غزلیں بھائی نند لال جی

صفحه - 11


ਦਿਲ ਅਗਰ ਦਰ ਹਲਕਾਇ ਜ਼ੁਲਫ਼ਿ ਦੋ ਤਾ ਖ਼ਾਹਦ ਗੁਜ਼ਸ਼ਤ ।
dil agar dar halakaae zulaf do taa khaahad guzashat |

در واقع، من فقط برای تو به قلب و روحم (ایمان) (می خواهم زندگی کنم) نیاز دارم.» (16) (5) فلک تو مثل یک تار مو است، مثل استتار صبحگاهی، مثل آفتاب صبحگاهی که کسوف شده باشد. زیر ابرهای سیاه (17) (1) هنگامی که ماه من از خواب روز بیرون آمد، گویی در حال تحقیر وضعیت خورشید صبح بود (2) گورو که با چشمان خواب آلود تو از رختخواب عشق تو بیرون آمد، خورشید صبح خشمگین شد و خجالت کشید تا خود را با درخشندگی چهره تو مقایسه کند (17) (3) وقتی خورشید خوابیده صبحگاهی نقاب خود را از چهره برمی دارد. گویا می‌گوید با آمدن فرخنده‌اش (روز) را به تمام جهان می‌رساند (17) (4) کل زندگی مردم دنیا یک شب زنده‌داری بی‌پایان است و یک فراموشی همیشگی است، «اما برای من. خوابیدن در سحرگاهان از این پس حرام و گناه و نادرست اخلاقی خواهد بود.» (17) (5) این چشم بازیگوش نفس و قلب و ایمانم را جذب می کند و می برد و همان چشم پر جنب و جوش است که مرا از غم و اندوه بیرون می آورد. (18) (1) یکی از تارهای موی او می تواند بلا و بلا در دنیا بیافریند و فقط یک چشمش می تواند به همه دنیا برکت دهد. (18) (2) گویا دعا می کند، "ای کاش قلب من خاک پای محبوبم (گورو) شود - تواضع،

ਅਜ਼ ਖ਼ੁਤਨ ਵਜ਼ ਚੀਨੋ ਮਾਚੀਨੋ ਖ਼ਤਾ ਖ਼ਾਹਦ ਗੁਜ਼ਸ਼ਤ ।੧੧।੧।
az khutan vaz cheeno maacheeno khataa khaahad guzashat |11|1|

و چشم ورزشکار من راه مرا به سوی آکاالپوراخ هدایت می کند.» (18) (3) هر کس طعم آن چشم شادی بخش (گورو) را چشیده باشد، هرگز اهمیتی نخواهد داد که دوباره به گل نرگس نگاه کند. (18) (4) ) گویا می گوید: "هرکس که حتی یک بار به آن چشم درخشان (گورو) نگاه کرده باشد،

ਬਾਦਸ਼ਾਹੀ ਬਰ ਦੋ ਆਲਮ ਯੱਕ ਨਿਗਾਹਿ ਰੂਇ ਤੂ ।
baadashaahee bar do aalam yak nigaeh rooe too |

تمام سوء ظن ها و توهمات او کاملاً برطرف می شود.» (18) (5)

ਸਾਇਆਇ ਜ਼ੁਲਫਿ ਤੂ ਅਜ਼ ਬਾਲਿ ਹੁਮਾ ਖਾਹਦ ਗੁਜ਼ਸ਼ਤ ।੧੧।੨।
saaeaae zulaf too az baal humaa khaahad guzashat |11|2|

به خودت برگرد و شادی کن! زمان شروع فصل جدید بهار است،

ਈਣ ਬਸਾਤਿ ਉਮਰ ਰਾ ਦਰਯਾਬ ਕੀਣ ਬਾਦਿ ਸਬਾ ।
een basaat umar raa darayaab keen baad sabaa |

بهار اینجاست، معشوق من، گورو، فرا رسیده است و اکنون قلب من آرام و آرام است.» (19) (1)

ਅਜ਼ ਕੁਜਾ ਆਮਦ ਨਭਦਾਨਮ ਅਜ਼ ਕੁਜਾ ਖ਼ਹਿਦ ਗੁਜ਼ਸ਼ਤ ।੧੧।੩।
az kujaa aamad nabhadaanam az kujaa khahid guzashat |11|3|

شکوه و جلال من (گورو) در مردمک چشمم بسیار نفوذ کرده است،

ਬਾਦਸ਼ਾਹੀਇ ਜਹਾਣ ਜੁਜ਼ ਸ਼ੋਰੋ ਗ਼ੋਗ਼ਾ ਬੇਸ਼ ਨੀਸਤ ।
baadashaahee jahaan juz shoro gogaa besh neesat |

که به هر کجا و به هر جهت که نگاه کند، فقط چهره عاشق معشوقم را ببیند.» (19) (2) من غلام چشمانم؛ به سمتی می چرخم که چشمانم مرا به آن سو می دهد. و در حقیقت چه کنترلی در این مسیر عشق داریم؟ (19) (3)

ਪੇਸ਼ਿ ਦਰਵੇਸ਼ੇ ਕਿ ਊ ਅਜ਼ ਮੁਦਆ ਖ਼ਾਹਦ ਗੁਜ਼ਸ਼ਤ ।੧੧।੪।
pesh daraveshe ki aoo az mudaa khaahad guzashat |11|4|

برخی از دوستان مدعی از یکی این خبر را دریافت کردند که منصور،

ਅਜ਼ ਗੁਜ਼ਸ਼ਤਨ ਹਾ ਚਿਹ ਮੀ ਪੁਰਸੀ ਦਰੀਣ ਦੈਰਿ ਖ਼ਰਾਬ ।
az guzashatan haa chih mee purasee dareen dair kharaab |

با فریاد زدن که او خداوند است، امشب در حال حرکت به سمت داربست دیده شد. (19) (4)

ਬਾਦਸ਼ਾਹ ਖ਼ਾਹਦ ਗੁਜ਼ਜ਼ ਤੋ ਹਮ ਗਦਾ ਖ਼ਾਹਦ ਗੁਜ਼ਸ਼ਤ ।੧੧।੫।
baadashaah khaahad guzaz to ham gadaa khaahad guzashat |11|5|

به همه گلها اطلاع دهید تا شروع به شکوفه دادن کنند، زیرا

ਸ਼ਿਅਰਿ ਗੋਯਾ ਜ਼ਿੰਦਗੀ-ਬਖ਼ਸ਼ ਅਸਤ ਚੂੰ ਆਬਿ-ਹਯਾਤ ।
shiar goyaa zindagee-bakhash asat choon aabi-hayaat |

این خبر خوش از هزار بلبل آوازخوان رسید. (19) (5)

ਬਲਕਿ ਦਰ ਪਾਕੀਜ਼ਗੀ ਜ਼ਿ ਆਬਿ ਬਕਾ ਖ਼ਾਹਦ ਗੁਜ਼ਸ਼ਤ ।੧੧।੬।
balak dar paakeezagee zi aab bakaa khaahad guzashat |11|6|

گویا می‌گوید: «زبان از شرم لال شده است و دل به خودی خود پریشان است؛ چه کسی می‌تواند داستان علاقه‌ی بی‌پایان من را به تو، گورو، کامل کند؟» (19) (6)