدن، شیر کوبیده می شود. ||2||
بدون پستان، گاو شیر می دهد.
بدون سفر، یک سفر طولانی انجام می شود.
بدون گورو واقعی، مسیر پیدا نمی شود.
کبیر می گوید این را ببین و بفهم. ||3||3||
پراهلاد به مدرسه فرستاده شد.
بسیاری از دوستانش را نیز با خود برد.
از استادش پرسید: چرا امور دنیوی را به من می آموزی؟
نام پروردگار عزیز را بر لوح من بنویس.» ||1||
ای بابا، من نام خداوند را رها نمی کنم.
من با هیچ درس دیگری زحمت نمی دهم. ||1||مکث||
ساندا و مارکا برای شکایت نزد شاه رفتند.
او فرستاد تا پراهلاد فوراً بیاید.
او به او گفت: «از بر زبان آوردن نام خداوند دست بردار.
اگر از سخنان من اطاعت كني فوراً تو را آزاد خواهم كرد.» ||2||
پراهلاد پاسخ داد: «چرا بارها و بارها مرا آزار میدهی؟
خداوند آب و زمین و تپه و کوه را آفرید.
من خداوند یکتا را ترک نخواهم کرد. اگر این کار را می کردم، در مقابل استاد خود خواهم رفت.
ممکن است مرا در آتش بیندازید و بکشید.» ||3||
پادشاه عصبانی شد و شمشیر کشید.
حالا محافظت را به من نشان بده!
پس خداوند از ستون بیرون آمد و شکلی نیرومند به خود گرفت.
او هرناخاش را کشت و او را با ناخن پاره کرد. ||4||
خداوند متعال، الوهیت الوهیت،
به خاطر عابد خود، شکل مرد-شیر را به خود گرفت.
کبیر می گوید، هیچ کس نمی تواند حدود پروردگار را بداند.
او فداییان خود را مانند پراهلاد بارها و بارها نجات می دهد. ||5||4||
در درون بدن و ذهن، دزدانی مانند میل جنسی هستند،
که جواهر خرد معنوی مرا ربوده است.
خدایا من یک یتیم فقیر هستم. به کی شکایت کنم
چه کسی میل جنسی او را نابود نکرده است؟ من چی هستم؟ ||1||
پروردگارا من نمی توانم این درد دردناک را تحمل کنم.
ذهن متزلزل من در برابر آن چه قدرتی دارد؟ ||1||مکث||
ساناک، سنندان، شیوا و سوک دایو
از چاکرای دریایی برهما متولد شدند.
شاعران و یوگی ها با موهای مات شده خود
همه با رفتار خوب زندگی کردند. ||2||
تو غیر قابل درک هستی. نمی توانم عمق تو را بدانم
خدایا ای مولای حلیم، دردهایم را به که بگویم؟
خواهش میکنم از دردهای تولد و مرگ خلاصم کن و به من سلامتی بده.
کبیر حمد و ثنای شکوهمند خداوند را بر زبان می آورد، اقیانوس صلح. ||3||5||
یک تاجر و پنج تاجر وجود دارد.
بیست و پنج گاو کالای دروغین حمل می کنند.
نه میله وجود دارد که ده کیسه را نگه می دارد.
بدن با هفتاد و دو طناب بسته شده است. ||1||
من اصلاً به چنین تجارتی اهمیت نمی دهم.