حتی برای یک لحظه برای قدم زدن از باغم دیدن خواهم کرد! باشد که مشیت محافظ شما در هر کجا که می خواهید باشد! (45) (4)
گویا میگوید: «خدایا بیا، بیا و در مردمک چشمانم بمان، زیرا جای تو در چشمان گریان من است، خدا با تو باشد» (45)(5)
ای گورو! صورت تو دلیل درخشندگی و زرق و برق چراغ است،
و به خاطر توست که چشم مروارید چراغ (شمع) اشک می ریزد.» (46) (1) وقتی صفات پنهانی تو معلوم شد، دل نازک زخمی چراغ اشک می ریخت. 46) (2) هر جا مردم چراغی افروخته اند، آن را گلی از باغ چراغ بدانند (46) (3) از زمانه ظرافت چهره خود را چراغ شمع نشان داده ای. صدها بار خود را فدای تو می کند (46) برای اینکه خود را فدای چهره زیبای تو کنند، چشمان اشک آور چراغ شمع (46) تو امشب که نور شمع شدیداً انتظار آمدنت را داشت، ظاهر نشد، سپس چشم آتشین چراغ، کل مجلس جشن را سوزاند.» (46) (6) گویا می گوید: «منظره صبح زود چقدر شگفت انگیز و غیرعادی است.
وقتی همه دنیا خوابند اما چراغ خواب به تنهایی بیدار است." (46) (7) ای ساقی! لطفا برخیز و لیوان نوشیدنی مرا پر کن تا با آن بتوانم رنگ چهره ام را تغییر دهم. فکر و مغز رنگارنگ است." (47) (1)
طناب تار موی تو قلبم را تسخیر کرد و به باد داد.
من در هر پیچ و تاب به پیچ همان پیام حقیقت را جستجو میکردم." (47) (2) این پیکره غبار فعل و انفعال آتش و آب است، شما می توانید نور خود را از شمع خود پخش کنید. (47) (3) از پرتوهای تابناک نگاه عفیف تو، صدها و هزاران چراغ در همه جا روشن شد (47) ای گویا همیشه باید او را یاد کنی و فقط در نعم او فکر کنی.
تا رستگار شوی و از غم های دنیوی و اخروی رهایی پیدا کنی.» (47) (5) اگر به خاطر عشق به معشوق می توانی بدون هیچ شک و تردیدی ذهن خود را از (پنج) رذیله پاک کنی. بدگمانى، آنگاه به زودى خود واقعى خود را خواهى يافت (48) (1) ما رانده شده ايم از خداى تعالى به خاطر نفسانى كه داريم هوس و هوس خود را، آنگاه می توانی حقیقت بخشنده را به وضوح ببینی (48) (2) عاشقان واقعی (خداوند) همیشه در محبت او هستند، ای فخرفروشان! (48) (3) باید از لذت های نفسانی همه اندام های حسی پنج گانه دست بکشید، تا واقعاً طعم یک لیوان پاک اکسیر مقدس را بچشید (48) (4) گویا می گوید: «ما باید همیشه باشیم به دنبال و در جستجوی مسیر ساتگورو ما،
تا با پیمودن مسیر مخالف، راه را گم نکنیم. ما می توانیم از (گناه) دوبینی و دوراهی رهایی پیدا کنیم. (48) (5)
وقتی زمان رسیدن او (گورو) نزدیکتر شد، کنترل دردهای جدایی را از دست دادم،