شما نه دستبند طلا دارید و نه جواهرات کریستالی خوب. شما با جواهرساز واقعی برخورد نکرده اید.
آن بازوهایی که گردن آقا شوهر را در آغوش نمی گیرند، در اندوه می سوزند.
همه یاران من برای لذت بردن از همسرشان رفته اند. من بدبخت به کدام در بروم؟
ای دوست، من ممکن است خیلی جذاب به نظر بیایم، اما به هیچ وجه مورد رضایت پروردگار شوهرم نیستم.
من موهایم را به صورت بافته های دوست داشتنی بافته ام و قسمت هایشان را با سرخابی اشباع کرده ام.
اما وقتی پیش او می روم، پذیرفته نمی شوم و در رنج می میرم.
گریه می کنم؛ تمام جهان گریه می کند؛ حتی پرندگان جنگل هم با من گریه می کنند.
تنها چیزی که گریه نمی کند احساس جدایی بدن من است که مرا از پروردگارم جدا کرده است.
در خواب آمد و دوباره رفت. خیلی اشک ریختم
ای محبوب من نمی توانم نزد تو بیایم و نمی توانم کسی را نزد تو بفرستم.
نزد من بیا ای خواب پر برکت، شاید باز هم پروردگار شوهرم را ببینم.
کسى که از جانب پروردگار و مولاى من به من پیامى برساند - گوید نانک به او چه بدهم؟
سرم را جدا می کنم و به او می دهم تا بر آن بنشیند. بدون سرم، همچنان به او خدمت خواهم کرد.
چرا نمردم؟ چرا زندگی من به تازگی به پایان نرسیده است؟ پروردگار شوهرم با من غریبه شده است. ||1||3||
واداهانس، مهل سوم، خانه اول:
خدای یکتا خالق جهانی. به لطف استاد واقعی:
وقتی ذهن کثیف است، همه چیز کثیف است. با شستن بدن، ذهن پاک نمی شود.
این دنیا فریب شک است. چقدر نادر هستند کسانی که این را می فهمند ||1||
ای ذهن من، یک نام را بخوان.
گورو واقعی این گنج را به من داده است. ||1||مکث||
حتی اگر حالت های یوگی سیدها را یاد بگیرد و انرژی جنسی خود را کنترل کند،
هنوز پلیدی ذهن از بین نمی رود و پلیدی خودپرستی از بین نمی رود. ||2||
این ذهن توسط هیچ رشته دیگری کنترل نمی شود، به جز پناهگاه گورو واقعی.
با ملاقات با گورو واقعی، فرد فراتر از توصیف متحول می شود. ||3||
دعا میکند ناناک، کسی که با ملاقات با گورو واقعی میمیرد، از طریق کلام شاباد گورو جوان میشود.
پلیدی دلبستگی و مالکیت او از بین می رود و ذهنش پاک می شود. ||4||1||
واداهانس، مهل سوم:
به لطف او، شخص به گورو واقعی خدمت می کند. به لطف او خدمت انجام می شود.
به لطف او این ذهن کنترل می شود و به لطف او پاک می شود. ||1||
ای ذهن من، به پروردگار واقعی بیندیش.
به خداوند یگانه بیندیش و به آرامش خواهی رسید. دیگر هرگز از غم و اندوه رنج نخواهی برد. ||1||مکث||
به فضل او انسان زنده است می میرد و به لطف او کلام شاباد در ذهن نهادینه می شود.
به لطف او، انسان حکم فرمان پروردگار را میفهمد و به فرمان او در پروردگار میآمیزد. ||2||
آن زبانی که ذات والای پروردگار را نمی چشد - آن زبان بسوزد!
به لذت های دیگر دلبسته می ماند و از طریق عشق به دوگانگی، رنج می برد. ||3||
خداوند یگانه فیض خود را به همه عطا می کند. او خودش تمایز قائل می شود.
ای نانک، ملاقات با گوروی راستین، ثمرات به دست می آید و شخص با عظمت شکوهمند نعم متبرک می شود. ||4||2||
واداهانس، مهل سوم: