من از خداوند می خوانم و از خداوند سخن می گویم. من تمام عشق های دیگر را کنار گذاشته ام. ||1||
معشوق من مجذوب کننده ذهن است. خداوند جدا شده تجسم سعادت عالی است.
ناناک با خیره شدن به خداوند زندگی می کند. باشد که او را برای یک لحظه، حتی برای یک لحظه، ببینم. ||2||2||9||9||13||9||31||
Raag Malaar، پنجمین مهل، Chau-Padhay، خانه اول:
خدای یکتا خالق جهانی. به لطف استاد واقعی:
اینقدر نگران چی هستی؟ به چی فکر میکنی؟ چه چیزی را امتحان کرده اید؟
به من بگو - پروردگار عالم - چه کسی او را کنترل می کند؟ ||1||
باران از ابر می بارد، ای همنشین. مهمان به خانه من آمده است.
من حلیم هستم؛ پروردگار و سرور من اقیانوس رحمت است. من در نه گنجینه نعام، نام خداوند، غرق هستم. ||1||مکث||
من انواع غذاها را به روش های مختلف و انواع بیابان های شیرین آماده کرده ام.
من آشپزخانه ام را پاک و مقدس کرده ام. اکنون، ای پادشاه مقتدر من، لطفا غذای مرا نمونه کنید. ||2||
تبهکاران نابود شده اند و دوستان من خوشحال هستند. این عمارت و معبد خودت است، خداوندا.
وقتی معشوق بازیگوش من وارد خانه من شد، آرامش کامل پیدا کردم. ||3||
در انجمن مقدسین، من از حمایت و حمایت گورو کامل برخوردارم. این سرنوشت از پیش تعیین شده ای است که بر پیشانی من حک شده است.
خدمتکار ناناک، پروردگار شوهر بازیگوش خود را پیدا کرده است. او دیگر هرگز در غم و اندوه رنج نخواهد برد. ||4||1||
ملاار، مهل پنجم:
وقتی تنها غذای کودک شیر باشد، بدون شیرش نمی تواند زنده بماند.
مادر از آن مراقبت می کند و شیر در دهانش می ریزد. سپس راضی و برآورده می شود. ||1||
من فقط یک بچه هستم؛ خدا، بخشنده بزرگ، پدر من است.
بچه خیلی احمق است. اشتباهات زیادی می کند اما جای دیگری برای رفتن ندارد. ||1||مکث||
ذهن کودک بیچاره متزلزل است. او حتی مارها و آتش را لمس می کند.
مادر و پدرش او را در آغوش خود در آغوش می گیرند و بنابراین او در شادی و خوشبختی بازی می کند. ||2||
ای پروردگار و سرور من، وقتی تو پدر او هستی، کودک چه گرسنگی می تواند داشته باشد؟
گنج نعم و نه گنج در خاندان آسمانی توست. شما خواسته های ذهن را برآورده می کنید. ||3||
پدر مهربانم این امر را فرموده است: هر چه فرزند بخواهد در دهان او بگذارند.
نانک طفل در آرزوی رؤیت مبارک خدا درشان است. باشد که پای او همیشه در قلب من ساکن باشد. ||4||2||
ملاار، مهل پنجم:
من همه چیز را امتحان کردم و همه دستگاه ها را جمع کردم. تمام نگرانی هایم را کنار گذاشته ام.
من شروع به تنظیم تمام امور خانه ام کرده ام. من به پروردگارم ایمان آورده ام. ||1||
من به ارتعاشات آسمانی که طنین انداز و طنین انداز می شوند گوش می دهم.
طلوع خورشید آمد و من به چهره معشوقم خیره شدم. خانه من پر از آرامش و لذت است. ||1||مکث||
ذهنم را متمرکز می کنم و مکان درون را زینت و آراسته می کنم. سپس بیرون می روم تا با مقدسین صحبت کنم.
با جست و جو و جست و جو، پروردگار شوهرم را یافتم. من در برابر پاهای او تعظیم می کنم و او را با ارادت می پرستم. ||2||