یک اوانکار، انرژی اولیه، از طریق فیض واعظ الهی تحقق یافت
گوروی واقعی امپراتور واقعی است و راه گورمخ ها راه خوشبختی است.
ذهن گرا، منمخ ها، تحت کنترل عقل بد عمل می کنند و در مسیر دردناک دوگانگی قدم می گذارند.
گورمخ ها به ثمره لذت در جماعت مقدس می رسند و با ارادت عاشقانه با گورمخ ها ملاقات می کنند.
در جمع باطل و اشرار، ثمره مصائب منزوخ ها مانند خزنده سمی می روید.
از دست دادن نفس و روی پا افتادن راه جدیدی از عشق است که گورمخ ها دنبال می کنند.
منمخ خود را مورد توجه قرار می دهد و از گورو و خرد گورو دور می شود.
بازی حق و باطل شبیه دیدار (غیر ممکن) شیر و بز است.
گورمخ به میوه لذت حق می رسد و منمخ میوه تلخ باطل را دریافت می کند.
گورمخ درخت صدق و قناعت است و شریر سایه ناپایدار دوگانگی.
گورمخ مانند حقیقت و منمخ استوار است، ذهن گرا مانند سایه همیشه در حال تغییر است.
گورمخ مانند بلبلی است که در انبه ها زندگی می کند، اما منمخ مانند کلاغی است که از جایی به جای دیگر در جنگل ها سرگردان است.
جماعت مقدس باغ واقعی است که در آن گورمانتر آگاهی را برای ادغام در کلمه، سایه واقعی، القا می کند.
گروه ستمکاران مانند خزنده سمی وحشی است و منمخ برای رشد آن به نیرنگ های زیادی می پردازد.
او مانند پسر فاحشه ای است که بدون نام خانوادگی می رود.
گورموخ ها مانند ازدواج دو خانواده است که از دو طرف نغمه های شیرین خوانده می شود و لذت ها حاصل می شود.
آنها مانند پسری که از پیوند مادر و پدر به دنیا میآید به والدین شادی میبخشد زیرا نسب و خاندان پدر زیاد میشود.
هنگام تولد کودک کلاریونت نواخته می شود و جشن هایی برای رشد بیشتر خانواده ترتیب داده می شود.
در خانه های مادر و پدر سرودهای شادی خوانده می شود و هدایای زیادی به خدمتکاران داده می شود.
پسر فاحشه، با همه دوستانه، نامی از پدرش ندارد و او را بی نام می دانند.
خاندان گورمخ ها مانند پارامحاتیس (قوهای درجه یک که می توانند شیر را از آب یعنی حق از باطل الک کنند) و خانواده عقل مداران مانند جرثقیل های منافق هستند که دیگران را می کشند.
از حق، راستگویان و از باطل زاده ها.
Manasarovar (دریاچه) به شکل جماعت مقدس حاوی بسیاری از یاقوت های سرخ، مروارید و جواهرات ارزشمند است.
گورمخ ها نیز به خانواده قوهای بالاترین مرتبه تعلق دارند که با ادغام آگاهی خود در کلمه تثبیت می شوند.
گورمخ ها به دلیل قدرت علم و مراقبه، شیر را از آب (یعنی حق از باطل) الک می کنند.
با مدح حق، گورمخ ها بی قیاس می شوند و جلالشان با هیچ کس قابل سنجش نیست.
منمخ، ذهن مدار، مانند جرثقیل است که مخلوقات را بی صدا خفه می کند و آنها را می خورد.
با دیدن آن بر حوض نشسته، جنبندگان در آن غوغا می کنند و گریه مضطرب می کنند.
حق شریف است و باطل بنده حقیر است.
گورمخ واقعی دارای ویژگی های فرخنده است و همه نشانه های نیک او را زینت می دهد.
منمخ، خودخواه، نشانههای نادرست را حفظ میکند و علاوه بر همه خصلتهای بد، از تمام حیلههای فریبنده برخوردار است.
حقیقت طلاست و باطل مانند شیشه. قیمت شیشه را نمی توان طلا کرد.
حقیقت همواره سنگین است و باطل سبک است. در این کمترین شکی وجود ندارد.
حقیقت الماس و سنگ دروغ است که نمی توان آن را در یک ریسمان میخکوب کرد.
حق بخشنده است و باطل گدا است. مثل دزد و ثروتمند یا روز و شبی که هرگز ملاقات نمی کنند.
حقیقت کامل است و دروغ یک قمارباز بازنده که از ستونی به پست دیگر می دود.
حقيقت به شكل گورمخ چنان رنگ ديوانه وار زيبايى است كه هرگز محو نمى شود.
رنگ ذهن گرا، منمخ، مانند رنگ گلرنگ است که زود از بین می رود.
باطل بر خلاف حق، مانند سیر در مقابل مشک است. در بوی اولی، بینی برمی گردد، در حالی که عطر دومی در ذهن خوشایند است.
باطل و راست مانند akk، گیاه وحشی منطقه شنی و درخت انبه است که به ترتیب میوه های تلخ و شیرین می دهد.
حق و باطل مانند بانکدار و دزد است. بانکدار راحت می خوابد در حالی که دزد به این طرف و آن طرف پرسه می زند.
بانکدار دزد را می گیرد و او را بیشتر در دادگاه مجازات می کند.
حقیقت در نهایت باطل را در غل و زنجیر قرار می دهد.
حق سر را چون عمامه زینت می دهد، اما باطل مانند کمربندی است که در جای نامرتب می ماند.
حق شیری است نیرومند و باطل مانند آهوی پست است.
معاملات حق سود می آورد در حالی که معامله با دروغ چیزی جز ضرر ندارد.
ناب بودن حقیقت باعث تشویق می شود، اما دروغ مانند سکه شمارنده پخش نمی شود.
در شب بدون ماه، میلیونها ستاره در آنجا (در آسمان) باقی میمانند، اما کمبود نور همچنان ادامه دارد و تاریکی شدید غالب است.
با طلوع خورشید تاریکی از هر هشت جهت از بین می رود.
رابطه کاپوت باطل و حقیقت شبیه رابطه پارچ و سنگ است.
دروغ به راستی همان رویا به واقعیت است.
باطل مانند شهر خیالی در آسمان است و حق مانند عالم آشکار است.
باطل مانند سایه انسانها در رودخانه است که تصویر درختان و ستاره ها برعکس است.
دود نیز مه ایجاد می کند اما این تاریکی شبیه تاریکی ناشی از ابرهای بارانی نیست.
چون یاد شکر مزه شیرین نمی آورد، تاریکی را نمی توان بدون چراغ از بین برد.
جنگجو هرگز نمی تواند با استفاده از سلاح های چاپ شده روی کاغذ بجنگد.
اعمال حق و باطل چنین است.
حق مایه پنیر در شیر است و باطل مانند سرکه فاسد است.
حقيقت مانند خوردن غذا از راه دهان است، اما دروغ چنان دردناک است که گويي دانه اي در بيني فرو رفته است.
از میوه درخت بیرون می آید و درخت نام میوه; اما اگر پوسته پوسته به درخت حمله کند، درخت از بین می رود (به همین ترتیب دروغ فرد را از بین می برد).
برای صدها سال، آتش در درخت نهفته می ماند، اما با یک جرقه کوچک خشمگین می شود، نی را از بین می برد (به همین ترتیب، دروغی که همیشه در ذهن باقی می ماند، در نهایت انسان را نابود می کند).
حق دوا است در حالی که باطل بیماری است که منمخ هایی را که بدون پزشک هستند به صورت مرشد مبتلا می کند.
حق همنشین است و باطل فریبنده ای است که نمی تواند گورمخ را به رنج بیاندازد (زیرا آنها همیشه در خشنودی حق هستند).
باطل از بین می رود و حق همیشه آرزو می شود.
دروغ یک سلاح ساختگی است در حالی که حقیقت مانند یک زره آهنین محافظ است.
باطل هم مثل دشمن همیشه در کمین است اما حقیقت مثل یک دوست همیشه آماده کمک و حمایت است.
حقیقت واقعاً یک جنگجوی شجاع است که با راستگویان ملاقات می کند در حالی که او به تنهایی با او ملاقات می کند.
در جاهای خوب، حقیقت استوار است، اما در جاهای نادرست، باطل همیشه می لرزد و می لرزد.
جهات اربعه و سه عالم گواه است که حق که باطل را گرفتار کرده است.
باطل فریبنده همیشه مریض است و حقیقت همیشه غم انگیز و دلچسب است.
پذیرنده حق همیشه صدیق شناخته می شود و پیرو باطل مرتبه محسوب می شود.
حق نور خورشید است و باطل جغدی است که چیزی را نمی بیند.
عطر حقیقت در تمام پوشش گیاهی پراکنده است اما دروغ به شکل بامبو صندل را مشخص نمی کند.
حقیقت درختی پربار میسازد، همانطور که بیثمر بودن درخت پنبه ابریشم مغرور همیشه در رنج است.
در ماه سیلوان همه جنگلها سبز میشوند اما آک، گیاه وحشی منطقه شنی و جاودس، خار شتر، خشک میمانند.
یاقوت و مروارید در Manasarovar وجود دارد، اما صدف حلزونی که درون آن خالی است با دست فشرده می شود.
حقیقت مانند آب گنگ پاک است، اما شراب باطل، حتی اگر پنهان باشد، بوی بد خود را آشکار می کند.
حق راست است و باطل باطل می ماند.
حق و باطل کش و قوس داشت و به دعوای عدالت رسیدند.
توزیع کننده عدالت واقعی آنها را وادار کرد تا در مورد نظرات خود در آنجا بحث کنند.
واسطه های خردمند به این نتیجه رسیدند که حقیقت حق است و باطل او.
حقیقت پیروز شد و باطل از دست رفت و با برچسب نادرست، در تمام شهر رژه رفت.
راستگویان مورد تشویق قرار گرفتند، اما اهانت نادرست صورت گرفت.
این روی کاغذ نوشته شده بود که حق طلبکار است و بدهکار باطل.
کسی که به خود اجازه می دهد فریب بخورد هرگز فریب نمی خورد و کسی که دیگران را فریب می دهد خودش را فریب می دهد.
هر نادری خریدار حقیقت است.
از آنجایی که باطل می خوابد در حالی که حقیقت بیدار می ماند، حقیقت مورد محبت خداوند خداوند قرار می گیرد.
پروردگار راستین حق را نگهبان قرار داده و آن را در انبار حقیقت قرار داده است.
حق راهنماست و باطل تاریکی است که مردم را در جنگل دوگانگی سرگردان می کند.
پروردگار واقعی با قرار دادن حق به عنوان فرمانده، این صلاحیت را برای بردن مردم به راه عدالت قرار داده است.
برای رساندن مردم به سراسر اقیانوس جهان، حقیقت به عنوان گورو، مردم را در کشتی به عنوان جماعت مقدس منتقل کرده است.
شهوت، خشم، حرص، شیفتگی و منیت با نگه داشتن آنها از گردن آنها کشته شده است.
کسانی که گورو کاملی را بدست آورده اند، آن سوی (اقیانوس جهان) رفته اند.
درست است کسی که به نمک اربابش صادق باشد و در میدان جنگ برای او بمیرد.
کسی که با سلاح خود سر دشمن را برید در میان رزمندگان به شجاع معروف است.
زن داغدار او ساتی است که قادر به اعطای نعمت و نفرین است.
پسران و نوه ها مورد ستایش قرار می گیرند و تمام خانواده سربلند می شوند.
کسی که در جنگ در ساعت خطر بمیرد و کلام را در ساعت آمبروس بخواند به عنوان جنگجوی واقعی شناخته می شود.
با رفتن به جماعت مقدس و رفع هوس، نفس خود را محو می کند.
مردن هنگام جنگیدن در نبرد و حفظ کنترل بر حواس، راه بزرگ گورمخ ها است.
ایمان کامل شما به کسی که در آن آرام می گیرید به عنوان گورو واقعی شناخته می شود.
شهر در قالب جماعت مقدس حقيقت و غير منقول است زيرا هر پنج رئيس (فضيلت) در آن ساكن هستند.
حقیقت، رضایت، شفقت، دارما و سود قادر به کنترل همه هستند.
در اینجا گورمخ ها تعالیم گورو را تمرین می کنند و مراقب قوچ، صدقه و وضو هستند.
مردم اینجا شیرین صحبت می کنند، متواضعانه راه می روند، خیریه می دهند و از طریق فداکاری به گورو به دانش می رسند.
از هر گونه تشویش در دنیا و آخرت مبرا می مانند و برایشان طبل حق است.
