هر کس خود را درک کرده باشد دیگر با آکاالپوراخ غریبه نیست. (10) (2)
هر که شوق دیدار خالق را داشته باشد، صاحب خود است.
این نوع عزم نه متعلق به هیچ آدم باهوشی است و نه به هیچ دیوانه ای. (10) (3)
ای خطبه خوان! تا کی به ایراد خطبه های خود ادامه می دهید؟
این گروه مست مستی است (از نعم واهگورو): جای قصه و قصه نیست. (10) (4)
این گنج الهی فقط نزد اهل دل است، صاحبان عقلشان،
چرا در بیابان سرگردانی؟ او در گوشه و کنار مکان های متروک و ویران نمی ماند. (10) (5)
از فدائیان واقعی واهگورو در مورد گنجینه های علاقه به او بپرسید.
زیرا، هیچ چیز دیگری جز تمرکز آنها بر روی اجزای صورت او در تمام عمر وجود ندارد. (10) (6)
ای گویا! تا کی می خواهید در چنین بحث هایی افراط کنید. وقت آن است که ببندی
میل شدید به واهگورو نه در کعبه و نه در معبد محدود نمی شود. (10) (7)
اگر قلب من بتواند (از اشتیاق) که از لابه لای تارهای موی دوتایی او می گذرد زنده بماند،
آن وقت می فهمم که می تواند بدون دردسر از کشورهای حساسی مانند چین عبور کند. (11) (1)
فقط یک نگاه اجمالی به صورت تو برابر است با پادشاهی هر دو جهان،
سایه تار موی شما از سایه بال های ققنوس، پرنده عرفانی (که قرار است خوش شانسی بیاورد) گذشته است. (11) (2)
برای درک و درک قلمرو گسترده زندگی تلاش کنید،