گوند:
من بی قرار و ناراضی هستم.
بدون گوساله اش، گاو تنهاست. ||1||
بدون آب، ماهی از درد می پیچد.
ناام دایو بیچاره بدون نام خداوند نیز همینطور است. ||1||مکث||
مثل گوساله گاو که وقتی رها می شود
پستانش را می مکد و شیرش را می نوشد -||2||
نعم دایو نیز خداوند را یافته است.
با ملاقات گورو، من پروردگار غیب را دیده ام. ||3||
همانطور که مردی که از جنس سکس است، زن مرد دیگری را می خواهد،
نعم دایو نیز خداوند را دوست دارد. ||4||
همانطور که زمین در نور خیره کننده خورشید می سوزد،
همچنین نعم دایو بیچاره بدون نام خداوند می سوزد. ||5||4||
راگ گوند، کلام ناام دیو جی، خانه دوم:
خدای یکتا خالق جهانی. به لطف استاد واقعی:
با ذکر نام خداوند، حر، حر، همه شبهات برطرف می شود.
ذکر نام خداوند بالاترین دین است.
خواندن نام خداوند، حر، حر، طبقات اجتماعی و شجره های اجدادی را محو می کند.
خداوند عصای نابینایان است. ||1||
من به درگاه خداوند تعظیم می کنم، در برابر پروردگار فروتنانه تعظیم می کنم.
با ذکر نام پروردگار، حر، حر، شما را در عذاب رسول مرگ قرار نمی دهد. ||1||مکث||
خداوند جان هارناخاش را گرفت،
و عجمل را در بهشت جای داد.
گانیکا فاحشه که به طوطی یاد می دهد به نام خداوند صحبت کند، نجات یافت.
آن پروردگار نور چشم من است. ||2||
با خواندن نام خداوند، حر، هار، پوتنا نجات یافت،
اگرچه او یک کودک کش فریبکار بود.
دروپادی با تفکر در پروردگار نجات یافت.
همسر گوتام که به سنگ تبدیل شده بود نجات یافت. ||3||
خداوندی که کیسی و کانز را کشت،
زندگی را به کالی هدیه داد.
نعم دیو دعا می کند، پروردگار من چنین است.
با تعمق در او، ترس و رنج از بین می رود. ||4||1||5||
گوند:
کسی که خدای بهیراو، ارواح شیطانی و الهه آبله را تعقیب می کند،
سوار بر الاغ است و گرد و غبار را بالا می زند. ||1||
من فقط نام خداوند یگانه را می برم.
من همه خدایان دیگر را در ازای او بخشیده ام. ||1||مکث||
آن مردی که شعار "شیوا، شیوا" می دهد و در مورد او تعمق می کند،
بر گاو نر سوار است و تنبور را تکان می دهد. ||2||
کسی که الهه بزرگ مایا را می پرستد
به عنوان یک زن، و نه یک مرد، تناسخ خواهد یافت. ||3||
شما را الهه اولیه می نامند.
در زمان رهایی کجا پنهان می شوید؟ ||4||
ای دوست، تعالیم گورو را دنبال کن و نام خداوند را محکم بچسب.
نعم دایو چنین دعا می کند و گیتا نیز چنین می گوید. ||5||2||6||
بیلاوال گوند:
امروز نعم دایو خداوند را دید و من به نادانان دستور خواهم داد. ||مکث||
ای پاندیت، ای عالم دین، گایاتری تو در مزارع چرا می کرد.
کشاورز با گرفتن چوب پایش شکست و حالا با لنگی راه می رود. ||1||
ای پاندیت، من خدای بزرگ تو شیوا را دیدم که سوار بر گاو سفیدی بود.
در خانه تاجر، ضیافتی برای او آماده کردند - او پسر تاجر را کشت. ||2||