کلمه زده می شود. به ندرت مهمانانی هستند که رفتن از این دنیا را حقیقت پذیرفته باشند.
من فدای آنها هستم که از منیت خود دوری کرده اند.
دروغ دهکده سارقین است که پنج نماینده شیطان صفت در آن زندگی می کنند.
این پیک ها عبارتند از شهوت، خشم، مجادله، طمع، شیفتگی، خیانت و نفس.
در این دهکده شرکت شرور، کشش، هل دادن و رفتار گناه آلود همیشه عمل می کند.
دلبستگی به ثروت دیگران، تهمت و زن همیشه در اینجا پابرجاست
سردرگمی ها و آشفتگی ها همیشه وجود دارد و مردم همیشه در معرض مجازات های دولتی و همچنین اعدام هستند.
ساکنان این دهکده همیشه در هر دو دنیا شرمنده هستند و در جهنم به مهاجرت می پردازند.
میوه های آتش فقط جرقه ها هستند.
حقیقت کاملاً خالص است، باطل نمی تواند در آن مخلوط شود، همانطور که یک تکه نی که در چشم فرو رفته است را نمی توان در آنجا نگه داشت.
و تمام شب در رنج سپری می شود.
پرواز در وعده غذایی نیز استفراغ (از طریق بدن) است.
یک جرقه در یک بار پنبه برای آن دردسر ایجاد می کند و سوختن کل آن آن را به خاکستر تبدیل می کند.
سرکه موجود در شیر طعم آن را خراب می کند و رنگ آن را تغییر می دهد.
حتی کمی سمی که چشیده شده است، امپراتوران را فورا می کشد.
پس چگونه می توان حق را در باطل آمیخت؟
حقیقت به صورت گورمخ همیشه جدا می ماند و باطل در آن تأثیری ندارد.
درخت صندل توسط مار احاطه شده است اما نه سمی روی آن اثر می گذارد و نه از عطر آن کاسته می شود.
سنگ فیلسوفی در میان سنگ ها قرار دارد اما حتی با هشت فلز هم فاسد نمی شود.
مخلوط شدن آب آلوده به گنگ نمی تواند آن را آلوده کند.
دریاها هرگز با آتش نمی سوزند و هوا نمی تواند کوه ها را تکان دهد.
تیر هرگز نمی تواند آسمان را لمس کند و تیرانداز پس از آن توبه می کند.
دروغ در نهایت باطل است.
احترام به حقیقت همیشه واقعی است و دروغ همیشه جعلی شناخته می شود.
احترام به دروغ نیز تصنعی است، اما حکمت گورو که به حقیقت داده شده است، کامل است.
قدرت یک ردیف نیز تقلبی است و حتی نفس پرهیزگار حقیقت عمیق و پر از جاذبه است.
باطل در بارگاه خداوند تشخیص داده نمی شود، در حالی که حق همیشه بارگاه او را زینت می دهد.
در خانه حقیقت، همیشه احساس شکرگزاری وجود دارد، اما باطل هرگز احساس رضایت نمی کند.
راه رفتن حق مانند راه رفتن فیل است در حالی که باطل مانند گوسفند به طرز ناشیانه حرکت می کند.
ارزش مشک و سیر را نمی توان در حد یکسان نگه داشت و در مورد کاشت تربچه و فوفل نیز همین گونه است.
کسی که زهر می کارد نمی تواند غذای لذیذی بخورد که با نان کوبیده مخلوط با کره و شکر درست شده است (نمودار).
ماهیت حق مانند جنون است که گرمای جوشش را تحمل می کند اما رنگ را تند می کند.
ماهیت باطل مانند جوتی است که پوست آن را کنده و سپس آن را بپیچانند و طناب های آن را آماده کنند.
صندل مهربان بودن همه درختان را چه با میوه و چه بدون میوه معطر می کند.
بامبو که مملو از شر است، در نفس خود فرو می ریزد و در هنگام بیرون آمدن آتش، سایر درختان همسایه خود را نیز از بین می برد.
شهد مرده را زنده می کند و سم مهلک زندگان را می کشد.
حق در بارگاه پروردگار پذیرفته می شود، اما باطل در همان دادگاه مجازات می شود.
آدم هر چه بکارد درو می کند.