منمخ خودخواسته طرف باطل است. شما می توانید این را با چشمان خود ببینید.
او مانند آهو در دام گرفتار شده است. رسول مرگ بالای سرش می چرخد.
گرسنگی، تشنگی و تهمت بد است. میل جنسی و خشم وحشتناک است.
اینها را نمی توان با چشمان تو دید، مگر اینکه در کلام شاباد فکر کنی.
هر کس راضی تو باشد راضی است. تمام گرفتاری های او از بین رفته است.
در خدمت گورو، سرمایه او حفظ می شود. گورو نردبان و قایق است.
ای نانک، هر که به پروردگار دلبسته باشد، ذات را دریافت می کند. ای پروردگار واقعی، تو زمانی پیدا می شوی که عقل راست باشد. ||1||
مهل اول:
یک راه و یک در است. گورو نردبان رسیدن به جایگاه خود است.
پروردگار و استاد ما خیلی زیباست، ای نانک. همه آسایش و آرامش به نام پروردگار واقعی است. ||2||
پاوری:
او خودش را آفرید. او خودش خودش را می فهمد.
آسمان و زمین را از هم جدا کرده و سایه بان خود را گسترانیده است.
او بدون هیچ ستونی، آسمان را به نشان شابادش حمایت می کند.
خورشید و ماه را آفرید و نور خود را در آنها دمید.
شب و روز را آفرید; بازی های معجزه آسای او شگفت انگیز است.
او حرم های مقدس زیارت را ایجاد کرد، جایی که مردم در مورد عدالت و دارما فکر می کنند و در مناسبت های خاص غسل های پاکی می گیرند.
هیچ برابری با تو نیست; چگونه می توانیم صحبت کنیم و تو را توصیف کنیم؟
تو بر تخت حق نشسته ای. بقیه در تناسخ می آیند و می روند. ||1||
سالوک، اول مهل:
اى نانك، هنگامى كه در ماه صعوان باران مى بارد، چهار نفر خوشحال مى شوند:
مار، آهو، ماهی و افراد ثروتمندی که به دنبال لذت هستند. ||1||
مهل اول:
ای نانک، وقتی در ماه صعوان باران می بارد، چهار نفر به درد فراق می رسند:
گوساله های گاو، فقرا، مسافران و خدمتکاران. ||2||
پاوری:
تو راستی ای پروردگار حقیقی. شما عدالت واقعی را پخش می کنید.
مانند نیلوفر آبی، تو در خلسه آسمانی اولیه می نشینی. شما از نظر پنهان هستید.
برهما را بزرگ می نامند، اما او هم از حدود تو خبر ندارد.
شما پدر و مادر ندارید. چه کسی تو را به دنیا آورد؟
شما هیچ فرم یا ویژگی ندارید. شما از همه طبقات اجتماعی فراتر هستید.
شما هیچ گرسنگی یا تشنگی ندارید. شما راضی و سیر هستید.
شما خود را در گورو ادغام کرده اید. شما در کلام شاباد خود نفوذ می کنید.
هنگامی که او برای پروردگار واقعی خشنود است، فانی در حقیقت در می آمیزد. ||2||
سالوک، اول مهل:
پزشک را فراخواندند. بازویم را لمس کرد و نبضم را حس کرد.
طبیب احمق نمی دانست که درد در ذهن است. ||1||
مهل دوم:
ای پزشک، اگر ابتدا بیماری را تشخیص دادی، تو طبیب توانمندی هستی.
چنین دارویی را تجویز کنید که با آن انواع بیماری ها قابل درمان است.
آن دارو را مصرف کن، که بیماری را درمان می کند و آرامش را در بدن جا می دهد.
ای ناناک، تنها زمانی که از بیماری خود خلاص شوی، به عنوان یک پزشک شناخته می شوی. ||2||
پاوری:
برهما، ویشنو، شیوا و خدایان خلق شدند.
وداها به برهما داده شد و به پرستش خدا دستور داده شد.
ده تجسم و راما پادشاه به وجود آمدند.
طبق وصیت او، آنها به سرعت تمام شیاطین را کشتند.
شیوا به او خدمت می کند، اما نمی تواند محدودیت های او را پیدا کند.
او تاج و تخت خود را بر اساس اصول حقیقت استوار کرد.
او همه دنیا را به وظایفش سفارش کرد، در حالی که خود را از نظر پنهان نگه می دارد.