پس از سرگردانی در سرزمین های خارجی، برای تجارت به اینجا آمده ام.
من از کالاهای بی نظیر و سودآور شنیدم.
من سرمایه فضیلت خود را در جیبم جمع کرده ام و با خود به اینجا آورده ام.
با دیدن جواهر، این ذهن مجذوب می شود. ||1||
من به درگاه تاجر آمده ام.
لطفاً کالا را نمایش دهید تا تجارت انجام شود. ||1||مکث||
معامله گر مرا نزد بانکر فرستاده است.
جواهر قیمتی ندارد و سرمایه بی ارزش است.
ای برادر مهربان و میانجی و دوست من
- من کالا را به دست آورده ام و هوشیاری من اکنون ثابت و پایدار است. ||2||
من نه از دزد می ترسم نه از باد و آب.
من به راحتی خریدم را انجام داده ام و به راحتی آن را برمی دارم.
من حقیقت را به دست آورده ام و هیچ دردی نخواهم داشت.
من این کالا را سالم به خانه آورده ام. ||3||
من سود کسب کرده ام و خوشحالم.
خوشا به حال بانکدار، بخشنده کامل.
چه نادر است که گورمخ این کالا را به دست آورد.
نانک این کالای سودآور را به خانه آورده است. ||4||6||
آسا، مهل پنجم:
او به محاسن و معایب من فکر نمی کند.
او به زیبایی، رنگ و تزئینات من نگاه نمی کند.
من راه های خرد و حسن خلق را نمی دانم.
اما شوهرم، بازویم را گرفته، مرا به بالین خود برده است. ||1||
بشنو ای اصحاب، شوهرم، پروردگارم، صاحب من است.
با قرار دادن دست خود بر پیشانی من، او از من محافظت می کند. این افراد نادان چه می دانند؟ ||1||مکث||
زندگی زناشویی من اکنون بسیار زیبا به نظر می رسد.
پروردگار شوهرم مرا ملاقات کرده است و همه دردهای مرا می بیند.
در حیاط قلب من، شکوه ماه می درخشد.
شب و روز با معشوق خوش می گذرانم. ||2||
لباس های من به رنگ زرشکی عمیق خشخاش رنگ شده است.
تمام زیور آلات و گلدسته های دور گردنم مرا زینت می دهد.
با چشمانم به معشوقم خیره شده ام، همه گنج ها را به دست آورده ام.
من قدرت شیاطین شیطانی را از خود دور کرده ام. ||3||
من به سعادت ابدی دست یافته ام و پیوسته جشن می گیرم.
با نه گنجینه نعام، نام خداوند، در خانه خود راضی هستم.
نانک می گوید، وقتی عروس روح شاد به دست معشوقش آراسته می شود،
او برای همیشه با پروردگار شوهرش خوشحال است. ||4||7||
آسا، مهل پنجم:
آنها به شما کمک می کنند و شما را پرستش می کنند.
از آنها می گیری و بعد انکار می کنی که چیزی به تو داده اند.
آن دری که در نهایت باید از آن عبور کنی، ای برهمن
- در آن در می آیی پشیمان و توبه می کنی. ||1||
این برهمن ها غرق خواهند شد، ای خواهران و برادران سرنوشت ساز.
آنها به فکر شرارت با بیگناهان هستند. ||1||مکث||
در درون آنها طمع است و مانند سگ های دیوانه در اطراف پرسه می زنند.
به دیگران تهمت می زنند و بار گناه را بر سر می برند.
سرمست مایا، به پروردگار نمی اندیشند.
آنها با فریب شک و تردید، در بسیاری از مسیرها سرگردان هستند. ||2||
از نظر ظاهری لباسهای مذهبی مختلف می پوشند،
اما درون آنها توسط سم احاطه شده است.
به دیگران دستور می دهند، اما خودشان را نمی فهمند.
چنین برهمن هایی هرگز رها نخواهند شد. ||3||
ای برهمن احمق، به خدا فکر کن.
او می بیند و می شنود و همیشه با شماست.
ناناک میگه اگه سرنوشتت اینه
غرور خود را رها کنید و پای گورو را بگیرید. ||4||8||
آسا، مهل پنجم: