یک اوانکار، انرژی اولیه، از طریق فیض واعظ الهی تحقق یافت
درود بر آن پروردگار اولیه که با نام واقعی ساتیگورا شناخته می شود.
با تبدیل هر چهار وارنا به سیک های گورو، آن گورو واقعی (گوم ناناک دیو) راهی واقعی را برای گورموک ها آغاز کرده است.
گوروی راستین چنین کلامی را به ارتعاش درآورده است که در جماعت مقدس توسط یک نفر و همه خوانده می شود.
گورمخ ها تعالیم گورو را می خوانند. آنها می گذرند و جهان را از آن سوی (اقیانوس جهانی) عبور می دهند.
همانطور که در مخلوط کردن برگ فوفل از کاتچو، آهک و دانه فوفل رنگ خوبی ایجاد می کند، به همین ترتیب، شیوه زندگی گورموک شامل هر چهار وارنا زیبا است.
او که با صمغ کامل ملاقات کرده است به گورماتی رسیده است. حکمت گورو، در واقع تکنیک دانش، تمرکز و مراقبه را مشخص کرده است.
گوروی واقعی سرای حقیقت را در قالب جماعت مقدس ایجاد کرده است.
نگه داشتن (من) از بدن دیگران، مال و تهمت، گوروی راستین، مرا برای مراقبه در نام پروردگار، وضو و صدقه مصمم ساخته است.
همچنین افرادی که از طریق آموزش صمغ ذهن خود را درک می کنند، آن را از گمراهی باز داشته اند.
همانطور که هشت فلزی که سنگ فیلسوف را لمس می کنند به طلا تبدیل می شوند، گورموک ها نیز با تسخیر ذهن خود، تمام جهان را تسخیر کرده اند.
تأثیر آموزههای گورو چنان است که سیک همان ویژگیهایی را کسب میکند که گویی سنگی با لمس سنگ فلسفی خود به سنگ فیلسوف دیگری تبدیل شده است.
به طور سیستماتیک، با پیروزی در یوگا و همچنین لذت ها و غرق شدن در فداکاری، ترس خود را از دست داده اند.
هنگامی که نفس ناپدید شد، خدا نه تنها به عنوان پراکنده در اطراف، بلکه به دلیل عشق به فدائیانش نیز شناخته شد.
تحت کنترل آنها درآمد.
در جماعت مقدس، گورمخ با هماهنگی با کلام، دردها و شادی ها را در همین راستا درمان می کند.
او افکار بد خودخواهانه را کنار میگذارد و با اتخاذ آموزههای گورو واقعی، پروردگار بیزمان را میپرستد.
با فراتر رفتن از پدیده های Siva-Sakti (مایا)، گورنزوخ با آرامش در میوه های لذت ادغام می شود.
او با در نظر گرفتن گورو و خدا به عنوان یکی، بیماری های حس دوگانگی را از بین می برد.
گورمخ ها از چرخه هجرت و ملاقات با آن پروردگار غیرقابل دسترس و نامحسوس خارج می شوند از تأثیرات زمان (کهولت سن).
امید و ترس آنها را عذاب نمی دهد. آنها در حالی که جدا هستند در خانه ساکن می شوند و برای آنها شهد یا زهر، شادی و غم یکسان است.
در جماعت مقدس، بیماری های مزمن ترسناک نیز درمان می شود.
هوا، آب، آتش و سه ویژگی - آرامش، فعالیت و بی تحرکی توسط سیک ها فتح شده است.
با تمرکز ذهن و گفتار و کردار و تأمل بر یگانه حس دوگانگی را از دست داده است.
جذب در معرفت گورو رفتار او در دنیاست. او در باطن خود یکی است (با پروردگار) در حالی که وظایف مختلفی را در دنیا انجام می دهد.
او با فتح زمین و جهان پایین خود را در آسمان ها تثبیت می کند.
با شیرین گفتن و فروتنی و صدقه دادن به دست خود، حتی افتادگان نیز پاک شده اند.
بنابراین، گورمخ به ثمرات لذتی بی نظیر و بی ارزش می رسد.
با معاشرت با جماعت مقدس، نفس را (از ذهن) بیرون میکشد.
چهار آرمان (دارما، آرث، کتیم، موکس) با دستان بسته در اطراف بنده مطیع (خداوند) ایستاده اند.
این بنده چهار جهت را با تعظیم به کسی که یکی و همه را در یک نخ قرار داده است، برای او تعظیم کرده است.
وداها، خوانندگان وداها و مخاطبان آنها نمی توانند راز او را درک کنند.
شعله همیشه درخشان او در هر چهار عصر یوگسو می درخشد.
سیکهای هر چهار واما یک وارنا شدند و وارد طایفه (بزرگتر) گورمخها شدند.
آنها در سکونتگاه دارما (گوردواراس) سالگرد گوروها را جشن می گیرند و بدین ترتیب بذر اعمال نیک را می کارند.
در جماعت مقدس نوه و جد (یعنی پیر و جوان) با هم برابرند.
سیک ها در sadh sangat (شرکت مقدس) با کنترل کام (شهوت) کروده (خشم)، ahatilair ego، طمع و شیفتگی آنها را از بین می برند.
در جماعت مقدس، قناعت حقیقت، شفقت، دارما، ثروت، قدرت، همه جمع می شوند.
با عبور از عناصر پنج گانه، قدردانی از پنج کلمه (ابزار) هستند. آنجا بازی کرد
اعضای محترم جماعت با کنترل پنج وضعیت یوگا در همه جا مشهور می شوند.
جایی که پنج نفر با هم مینشینند، خداوند خدا آنجاست. این راز پروردگار غیرقابل توصیف را نمی توان شناخت.
اما فقط آن پنج نفر ملاقات میکنند (برای نشستن با هم) که نفاق را انکار میکنند، آگاهی خود را در ملودی نخورده کلمه در هم آمیختهاند.
چنین شاگردانی جماعت مقدس را محشور می کنند.
پیروان شش (فلسفه هندی) شدیداً میل دارند، اما فقط گورموک می تواند نگاه اجمالی خداوند را پیدا کند.
شش شسترا انسان را به روشی دور و بر آن درک میکنند، اما گورموکها آموزههای گورو را محکم در قلب جای میدهند.
تمام سنجه ها و ملودی های موسیقی برای این احساس شگفت انگیز است
گوروی واقعی به گونه ای است که یک خورشید در تمام شش فصل ثابت باقی می ماند.
گورمخ ها به چنین ثمره ای دست یافته اند که طعم آن را با شش لذت نمی توان شناخت.
انکوریت ها، پیروان حقیقت، کسانی که عمر طولانی دارند و کسانی که در سطح جهانی تحسین شده اند، همگی غرق در توهم هستند.
تنها با پیوستن به جماعت مقدس می توان در فطرت ذاتی خود غرق شد.
گورمخ ها که در جماعت مقدس حرکت می کنند و هفت دریا را کنترل می کنند در این اقیانوس جهانی جدا می مانند.
تمام هفت قاره در تاریکی هستند. گورموک آنها را با چراغ کلمه روشن می کند.
گورموک تمام هفت خروار (مسکن خدایان) را اصلاح کرده و دریافته است که تنها حالت اعتدال جایگاه واقعی حقیقت است.
تمام نکسترهای اصلی مانند سواتی و غیره و هفت روز را با نگه داشتن آنها از سر آنها کنترل کرده است یعنی از فریب آنها فراتر رفته است.
از بیست و یک شهر و تظاهر آنها عبور کرده و با خوشی (در خود) زندگی می کند.
جامعیت ملودی های هفت گانه (موسیقی) را دانسته و از هفت نهر کوه ها عبور کرده است.
این می تواند ممکن باشد زیرا او کلام گورو را در جماعت مقدس حفظ کرده و به انجام رسانده است.
شخصی که بر اساس حکمت گورو رفتار می کند، از ریاکاری های هشت بخش (چهار وارنا و چهار آشراما) فراتر می رود و با یک دلبستگی خداوند را می پرستد.
هشت فلز در قالب چهار واما و چهار دین که به سنگ فیلسوف به شکل گورو برخورد کرده اند، خود را به طلا تبدیل کرده اند، گورموک، روشنگر.
سیدها و دیگر تمرینکنندگان معجزهآسا تنها به آن پروردگار اولیه سلام کردهاند.
آن خداوند باید در تمام هشت ساعت زمان مورد ستایش قرار گیرد. با ادغام آگاهی در کلام، امر نامحسوس درک می شود.
با اتخاذ پند صمغ راستین، زهر (انگ) هشت نسل از بین می رود و اینک عقل در اثر مایا دچار فریب نمی شود.
گورمخ ها با ارادت عاشقانه خود ذهن اصلاح ناپذیر را اصلاح کرده اند.
ذهن فقط با ملاقات با جماعت مقدس کنترل می شود.
مردم از عبادت نهبرابر استفاده میکنند، اما گورموک در حالی که حکمت گورو را به کار میگیرد، نه در را انجام میدهد.
گورمخ با چشیدن لذت عشق، با دلبستگی کامل، حمد پروردگار را می خواند.
گورموک از طریق راجیوگا بر حق و باطل غلبه کرده است و بدین ترتیب او در سراسر نه منطقه زمین شناخته شده است.
با فروتنی درهای نه گانه را تربیت کرد و علاوه بر آن در خلقت و حلول پراکنده شد.
نه گنج با جدیت او را دنبال می کنند و گورموک تا نه ناث، تکنیک رهایی یافتن، آشکار می شود.
در میان نه سوکت (در بدن انسان)، زبانی که تلخ، شیرین، گرم و خنک بود، اکنون
به دلیل همراهی با جماعت مقدس و حکمت گورو، پر برکت و سرشار از لذت شده است.
سیک باید با زنان زیبای دیگران مانند مادر، خواهر و دختر خود رفتار کند.
مال دیگران برای او مانند گوشت گاو برای هندو و گوشت خوک برای مسلمان است.
از روی شیفتگی به پسر، همسر یا خانواده، نباید به کسی خیانت کند و فریب دهد.
هنگام شنیدن تعریف و تمجید و تهمت دیگران از کسی بد نگوید.
نه باید خود را بزرگ و با شکوه بشمارد و نه باید از منیت خود بیرون بیاید و کسی را رد کند.
گورموک از چنین طبیعتی راج یوگا (بالاترین یوگا) را تمرین می کند، با آرامش زندگی می کند
و می رود تا خود را فدای جماعت مقدس کند.
گورموک که لذت عشق را چشیده است، هیچ تمایلی به غذا و جوهر ندارد.
به دلیل ادغام شعور او در کلمه، او هیچ eep نمی گیرد و با بیدار شدن، شب خود را به خوشی سپری می کند.
همانطور که چند روز قبل از ازدواج، عروس و داماد حتی در gs زیبا به نظر می رسند، گورمخ ها نیز آراسته می مانند.
از آنجایی که آنها رمز و راز رفتن از دنیا را درک می کنند، مانند مهمانانی در دنیا زندگی می کنند (که زودتر باید بروند).
گورمخ ها با آشنایی با شاهراه حکمت گورو، با باری از کالاهای راستگو در آن حرکت می کنند.
سیک ها آموزه های گورو را دوست دارند و چهره هایشان در دنیا و جهان آخرت روشن باقی می ماند.
همیشه در جماعت مقدس، داستان وصف ناپذیر عظمت پروردگار بیان می شود.
انکار غرور و منیت، گورمخ باید متواضع باشد.
تاریکی جهل و اوهام را با نور معرفت در ذهنش بزداید.
