ای دیوانه حالات یوگی و تمرینات کنترل نفس خود را رها کن.
ای دیوانه از فریب و فریب دست بردار و پیوسته در مورد خداوند تعمق کن. ||1||مکث||
از آن چیزی که التماس می کنی، در سه عالم بهره مند شده است.
کبیر می گوید، خداوند تنها یوگی در جهان است. ||2||8||
بلااول:
این مایا باعث شده است که پاهای تو را فراموش کنم ای پروردگار جهان، سرور کائنات.
حتی ذره ای محبت در بنده حقیر تو جاری نیست. بنده بیچاره شما چه می تواند بکند؟ ||1||مکث||
ملعون بر بدن، ملعون بر مال، و ملعون بر این مایا. ملعون، لعنت بر عقل و فهم زیرک است.
این مایا را مهار و نگه دارید. از طریق کلام آموزه های گورو بر آن غلبه کنید. ||1||
کشاورزی چه فایده ای دارد و تجارت چه فایده ای دارد؟ گرفتاری و غرور دنیوی باطل است.
کبیر می گوید، سرانجام آنها تباه می شوند; در نهایت، مرگ برای آنها خواهد آمد. ||2||9||
بلااول:
درون حوض بدن، یک گل نیلوفر آبی بی نظیر وجود دارد.
در درون آن، نور متعالی، روح عالی است که هیچ ویژگی و شکلی ندارد. ||1||
ای ذهن من، ارتعاش کن، در مورد خداوند تعمق کن و شک خود را رها کن. خداوند حیات جهان است. ||1||مکث||
هیچ چیزی دیده نمی شود که به دنیا می آید، و هیچ چیزی دیده نمی شود که آن را ترک کند.
جایی که بدن متولد می شود، همان جا می میرد، مانند برگ های نیلوفر آبی. ||2||
مایا نادرست و گذرا است. با رها کردن آن، تاملی مسالمت آمیز و آسمانی به دست می آید.
کبیر می گوید، در ذهن خود به او خدمت کن. او دشمن نفس، ویرانگر شیاطین است. ||3||10||
بلااول:
توهم تولد و مرگ از بین رفته است. من عاشقانه روی پروردگار جهان تمرکز می کنم.
در زندگی ام، غرق در مراقبه ی بی صدا هستم. آموزه های گورو مرا بیدار کرده است. ||1||مکث||
صدای ساخته شده از برنز، آن صدا دوباره به برنز می رود.
اما وقتی برنز شکسته شد، ای پاندیت، ای عالم دین، صدا کجا می رود؟ ||1||
من به جهان خیره می شوم، تلاقی این سه کیفیت. خداوند در هر دل بیدار و آگاه است.
چنین است فهمی که بر من نازل شده است; در قلبم، من تبدیل به یک انصراف جدا شده ام. ||2||
من خود را شناختم و نور من در نور آمیخته شد.
می گوید کبیر حالا پروردگار عالم را شناختم و عقلم راضی است. ||3||11||
بلااول:
وقتی پای نیلوفر آبی تو در قلب آدمی ساکن است، چرا آن شخص باید تزلزل کند، ای پروردگار الهی؟
من می دانم که همه آسایش ها و نه گنج به کسی می رسد که به طور شهودی، به طور طبیعی، ستایش پروردگار الهی را سرود. ||مکث||
چنین حکمتی تنها زمانی حاصل می شود که خداوند را در همه ببیند و گره از ریا بگشاید.
بارها و بارها، او باید خود را از مایا باز دارد. بگذار ترازوی خداوند را بگیرد و ذهن خود را بسنجد. ||1||
آن وقت هر جا برود آرامش پیدا می کند و مایا او را تکان نمی دهد.
کبیر می گوید، ذهن من به خداوند ایمان دارد. من غرق در عشق پروردگار الهی هستم. ||2||12||
بیلاوال، سخنان فداکار ناام دیو جی:
خدای یکتا خالق جهانی. به لطف استاد واقعی:
گورو زندگی من را پربار کرده است.