درد من فراموش شده است و آرامش را در اعماق خودم یافته ام. ||1||
گورو مرا با مرهم خرد معنوی برکت داده است.
بدون نام خداوند، زندگی بی فکر است. ||1||مکث||
نعم دایو در حال تعمق به یاد خداوند خداوند را شناخت.
روح او با خداوند، زندگی جهان، آمیخته شده است. ||2||1||
بیلاوال، کلام جانباز راوی داس:
خدای یکتا خالق جهانی. به لطف استاد واقعی:
با دیدن فقر من همه خندیدند. شرایط من اینطور بود
اکنون، هجده نیروی معجزه آسا را در کف دستم نگه می دارم. همه چیز به لطف شماست ||1||
تو می دانی، و من هیچ هستم، ای پروردگار، نابود کننده ترس.
همه موجودات پناهگاه تو را می جویند ای خدای برآورده کننده و حلال کننده امور ما. ||1||مکث||
هر کس وارد حرم تو شود از بار گناهش آسوده می شود.
بالا و پایین را از دنیای بی شرمانه نجات دادی. ||2||
راوی داس میگوید، در مورد سخنان ناگفته چه میتوان گفت؟
هر چه هستی، تو هستی، پروردگارا. چگونه می توان چیزی را با ستایش های شما مقایسه کرد؟ ||3||1||
بلااول:
آن خانواده ای که در آن شخص مقدس متولد می شود،
چه از طبقه اجتماعی بالا یا پایین، چه غنی و چه فقیر، عطر ناب آن در سراسر جهان پخش خواهد شد. ||1||مکث||
خواه او برهمن باشد، وایشیه، سودرا، یا خشاطریه. چه شاعر باشد، چه مطرود و چه آدم کثیف،
او با تفکر در خداوند خداوند پاک می شود. او خودش و خانواده هر دو پدر و مادرش را نجات می دهد. ||1||
خوشا به حال آن قریه و مبارکه زادگاهش. خوشا به حال خاندان پاک او در سراسر جهان.
کسى که در ذات متعالى مى نوشد، ذائقه دیگر را رها مى کند; سرمست از این ذات الهی، گناه و فساد را کنار می گذارد. ||2||
در میان علمای دین، رزمندگان و پادشاهان، هیچ برابری با عابد پروردگار نیست.
راوی داس میگوید همانطور که برگهای نیلوفر آبی آزادانه در آب شناورند، زندگی آنها در دنیا نیز چنین است. ||3||2||
کلام سادانا، راگ بیلاوال:
خدای یکتا خالق جهانی. به لطف استاد واقعی:
برای دختر یک پادشاه، مردی خود را به شکل ویشنو درآورده بود.
او این کار را برای استثمار جنسی و برای انگیزه های خودخواهانه انجام داد، اما خداوند از شرافت او محافظت کرد. ||1||
ای گوروی جهان، اگر کارمای اعمال گذشته من را پاک نکنی، ارزش تو چیست؟
اگر قرار است شغال او را بخورد، چرا از شیر در امان بخواهی؟ ||1||مکث||
به خاطر یک قطره باران، پرنده بارانی از درد رنج می برد.
وقتی نفس حیاتش از بین رفت، حتی یک اقیانوس هم برایش فایده ای ندارد. ||2||
اکنون، زندگی من خسته شده است و من بیشتر از این دوام نمیآورم. چگونه می توانم صبور باشم؟
اگر غرق شوم و بمیرم، و بعد یک قایق از راه رسید، به من بگو، چگونه سوار شوم؟ ||3||
من هیچ هستم، هیچ چیز ندارم و هیچ چیز به من تعلق ندارد.
حال از ناموس من محافظت کن. Sadhana بنده حقیر شماست. ||4||1||