هنگامی که مرا به سعد سنگات، گروه القدس، آوردی، آنگاه بنی کلام تو را شنیدم.
ناناک در خلسه است و شکوه پروردگار اولیه Nirvaanaa را می بیند. ||4||7||18||
صراط، مهل پنجم:
من خاک پای اولیای عزیزم. من به دنبال حفظ حرم آنها هستم.
مقدسین تکیه گاه همه جانبه من هستند. قدیسان زینت و زینت من هستند. ||1||
من دست و دستکش با مقدسین هستم.
من به سرنوشت از پیش تعیین شده ام پی برده ام.
این ذهن مال شماست، ای خواهر و برادر سرنوشت. ||مکث||
مراودات من با مقدسین است و تجارت من با مقدسین است.
من سود را با قدیسان به دست آورده ام و گنج سرشار از فداکاری به خداوند است. ||2||
مقدسین سرمایه را به من سپردند و گمراهی ذهنم برطرف شد.
اکنون قاضی عادل دارما چه می تواند بکند؟ تمام حساب های من پاره شده است. ||3||
من بزرگترین سعادت را یافته ام و به لطف مقدسین در آرامش هستم.
می گوید ناناک، ذهن من با پروردگار آشتی کرده است. با عشق شگفت انگیز خداوند آغشته شده است. ||4||8||19||
صراط، مهل پنجم:
همه چیزهایی را که می بینی ای انسان، باید پشت سر بگذاری.
بگذارید رفتار شما با نام خداوند باشد و به حالت نیروانا خواهید رسید. ||1||
ای محبوب من، تو آرامش بخش هستی.
گورو کامل این آموزه ها را به من داده است و من با تو هماهنگ هستم. ||مکث||
در میل جنسی، خشم، طمع، وابستگی عاطفی و خود بزرگ بینی، آرامش یافت نمی شود.
پس خاک پای همه باش، ای ذهن من، آنگاه سعادت، شادی و آرامش خواهی یافت. ||2||
او وضعیت باطن شما را می داند و کار شما را بیهوده نمی گذارد - او را خدمت کنید، ای فکر.
او را پرستش کنید و این ذهن را به او اختصاص دهید، تصویر خداوند بی مرگ، گوروی الهی. ||3||
او پروردگار عالم است، پروردگار مهربان، خداوند متعال، پروردگار بی شکل.
نعم کالای من است، نعم غذای من است. نعم، ای نانک، تکیه گاه نفس زندگی من است. ||4||9||20||
صراط، مهل پنجم:
او نفس را به اجساد مرده تزریق می کند و آنهایی که از هم جدا شده اند را دوباره به هم می پیوندد.
هنگامی که او ستایش نام خداوند را می خواند، حتی جانوران، شیاطین و احمق ها به شنوندگان دقیق تبدیل می شوند. ||1||
عظمت باشکوه گورو کامل را ببینید.
ارزش او قابل توصیف نیست. ||مکث||
او سرای غم و بیماری را ویران کرده و سعادت و سرور و شادی آورده است.
او بدون زحمت ثمره میل ذهن را اعطا می کند و همه آثار به کمال می رسند. ||2||
در دنیا آرامش می یابد و چهره اش در آخرت درخشان است; آمدن و رفتنش تمام شد
او نترس می شود و قلبش از نعم، نام خداوند پر می شود. ذهن او برای گورو واقعی خشنود است. ||3||
برخاسته و نشسته، تسبیحات با شکوه خداوند را می خواند. درد و اندوه و شک او برطرف می شود.
ناناک می گوید، کارما او کامل است. ذهن او به پاهای گورو متصل است. ||4||10||21||
صراط، مهل پنجم:
پس از رها کردن جواهر، او به صدف چسبیده است. هیچ چیز از آن حاصل نخواهد شد