بهیرائو، مهل سوم، خانه دوم:
خدای یکتا خالق جهانی. به لطف استاد واقعی:
خالق نمایشنامه شگفت انگیز خود را به صحنه برده است.
من به صدای نابسامان جریان شباد و بنی کلامش گوش می دهم.
منموک های خودخواه دچار توهم و سردرگمی می شوند، در حالی که گورمخ ها می فهمند.
خالق علتی را ایجاد می کند که باعث می شود. ||1||
من در اعماق وجودم در مورد کلام شاباد گورو تعمق می کنم.
من هرگز نام خداوند را ترک نخواهم کرد. ||1||مکث||
پدر پراهلاد او را به مدرسه فرستاد تا خواندن را بیاموزد.
لوح تحریرش را برداشت و نزد استاد رفت.
گفت: جز نعم، نام خداوند، چیزی نخواهم خواند.
نام خداوند را بر لوح من بنویس.» ||2||
مادر پراهلاد به پسرش گفت:
به شما توصیه می کنم جز آنچه به شما یاد می دهند چیزی نخوانید».
او پاسخ داد: "بخش دهنده بزرگ، خداوند بی باک من همیشه با من است.
اگر خدا را ترک کنم، خانواده ام رسوا می شوند.» ||3||
"پراهلاد همه دانش آموزان دیگر را فاسد کرده است.
او به حرف های من گوش نمی دهد و کار خودش را می کند.
او عبادت عبادی را در اهالی شهر برانگیخت».
اجتماع مردم ستمکار نتوانست کاری علیه او انجام دهد. ||4||
ساندا و مارکا، معلمانش، این شکایت را مطرح کردند.
همه شیاطین بیهوده تلاش کردند.
خداوند از عابد متواضع خود محافظت کرد و شرافت او را حفظ کرد.
مخلوقات صرفاً چه کاری می توانند انجام دهند؟ ||5||
به دلیل کارمای گذشته خود، دیو بر پادشاهی او حکومت کرد.
او خداوند را درک نکرد. خود خداوند او را گیج کرد.
او با پسرش پراهلاد وارد بحث شد.
نابینا نفهمید که مرگش نزدیک است. ||6||
پراهلاد را در سلولی گذاشتند و در را قفل کردند.
بچه نترس اصلا نمی ترسید. او گفت: "در وجود من، گورو، پروردگار جهان است."
مخلوق سعی کرد با خالق خود رقابت کند، اما او این نام را بیهوده برگزید.
آنچه برای او مقدر شده بود واقع شد. با بنده حقیر بحث کرد. ||7||
پدر چماق را بلند کرد تا پراهلاد را بزند و گفت:
خدای تو، پروردگار عالم، کجاست؟
او پاسخ داد: «زندگی دنیا، بخشنده بزرگ، در نهایت کمک و پشتیبان من است.
به هر کجا که بنگرم او را در حال نفوذ و پیروز می بینم.» ||8||
با شکستن ستون ها، خود خداوند ظاهر شد.
دیو خودخواه کشته و نابود شد.
ذهن فداییان مملو از سعادت شد و تبریک ها سرازیر شد.
به بنده خود عظمت و عظمتی بخشید. ||9||
تولد، مرگ و دلبستگی را آفرید.
آفریدگار آمدن و رفتن را در تناسخ مقرر کرده است.
به خاطر پراهلاد، خود خداوند ظاهر شد.
حرف عابد محقق شد. ||10||
خدایان پیروزی لاکشمی را اعلام کردند و گفتند:
"ای مادر، این شکل از مرد شیر را ناپدید کن!"
لاکشمی ترسید و نزدیک نشد.