با خضوع بر پای (خداوند) بیفتد، زیرا در بارگاه پروردگار فقط متواضعان شرف دارند.
استاد هم عاشق آن مردی است که اراده ارباب را دوست دارد.
کسى که رضاى خدا را بپذیرد، پذیرفته مى شود، مى فهمد که در دنیا مهمان است.
به همین دلیل است که با چشم پوشی از همه ادعاها، بدون اینکه ادعایی برای خود داشته باشد، زندگی می کند.
او با حضور در جماعت مقدس، مطابق با دستورات خداوند عمل می کند.
گورو و خدا را به عنوان یکی پذیرفتند، گورموک حس دوگانگی را از بین برده است.
گورموک با فرو ریختن دیوار نفس، حوض (خود) را با رود (براهم) یکی کرده است.
بدون شک رودخانه در دو ساحل خود باقی می ماند که هیچ کدام دیگری را نمی شناسند.
از درخت میوه و از میوه e متولد می شود و در واقع هر دو یکی هستند هر چند نام های متفاوتی دارند.
خورشید در تمام شش فصل یکی است. با دانستن این موضوع، انسان به خورشیدهای مختلف فکر نمی کند.
در شب ستارگان چشمک می زنند اما با فرا رسیدن روز تحت فرمان چه کسی خود را پنهان می کنند؟ (خود به خود میروند و همینطور با نور معرفت تاریکی جهل خودش از بین میرود).
جماعت مقدّس، گورمخها با فداکاری یکتا، پروردگار را می پرستند.
یوگی سیک های گورو همیشه بیدار هستند و در میان مایا جدا می مانند.
گورمانتر برایشان گوشواره است و خاک پای اولیاء خدا برایشان خاکستر است.
بخشش پتوی وصله خورده آنهاست، عشق کاسه التماس آنها و ارادت شیپور آنهاست.
دانش عصای آنهاست و اطاعت از گورو مراقبه آنهاست.
در غار به صورت جماعت مقدس نشسته اند و با آرامشی غیر قابل درک سکونت دارند.
با شفا یافتن از بیماری نفس، از بند آمدن و رفتن (تولد و مرگ) رهایی می یابند.
جماعت مقدس به دلیل حکمت گورو که در آن ساکن است مورد تشویق قرار می گیرد.
میلیونها برهما از خواندن میلیونها ودا خسته شدند و گفتند نت نت (این نیست، این نیست).
مهادف و میلیون ها گوشه نشین نیز از بی خوابی تمرین یوگا به تنگ آمده اند.
با تبدیل شدن به میلیون ها تجسم، ویسنو حتی با گرفتن شمشیر دو لبه دانش نتوانست به او برسد.
میلیونها ریشی با عمر طولانی مانند لوماها علیرغم سرسختی که دارند، در نهایت در حال تکان خوردن هستند.
آن پروردگار با خود، هر سه جهان، چهار عصر، میلیون ها عالم و تقسیمات آنها را پوشانده است.
او از همه بزرگتر است. میلیونها آفرینش و انحلال مانند زنجیر گلدانها روی چرخ ایرانی به حرکت در میآیند و همه اینها در زمان سقوط یک پلک به اجرا در میآیند.
اگر کسی عاشق جماعت مقدس شود، تنها در آن صورت می تواند این راز را درک کند
برهم متعالی برهم کامل است. او روح اولیه کیهانی (پوراخ) و گورو واقعی است.
یوگی در مراقبه شگفت زده شد زیرا او به دانش وداها اهمیت نمی دهد.
مردم با ستایش خدایان و الهه ها، به پرسه زدن (در زندگی های مختلف) در آب روی زمین و آسمان ادامه می دهند.
آنها بسیاری از قربانی های سوختنی، نذری ها و تمرین های زاهدانه را انجام می دهند و در حال انجام کارهای به اصطلاح آیینی (چون رنج هایشان از بین نمی رود) همچنان گریه می کنند.
ذهن همیشه در حال اجرا تحت کنترل نیست و ذهن تمام هشت بخش زندگی (چهار وارنا و چهار آشرام) را خراب کرده است.
گورمخ ها پس از تسخیر ذهن، تمام دنیا را به دست آورده اند و نفس خود را از دست داده اند، خود را در یک و همه دیده اند.
گورمخ ها گلدسته فضائل را در جماعت مقدس آماده کرده اند.
خداوند نامحسوس و بی عیب را فراتر از همه اشکال و نوشته ها می گویند.
ماهیت آن پروردگار ناآشکار نیز عمیقاً آشکار نیست و علیرغم تلاوت های مداوم سسانفگ، راز او قابل درک نیست.
چگونه می توان داستان وصف ناپذیر او را شناخت زیرا کسی برای گفتن آن وجود ندارد.
با اندیشیدن به او، شگفتی نیز خود را سرشار از شگفتی می کند و هیبت نیز به هیبت تبدیل می شود.
تبدیل شدن به سیک گورو، مردم هر چهار وارنا که زندگی خانگی را رهبری می کنند،
انجام انواع مختلف تجارت و بازرگانی را بر عهده گرفته است.
در مجامع مقدس، آنها خدای گورو را می پرستند، با محبت نسبت به فدائیان، و گورو آنها را وادار می کند تا از اقیانوس جهانی عبور کنند.
خداوند بی شکل که شکل ایکاریکچر را به خود گرفت نام ها و شکل های بی شماری را از اوانکار آفرید.
او در هر تریکوم خود وسعت کرور کائنات را حفظ کرده است.
هیچ کس نمی داند برای چند یوگ، سن، مه نامحسوس و غیر قابل نفوذ وجود داشته است.
برای بسیاری از اعصار فعالیت بسیاری از تجسم (خدا) ادامه یافت.
همین خدا به خاطر محبتش به فدائیان در کالیجوگ (به شکل گورو) ظاهر شده است.
چون تار و پود است و عاشق و معشوق که تحت کنترل جماعت مقدس است در آنجا ساکن است.
فقط گورمخ دارای علم آن پروردگار خالق است.
با ظهور گوروی واقعی، گورمخ ها ثمره لذت تفکر در کلام را به دست آوردند.
از آن یک اوانکار، هزاران میوه به شکل صمغ، سیک و جماعت مقدس پدید آمد.
به ندرت گورمخ هایی هستند که در مواجهه با گورو او را دیده و به سخنان او گوش داده و از دستورات او اطاعت کرده باشند.
ابتدا خاک پای گورو می شوند و بعداً تمام دنیا خاک پای آنها را می خواهند.
با پیمودن راه گورمخها و معامله به حق، از (اقیانوس جهانی) عبور می کند.
هیچ کس جلال چنین افرادی را نمی داند و نمی توان آن را نوشت، گوش داد و درباره آن صحبت کرد.
در جماعت مقدس فقط کلام مرشد محبوب است.
پس از ادغام شعور خود در کلام گورو و جماعت مقدس، گوتموخ ها میوه لذت را در قالب تفکر در سباد چشیده اند.
برای این میوه همه گنج ها را تقدیم کرده اند و میوه های دیگر را نیز فدای آن کرده اند.
این میوه همه امیال و آتش را خاموش کرده و احساس آرامش، تساوی و رضایت را بیشتر تقویت کرده است.
همه امیدها برآورده شده و اکنون احساس جدایی نسبت به آنها به وجود آمده است.
امواج ذهن در خود ذهن فرو رفته است و ذهن اکنون که از آرزوها رها شده است به هیچ سمتی نمی رود.
با بریدن آداب و طناب مرگ، ذهن در عین حال فعال شدن، از میل به پاداش رها شده است.
با الهام گرفتن از آموزههای گورو، ابتدا گورموک روی پای گورو افتاد و سپس تمام دنیا را به پای او انداخت.
به این ترتیب شاگرد با بودن با گورو عشق را شناسایی کرده است.