غزلیں بھائی نند لال جی

صفحه - 3


ਬਦਿਹ ਸਾਕੀ ਮਰਾ ਯੱਕ ਜਾਮ ਜ਼ਾਂ ਰੰਗੀਨੀਇ ਦਿਲਹਾ ।
badih saakee maraa yak jaam zaan rangeenee dilahaa |

و هر اشکی که از آنها بیرون می‌آید، می‌تواند صدها باغ خندان را سبز کند (به خاطر ایمان من).» (4) (5) برای مسافرانی که در راه خالق هستند، ذکر او در دل‌هایشان ضروری است. علاوه بر این، باید مراقبه نعم او را بر لبانشان داشته باشد (5) (1) در هر مکان، درخشندگی و تجلی مشیت را مشاهده می کنم، هنگامی که در جمع ارواح شریف غرق می شوم (که به من برکت تحقق می بخشد). (5) (2) چشمان (درون) ما واقعاً بدون ظرافت اکاالپوراخ باز نمی شود، زیرا ما حضور او را در کل بشریت درک می کنیم (5) (3) غبار پاهای آنها (تواضع) می تواند قلب ما را روشن کند. به شرطی که بتوانیم با آن ارواح شریفی که در این راه گام بر می دارند (5) (4) بهای صاحب (گویا) این سؤال را مطرح می کند: «آن شخص کیست).

ਬਚਸ਼ਮਿ ਪਾਕ-ਬੀਣ ਆਸਾਣ ਕੁਨਮ ਈ ਜੁਮਲਾ ਮੁਸ਼ਕਿਲ ਹਾ ।੧।
bachasham paaka-been aasaan kunam ee jumalaa mushakil haa |1|

آرزوهای درونی او پس از غلبه بر نفس خود برآورده نشده است؟» (5) (5) اگر ذهن و قلب ما عاقل بود، پس معشوق در آغوش آنهاست و اگر چشمان ما قادر به قدردانی از همه چیزهای آنها بود. پس بنگر که اجمالاً و نگاههای اجمالی (از معشوق) در سراسر جهان است در سراسر سینا، و شعله های پرشور اوست (6) (2) اگر سر بر بدن داری، باید به سوی او بروی و آن را بر روی پاهایش بگذاری تو را که بسیار ارزش قائل هستی، فدای او کن (6) (3) اگر دستی داری، گوشه ردای او را بگیر و محکم بگیر. پس با سرعت به سوی او حرکت کن (6) (4) اگر گوش‌هایی داریم که شنوایی کامل دارند، آن‌ها نباید چیزی جز نعم اکالپورخ بشنوند. (6) (5) برهمن عابد بت خود و مسلمان حرم اوست. من هر جا شیفته ی «عبودیت» می یابم، شیفته می شوم.» (6) (6)

ਮਰਾ ਦਰ ਮੰਜ਼ਿਲ ਜਾਨਾਂ ਹਮਾ ਐਸ਼ੋ ਹਮਾ ਸ਼ਾਦੀ ।
maraa dar manzil jaanaan hamaa aaisho hamaa shaadee |

مانند منصور با تکبر در راه فداکاری قدم نگذارید.

ਜਰਸ ਬੇਹੂਦਾ ਮੀ-ਨਾਲਦ ਕੁਜਾ ਬੰਦੇਮ ਮਹਿਮਲ ਹਾ ।੨।
jaras behoodaa mee-naalad kujaa bandem mahimal haa |2|

وگرنه راهی است که در همان قدم اول صلیب است.(6) (7)

ਖ਼ੁਦਾ ਹਾਜ਼ਿਰ ਬਵਦ ਦਾਇਮ ਬਬੀਂ ਦੀਦਾਰਿ ਪਾਕਿਸ਼ ਰਾ ।
khudaa haazir bavad daaeim babeen deedaar paakish raa |

گویا می‌گوید: «اگر خلق و خوی تو شبیه من است که با الماس نرم می‌شوی، حتی در آن صورت، باید با کمال میل تمام دارایی‌هایت را فدای معشوقت کنی». (6) (8)

ਨਾ ਗਿਰਦਾਬੇ ਦਰੂ ਹਾਇਲ ਨਾ ਦਰਿਆਓ ਨਾ ਸਾਹਿਲ ਹਾ ।੩।
naa giradaabe daroo haaeil naa dariaao naa saahil haa |3|

گویا، گدا و دلقک خیابان شما، مطلقاً تمایلی به پادشاهی امپراتوری ندارد،

ਚਿਰਾ ਬੇਹੂਦਾ ਮੀਗਰਦੀ ਬ-ਸਹਿਰਾ ਓ ਬ-ਦਸਤ ਐ ਦਿਲ ।
chiraa behoodaa meegaradee ba-sahiraa o ba-dasat aai dil |

او میل به یک قلمرو دارد، اما نه تنها به خاطر قدرت کج شده سلطنتی (که خود را به ارمغان می آورد). (7) (1)

ਚੂੰ ਆਂ ਸੁਲਤਾਨਿ ਖੂਬਾਂ ਕਰਦਾ ਅੰਦਰ ਦੀਦਾ ਮੰਜ਼ਿਲ ਹਾ ।੪।
choon aan sulataan khoobaan karadaa andar deedaa manzil haa |4|

هر کس بر قلمرو «ذهن» پیروز شده باشد، پادشاهی مقتدر محسوب می شود.

ਚੂੰ ਗ਼ੈਰ ਅਜ਼ ਜਾਤਿ-ਪਾਕਿਸ਼ ਨੀਸਤ ਦਰ ਹਰ ਜਾ ਕਿ ਮੀ-ਬੀਨਮ ।
choon gair az jaati-paakish neesat dar har jaa ki mee-beenam |

و هر کس تو را کشف کند، رقیبی برای سربازی ندارد. (7) (2)

ਬਗੋ ਗੋਯਾ ਕੁਜਾ ਬਿਗੁਜ਼ਾਰਮ ਈਂ ਦੁਨਿਆ ਓ ਐਹਲਿ ਹਾ ।੫।੩।
bago goyaa kujaa biguzaaram een duniaa o aaihal haa |5|3|

(خطاب به داسام گورو) یک گدای مستقر در خیابان شما امپراتور هر دو جهان است،