گوجری، پدهای نعم دیو جی، خانه اول:
خدای یکتا خالق جهانی. به لطف استاد واقعی:
اگر به من امپراتوری می دادی، پس چه شکوهی در آن برای من خواهد بود؟
اگر من را وادار به التماس کنی چه چیزی از من خواهد گرفت؟ ||1||
ای ذهن من، در مورد خداوند تعمق و ارتعاش کن، و حالت Nirvaanaa را به دست خواهی آورد.
دیگر لازم نیست در تناسخ بیایید و بروید. ||1||مکث||
تو همه را آفریده ای و آنها را در تردید گمراه می کنی.
تنها آنها می فهمند که تو به آنها می فهمی. ||2||
با ملاقات با گورو واقعی، شک برطرف می شود.
دیگر چه کسی را پرستش کنم؟ من نمی توانم دیگری را ببینم. ||3||
یک سنگ با عشق تزئین شده است،
در حالی که روی سنگ دیگری راه می رود.
اگر یکی خداست، دیگری هم باید خدا باشد.
نعم دایو می گوید، من خداوند را خدمت می کنم. ||4||1||
گوجری، خانه اول:
او حتی اثری از نجاست ندارد - او فراتر از ناپاکی است. او بوی معطری دارد - او آمده است تا صندلی خود را در ذهن من بنشیند.
هیچکس او را ندید که آمد - چه کسی می تواند او را بشناسد، ای خواهران و برادران سرنوشت؟ ||1||
چه کسی می تواند او را توصیف کند؟ چه کسی می تواند او را درک کند؟ پروردگار فراگیر، اجدادی ندارد، ای خواهران و برادران سرنوشت ساز. ||1||مکث||
همانطور که مسیر پرواز یک پرنده در آسمان دیده نمی شود،
و مسیر ماهی در میان آب دیده نمی شود؛||2||
همانطور که سراب باعث میشود که آسمان را با پارچ پر از آب اشتباه بگیرد
- خداوند رب و مولای نعم دایو نیز همینطور است که با این سه مقایسه مطابقت دارد. ||3||2||
گوجری، پدهای راوی دااس جی، خانه سوم:
خدای یکتا خالق جهانی. به لطف استاد واقعی:
گوساله شیر سرپستانک ها را آلوده کرده است.
زنبور عسل گل را آلوده کرده است و ماهی آب را. ||1||
ای مادر، از کجا برای عبادت خداوند پیشکشی بیابم؟
من هیچ گل دیگری را شایسته پروردگار بی همتا نمی یابم. ||1||مکث||
مارها درختان صندل را احاطه کرده اند.
سم و شهد در آنجا با هم زندگی می کنند. ||2||
حتی با بخور، چراغ، نذری غذا و گلهای معطر،
بندگانت چگونه تو را می پرستند؟ ||3||
جسم و ذهنم را وقف تو می کنم و تقدیم تو می کنم.
به لطف گورو، به پروردگار پاک دست می یابم. ||4||
من نمی توانم تو را پرستش کنم و به تو گل تقدیم نکنم.
راوی داس می گوید، حال من از این پس چگونه خواهد بود؟ ||5||1||
گوجاری، پدهای تریلوچان جی، خانه اول:
خدای یکتا خالق جهانی. به لطف استاد واقعی:
شما پلیدی را از درون خود پاک نکرده اید، هرچند در ظاهر، لباس انکار را می پوشید.
در دل نیلوفر خود، خدا را نشناختی - چرا سنیاسی شدی؟ ||1||