در خودپرستی نمی توان بیدار و آگاه ماند و عبادت پروردگار پذیرفته نمی شود.
منمخ های خودخواه در بارگاه خداوند جایی نمی یابند. آنها اعمال خود را به عشق دوگانگی انجام می دهند. ||4||
ملعون بر طعام و ملعون بر لباس آنان که به عشق دوگانگی دل بسته اند.
آنها مانند حشرات در کود هستند که در کود فرو می روند. در مرگ و تولد دوباره، آنها برای تباهی تلف می شوند. ||5||
من فدای کسانی هستم که با گورو واقعی ملاقات می کنند.
من به ارتباط با آنها ادامه خواهم داد. وقف حقیقت، من در حقیقت غرق شده ام. ||6||
با تقدیر کامل، گورو پیدا می شود. با هیچ تلاشی نمی توان او را پیدا کرد.
از طریق گورو واقعی، خرد شهودی بیرون میآید. از طریق کلام شاباد، خودخواهی از بین می رود. ||7||
ای ذهن من به سوی حرم خداوند بشتاب. او قادر به انجام هر کاری است.
ای نانک، نعم، نام خداوند را هرگز فراموش نکن. هر چه او انجام دهد، به وقوع می پیوندد. ||8||2||7||2||9||
بیبهاس، پرابهاتی، مهل پنجم، اشتپدهیا:
خدای یکتا خالق جهانی. به لطف استاد واقعی:
مادر، پدر، خواهر و برادر، فرزندان و همسر
درگیر آنها، مردم غذای سعادت می خورند.
ذهن درگیر وابستگی عاطفی شیرین است.
آنان که جویای فضایل الهی هستند تکیه گاه نفس زندگی من هستند. ||1||
پروردگار یگانه من دانای باطن و جستجوگر دلهاست.
او تنها پشتیبان من است. او تنها محافظ من است. پروردگار و استاد بزرگ من بالای سر پادشاهان است. ||1||مکث||
من پیوندم را با آن مار فریبکار قطع کردم.
گورو به من گفته است که دروغ و تقلبی است.
صورتش شیرین است اما طعم آن بسیار تلخ است.
ذهن من با آمبروسیال نعم، نام خداوند، راضی می ماند. ||2||
من با طمع و وابستگی عاطفی روابطم را شکسته ام.
مرشد مهربان مرا از دست آنها نجات داد.
این دزدان فریبکار خانه های زیادی را غارت کرده اند.
گورو مهربان از من محافظت و نجات داده است. ||3||
من هیچ کاری با میل جنسی و عصبانیت ندارم.
من به آموزه های گورو گوش می دهم.
به هر کجا که نگاه می کنم، وحشتناک ترین اجنه را می بینم.
استاد من، پروردگار جهان، مرا از دست آنها نجات داده است. ||4||
من از ده اندام حسی بیوه ساخته ام.
گورو به من گفته است که این لذت ها آتش فساد است.
کسانی که با آنها معاشرت می کنند به جهنم می روند.
گورو مرا نجات داده است. من عاشقانه با خداوند هماهنگ شده ام. ||5||
من نصیحت نفس خود را رها کرده ام.
گورو به من گفته است که این لجاجت احمقانه است.
این نفس بی خانمان است. هرگز خانه ای پیدا نخواهد کرد
گورو مرا نجات داده است. من عاشقانه با خداوند هماهنگ شده ام. ||6||
من با این مردم بیگانه شده ام.
ما هر دو نمی توانیم با هم در یک خانه زندگی کنیم.
با چنگ زدن به لبه ردای گورو، به سوی خدا آمده ام.
خواهش می کنم با من انصاف داشته باش ای خداوند دانا. ||7||
خدا به من لبخند زد و صحبت کرد و قضاوت کرد.
او همه شیاطین را وادار کرد که برای من خدمت کنند.
تو پروردگار و سرور من هستی. همه این خانه مال توست
ناناک می گوید، گورو قضاوت کرده است. ||8||1||
پرابهاتی، مهل پنجم: