خدای یکتا خالق جهانی. به لطف استاد واقعی:
وارس از بای گورداس جی
وار وان
من در برابر گورو (گورو ناناک دیو) که مانترا ساتنام (برای جهان) را می خواند، تعظیم می کنم.
دریافت (موجودات) در سراسر اقیانوس جهان، او به سرعت آنها را در رهایی ادغام کرد.
او ترس از مهاجرت را از بین برد و بیماری شک و جدایی را از بین برد.
دنیا تنها توهمی است که بسیاری از تولد، مرگ و رنج را به همراه دارد.
ترس از میله یاما برطرف نمی شود و ساکت ها، پیروان الهه، زندگی خود را بیهوده از دست داده اند.
کسانی که پای گورو را گرفته اند از طریق کلام واقعی آزاد شده اند.
اکنون که سرشار از ارادت محبت آمیز هستند، گورپراب ها (سالگردهای گوروها) را جشن می گیرند و یاد خدا، انفاق و وضوهای مقدس را به دیگران نیز الهام می بخشند.
همانطور که کسی می کارد، درو می کند.
اول از همه، وقتی هیچ نفس و بدنی وجود نداشت، چیزی در تاریکی زمین دیده نمی شد.
بدن از خون (مادر) و نطفه (پدر) آفریده شد و عناصر پنج گانه به طور خردمندانه به هم پیوستند.
هوا، آب، آتش و خاک در کنار هم قرار گرفتند.
عنصر پنجم آسمان (خلأ) در میان بود و خدای خالق، ششمین عنصر، به طور نامرئی در میان همه نفوذ کرد.
برای ایجاد بدن انسان، پنج عنصر و بیست و پنج صفت مخالف یکدیگر به هم پیوستند و مخلوط شدند.
چهار معدن منشأ حیات (جنین عرق تخم، پوشش گیاهی) و چهار سخنرانی (پارا، پسیانتی، مدهیما، وایخاری) در یکدیگر تلفیق شدند و درام انتقال به نمایش درآمد.
بدین ترتیب هشتاد و چهار لاک گونه ایجاد شد.
از بین هشتاد و چهار کلاس زندگی، تولد به عنوان یک انسان بهترین است.
چشم ها می بینند، گوش ها می شنوند و دهان کلمات شیرین می گوید.
دستها امرار معاش میکنند و پاها به سوی جماعت مقدس میروند.
در زندگی انسان تنها با کسب حق، از پس انداز خود، سایر نیازمندان تغذیه می شوند.
انسان با گوروگرا شدن به زندگی خود معنا می بخشد. قربانی می خواند و دیگران را به (اهمیت) بنی می فهماند.
یاران خود را راضی می کند و آب مقدسی را که پای آنها لمس می شود می گیرد، یعنی تواضع کامل را تلقین می کند.
دست زدن به پاها را نباید انکار کرد زیرا در عصر تاریکی، این ویژگی تنها دارایی (شخصیت انسان) است.
افرادی که چنین رفتاری دارند، اقیانوس جهان را شنا می کنند و همچنین با دیگر شاگردان گورو کنار می آیند.
همه ی آنکار که از طریق کلمه ی یگانه او غلبه داشتند، کل کیهان گسترده را ایجاد کردند.
از طریق عناصر پنج گانه، به عنوان ذات او در سه جهان و فرقه های آنها نفوذ کرد.
آن خالق را هیچکس نمیتوانست ببیند که برای بسط دادن خود، طبیعت نامتناهی را آفرید (prakrti).
او اشکال بی شماری از طبیعت را ساخت.
او در هر تار موی خود میلیون ها جهان را جمع کرد.
و سپس در یک جهان او به ده ها شکل می آید.
او شخصیت های بسیار عزیزی مانند وداویا و محمد عزیز به وداها و کاتب ها را خلق کرده است.
چقدر شگفت انگیز است که طبیعت واحد به بسیاری گسترش یافته است.
چهار عصر (یوگ) تأسیس شد و سه دوره اول به نامهای Satyug، Treta، Dvapar نامگذاری شدند. نفر چهارم کالی یوگ بود.
و چهار کاست به عنوان پادشاهان چهار عصر شناخته شدند. برهمین، کشاتریا، وایشیا و سودهرا در هر عصر غالب شدند.
در Satiyug گفته می شود که ویشنو به عنوان Hansavaar به زمین آمد و مشکلات مربوط به آن را توضیح داد.
مابعدالطبیعه (داستان در متن یازدهم باگوات پورانا است)، و چیزی جز یک سوهام برام مورد بحث و بررسی قرار نگرفت.
مردم با بی تفاوتی نسبت به مایا، یک پروردگار را ستایش می کنند.
آنها به جنگل ها می رفتند و با خوردن گیاهان طبیعی به زندگی ادامه می دادند.
اگرچه آنها سالها زندگی کردند، اما کاخها، قلعهها و عمارتهای بزرگ را ساختند.
از یک طرف دنیا در حال گذر بود و از طرف دیگر جریان زندگی پایدار می رفت.
در Treta در سلسله خورشید به شکل کشاتریا (رام) تجسم بزرگی فرود آمد.
اکنون 9 بخش سن کاهش یافته و توهم، دلبستگی و نفس متورم شده است.
در دواپار، سلسله یداو به منصه ظهور رسید، یعنی تجسم کرشنا برای مردم شناخته شد. اما به دلیل فقدان رفتار خوب، سن به سن، طول عمر (انسان) رو به کاهش بود.
در Rgveda رفتار برهمن و عقاید در مورد اقدامات انجام شده در مقابل شرق مورد بحث قرار گرفت.
کشاتریاها با یاجورودا ارتباط پیدا کردند و در حالی که رو به جنوب بودند شروع به ریختن کمک های خیریه کردند.
وایشیاها سامودا را در آغوش گرفتند و به غرب تعظیم کردند.
لباس آبی برای Rgveda، زرد برای Yajurveda و برای خواندن سرودهای Samaveda پوشیدن لباس سفید یک سنت شد.
بنابراین سه وظیفه از سه عصر اعلام شد.
کالیجوگ به عنوان چهارمین عصری که در آن غرایز پست تمام جهان را فراگرفته بود رایج شد.
مردم در انجام وظایفی که در ریگ، یاجور و سماوده بود، نتیجه گرفتند.
کل زمین فریفته مامون شد و شیطنت های کالیجوگ همه را در توهم فرو برد.
نفرت و انحطاط مردم را فراگرفته و نفس همه را سوزانده است.
اکنون هیچ کس کسی را نمی پرستد و حس احترام به کوچکترها و بزرگترها در هوا ناپدید شده است.
در این عصر برش، امپراتوران ظالم و ساتراپ های آنها قصاب هستند.
عدالت سه عصر منقرض شد و هر کس چیزی (به عنوان رشوه) بدهد، (عدالت؟) می شود.
بشر در مهارت عمل ناتوان شده است.
با انجام وظایفی که در چهار ودا مقرر شده بود، بینندگان شش شسترا را مشخص کردند.
آنچه را که برهما و ساناک توصیف می کردند، مردم می خواندند و دنبال می کردند.
بسیاری در حین خواندن و آواز خواندن فکر می کنند، اما از بین میلیون ها نفر فقط یک نفر می فهمد و بین سطرها می خواند.
بسیاری در حین خواندن و آواز خواندن فکر می کنند، اما از بین میلیون ها نفر فقط یک نفر می فهمد و بین سطرها می خواند.
جای تعجب است که هر عصری بر یک رنگ (کاست) تسلط داشت، اما چگونه در کالی یوگ کاست های بی شماری وجود دارد.
این که وظایف هر سه یوگا رها شده است برای همه شناخته شده است، اما سردرگمی همچنان ادامه دارد.
همانطور که وداهای چهارگانه تعریف شده اند، شرح فلسفه های شش گانه (شستراس) نیز تکمیل کننده آنهاست.
همه آنها از دیدگاه خود تمجید می کنند.
گوتاما با حدس و گمان جدی، داستان Rgveda را مطرح کرده است.
پس از به هم ریختن افکار، در مکتب نیایا، خداوند به عنوان عامل مؤثر همه اسباب تعریف شده است.
همه چیز در اختیار اوست و به دستور او هیچ دستوری از کسی پذیرفته نیست.
او در آغاز و در پایان این آفرینش است، اما در این شسترا جدا از این خلقت نشان داده شده است.
هیچ کس این خالق را ندیده و نشناخته است، بلکه مردم در توهمات گسترده پراکریتی (طبیعت) مانده اند.
غافل از اینکه soham parbrahm، جیو در درک او به عنوان یک مرد (پر از مغالطه) اشتباه می کند.
رگودا به مردم آگاه توصیه می کند که خداوند متعال همه چیز است و هیچ کس دیگری را نمی توان با او مقایسه کرد.
بدون گورو واقعی این درک نمی تواند به دست آید.
ریشی جیمینی با تعمق عمیق در مورد یاجورودا، اصول خود را مطرح کرد.
تصمیم نهایی با توجه به اعمالی که از طریق بدن انجام می شود گرفته می شود و هر آنچه را که کاشته است درو می کند.
او نظریه کارما را پایه گذاری کرد و انتقال مهاجرت را به عنوان کنترل کارما توضیح داد.
به دلیل مغالطه ی بی نهایت، تردیدها برطرف می شود و جیو به سرگردانی در هزارتوی کارما ادامه می دهد.
کارما یک جنبه عملی از جهان است و مایا و براهم یکسان هستند.
این مکتب فکری (شاسترا) در حالی که ترکیبات یاجورودا را به هم می زند، هذیان ها را با واقعیت عالی برام مخلوط می کند.
و به شدت تشریفاتی را ایجاد می کند که ورود و خروج از جهان را به عنوان نتیجه اسارت کارما می پذیرد.
بدون استاد واقعی، تردیدها را نمی توان از بین برد.
ویاس (بادارایان) پس از به هم ریختن و تحقیق در مورد چارچوب فکری سامودا، ودانتا (سوترا) را خواند.
او خود (آتمان) را در برابر برام وصف ناشدنی یکسان قرار داد.
او در نامرئی و جیو در توهمات خودبینی خود به این طرف و آن طرف سرگردان است.
با تثبیت خود به عنوان براهم، او در واقع خود را به عنوان شایسته پرستش تثبیت می کند و بنابراین برای اسرار فداکاری عاشقانه ناشناخته ماند.
به هم خوردن وداها نتوانست آرامشی را برای او به دست آورد و او شروع به سوزاندن یکی کرد و همه در گرمای منیت است.
میله مایا همیشه بالای سرش آویزان بود و از ترس دائمی یاما، خدای مرگ، به شدت رنج می برد.
او با کسب علم از ناراد، بهاگوات را خواند و بدین ترتیب خدا را ستایش کرد.
بدون تسلیم شدن قبل از گورو هیچکس نمیتوانست از آن سوی (اقیانوس جهان) عبور کند.
با درگذشت دواپار، سایبان پادشاهی اکنون بالای سر کالیوگا قرار گرفت.
آثارواودا تأسیس شد و مردم اکنون به مداحی، رو به سمت شمال ادامه می دادند.
به عنوان ماده ای از سرودهای آترواودا، سانکیا سوتراها توسط حکیم کاپیل خوانده می شد.
با دانش بزرگ آغشته شوید و در مورد اصطبل و گذرا تأمل کنید.
علیرغم میلیون ها تلاش، بدون دانش نمی توان به چیزی دست یافت.
کارما و یوگا فعالیت های بدن هستند و هر دو لحظه ای و فناپذیر هستند.
خرد تحلیلی نهایت لذت را ایجاد می کند و توهمات تولد و مرگ به پایان می رسد.
گورو گرا (گورموخ) در خود واقعی ادغام می شود.
با برگرداندن آتاتواودا، گورومحور (کاناد) در وایسیک خود درباره گاناها، خصوصیات (موضوع) می خواند.
او نظریه کاشت و درو (دادن و گرفتن) را ارائه کرد و گفت که فقط در زمان مناسب، به میوه می رسد.
همه چیز به اراده الهی او عمل می کند، یعنی حکم، و هر که اراده الهی را بپذیرد، نفس خود را در آرامش استوار می کند.
جیوا باید درک کند که هیچ چیز به خودی خود اتفاق نمی افتد (و خود ما مسئول اعمال خوب یا بد ما هستیم) و از این رو هیچ کس به عنوان خوب یا بد نباید در ذهن باشد.
ریشی کاناد گفته است که همانطور که بکارید، درو خواهید کرد.
به بی عدالتی ساتیوگ گوش کن که فقط به خاطر یک بدکار تمام دنیا متحمل رنج می شوند.
در ترتا تمام شهر به خاطر یک بدکار رنج می برد و در دواپار این رنج به یک خانواده محدود می شد و خانواده زیر بار ایگومینی می رفت.
اما در کالی یوگ تنها کسی که مرتکب اعمال بد می شود رنج می برد.
گورموک پاتانجلی تجسم (فرض شده) سسناگا، بسیار متفکرانه خوانده شده، ناگا-شاسترا، یوگا شاسترا (پاتانجال-یوگاسوتراس).
او همگام با آتاروودا گفت که توهم بدون یوگا پاک نمی شود.
شبیه آن جایی است که می دانیم بدون پاکسازی آینه، صورت در آن دیده نمی شود.
یوگا عمل پاکسازی است که از طریق آن سوراتی جذب ملودی نخورده می شود.
هجده سیدی و نه گنج زیر پای یک یوگی گورموک می افتد.
پاتانجلی در کالییگ از برآورده شدن خواستههایی صحبت کرد که در سه عصر برآورده نشدند.
دستاورد کامل باکتی یوگا این است که همه چیز را دست به دست می کنید.
جیو باید فطرت یاد خدا، صدقه و وضو (باطنی و بیرونی) را پرورش دهد.
از زمان های بسیار قدیم، به دلیل اسارت آرزوهای برآورده نشده، جیو دچار تغییر مهاجرت شده است.
بارها و بارها، بدن تغییر می کند، اما راز این تغییر را می توان با آگاه شدن درک کرد.
غرق در دوگانگی در ساتیوگ، جیو در ترتا وارد بدن شد.
گرفتار شدن در اسارت کارما در ترتا
او در دواپار به دنیا آمد و همچنان در حال پیچیدن و چروکیدن ماند.
حتی انجام وظایف سه سنی هم ترس از تولد و مرگ را از بین نمی برد.
جیو در کالی یوگ تناسخ می یابد و در کارماها گرفتار می شود.
فرصت از دست رفته دیگر نمی آید.
اکنون به نظم و انضباط کالی یوگ گوش دهید که در آن هیچ کس به تشریفات اهمیت نمی دهد.
بدون فداکاری عاشقانه، هیچکس به جایی نمیرسد.
به دلیل نظم و انضباط زندگی در اعصار گذشته، شکل انسان در کالی یوگ به دست آمده است.
حال اگر این فرصت از دست می رفت، هیچ موقعیت و مکانی مهیا نمی شد.
همانطور که در Atharvaveda گفته شده است، به ویژگی های نجات بخش کالی یوگ گوش دهید.
اکنون فقط عبادت عبوس پذیرفته است. یجنا، قربانی سوختنی و پرستش مرشد بشری، نظم و انضباط قرون پیشین بود.
اگر کسی اکنون، با وجود اینکه فاعل است، این حس را از وجود خود پاک کند و ترجیح دهد که او را حقیر خطاب کنند، تنها در این صورت است که می تواند در کتاب های نیک خداوند باقی بماند.
در کالی یوگ، تنها تکرار نام خداوند بزرگ تلقی می شود.
در سقوط یک عصر، افرادی که وظایف عصر را کنار می گذارند، برخلاف فطرت خود عمل می کنند.
دنیا غرق در کارهای پشیمانی می شود و گناه و فساد غالب می شود.
اقشار (کاستهای) مختلف جامعه نسبت به یکدیگر نفرت پیدا میکنند و خود را از طریق دعوا به پایان میرسانند، زیرا بامبوها به دلیل اصطکاک متقابلشان، آتش خود را و همچنین دیگران را میسوزاند.
مذمت علم آغاز می شود و در تاریکی جهل چیزی نمایان نمی ماند.
از آن دانش وداها که انسان را به سراسر اقیانوس جهان می برد، حتی افراد آگاه نیز دور می شوند.
تا زمانی که خدا به شکل گورو واقعی بر روی زمین فرود نیاید، هیچ رازی قابل درک نیست.
گورو و خدا یکی هستند. او استاد واقعی است و تمام جهان به او میل دارند.
او مانند خورشید طلوع می کند و تاریکی از بین می رود.
در کالیجوگ روشنفکری تجسم یافته است، اما تمایز قائل شدن بین دانش و جهل در جایی نیست.
هیچ کس کسی را منع نمی کند و هر کس مطابق میل خود رفتار می کند.
شخصی به پرستش صخره های بی اثر دستور می دهد و شخصی مردم را به عبادت قبرستان راهنمایی می کند.
به دلیل مانترای تانترا و این گونه ریاکاری ها، تنش ها خشم و نزاع ها افزایش یافته است.
در مسابقه موش برای اهداف خودخواهانه، ادیان مختلفی تبلیغ شده است.
یکی ماه را می پرستد، یکی خورشید را و دیگری زمین و آسمان را می پرستد.
کسی هوا، آب، آتش و یاما خدای مرگ را تسکین می دهد.
اینها همه ریاکاری دینی است و در توهم است.
با توجه به سستی رایج در جهان، چهار وارنا و چهار آشرام ایجاد شد.
سپس ده مرتبه از زاهدان و دوازده مرتبه از یوگی ها به وجود آمد.
جنگامان دیگر، سرگردانان، سرامان و دیگامبرها، زاهدان برهنه جین نیز بحث خود را آغاز کردند.
دستههای بسیاری از برهمنها به وجود آمدند که شستراها، وداها و پورانها را در تضاد با یکدیگر مطرح کردند.
آشتی ناپذیری متقابل شش فلسفه هندی، ریاکاری های بسیاری را بیشتر کرد.
کیمیاگری، تانترا، مانترا و معجزه برای مردم همه چیز شد.
با تقسیم شدن به فرقهها (و کاستهای) بیشمار، ظاهری وحشتناک به وجود آوردند.
همه آنها توسط کالی یوگ فریب خوردند.
هنگامی که فرقه های گوناگون رواج یافتند، آنگاه محمد، محبوب خدا متولد شد.
ملت به هفتاد و دو دسته تقسیم شد و انواع زیادی از دشمنی ها و مخالفت ها به وجود آمد.
دنیا مقید به روضه و عید و نماز و غیره بود.
Pirs، paigambars aulias، gaus و qutabs در بسیاری از کشورها به وجود آمدند.
معابد با مساجد جایگزین شد.
نیروهای کمتر کشته شدند و بدین ترتیب زمین مملو از گناه شد.
ارامنه و مولانا مرتد (کافر) اعلام شدند و در میدانهای جنگ کشته شدند.
گناه در همه جا فراگیر شد.
چهار کاست از هندوها و چهار فرقه از مسلمانان در جهان وجود دارد.
اعضای هر دو دین خودخواه، حسود، مغرور، متعصب و خشن هستند.
هندوها به هاردوار و بنارس زیارت می کنند و مسلمانان به کعبه مکه می روند.
ختنه برای مسلمانان عزیز است و علامت صندل (تیلک) و نخ مقدس برای هندوها.
هندوها رام، مسلمانان، رحیم را میخوانند، اما در حقیقت تنها خدای واحد وجود دارد.
از آنجایی که وداها و کاتبها را فراموش کرده اند، طمع و شیطان دنیوی آنها را گمراه کرده است.
حقیقت پنهان از هر دو؛ برهمن ها و مولوی ها با دشمنی های خود یکدیگر را می کشند.
هیچ یک از فرقه ها نمی توانند از انتقال رهایی پیدا کنند.
خداوند خود عادل است برای اختلافات مربوط به وظایف اربعه.
او خودش کاغذ و قلم و کاتب را شناسایی کرد.
بدون گورو همه تاریکی است و مردم یکدیگر را می کشند.
گناه همه جا را فرا می گیرد و گاو (اسطوره ای) حامی زمین شب و روز گریه و زاری می کند.
بدون دلسوزی، بی اعصاب شدن، به سمت جهان پایین فرود می آید تا گم شود.
ایستادن روی یک پا، احساس بار گناه است.
اکنون این زمین بدون قدیسان قابل حفظ نیست و هیچ مقدسی در جهان موجود نیست.
دین به شکل گاو در زیر گریه می کند.
خداوند بخشنده به فریادهای (بشریت) گوش داد و گورو ناناک را به این دنیا فرستاد.
او پاهای خود را شست، خدا را ستایش کرد و شاگردانش را وادار به نوشیدن آمبروسیا کرد.
او در این تاریکی (کالی یوگ) موعظه کرد که ساراگون (براهم) و نیرگون (پربراهم) یکسان و یکسان هستند.
دارما اکنون روی چهار پای خود مستقر شده بود و هر چهار کاست (از طریق احساس برادری) به یک کاست (انسانیت) تبدیل شدند.
فقیر را با شهریار یکسان دانست و آداب دست زدن به پاها را با فروتنی رواج داد.
معکوس بازی معشوق است. او سرهای بلند خودخواه را تا پا خم کرد.
بابا نانک این عصر تاریک (کالجوگ) را آزاد کرد و مانترا ساتنام را برای همه خواند.
گورو ناناک آمد تا کالی یوگ را بازخرید کند.
اول از همه بابا نانک دروازه فیض (خداوند) را به دست آورد و سپس تحت انضباط سخت (قلب و ذهن) قرار گرفت و به دست آورد.
او خود را با ماسه و پرستو سیر کرد و سنگ را بستر خود کرد، یعنی از فقر نیز لذت می برد.
او عبادت کامل را به او تقدیم کرد و پس از آن سعادت یافت که به خدا نزدیک شد.
بابا به منطقه حقیقت رسید که از آنجا نام، انبار نه گنج و خضوع را دریافت کرد.
بابا در مراقبه خود تمام زمین را در حال سوختن (از آتش شهوت و خشم) یافت.
بدون گورو تاریکی مطلق وجود دارد و او فریادهای مردم عادی را شنید.
گورو ناناک برای درک بیشتر مردم، جامه هایی را به شیوه آنها پوشید و آنها را موعظه کرد که (از لذت و درد) جدا شوند.
بنابراین او بیرون رفت تا بشریت را بر روی زمین بی ارزش کند.
بابا (نناک) به زیارتگاه ها می آمد و با شرکت در مراسم آنجا به طور دقیق آن ها را رعایت می کرد.
مردم مشغول انجام آداب و رسوم بودند، اما چون از ارادت محبت آمیز بی بهره بودند، فایده ای نداشت.
پس از گذراندن وداها و سیمریت ها، فرد متوجه می شود که برهاما نیز هیچ جایی در مورد احساس عشق نوشته نشده است.
برای پی بردن به همین موضوع ساتیوگ، ترتا دواپار و غیره غربالگری شده است.
در کالی یوگ، تاریکی سختی حاکم است که در آن چهره ها و راه های ریاکارانه زیادی آغاز شده است.
از طریق لباس و لباس نمی توان به خداوند رسید. او را می توان از طریق خودآزاری به دست آورد.
ویژگی خاص سیک گورو این است که از چارچوب طبقه بندی کاست خارج می شود و با فروتنی حرکت می کند.
آنگاه زحمات او در درگاه (پروردگار) مقبول می شود.
جشن ها، زاهدان، لنگرگاه های جاودانه، سیدها، نث ها و معلمان به وفور در دسترس بودند.
انواع مختلفی از خدایان، الهه ها، مونیس ها، بهایراوها و سایر محافظان آنجا بودند.
به نام گاناس، گاندارو، پری، کینار و یاکسا، دراگنتها و درامهای بسیاری اجرا شد.
مردم با دیدن راکساها، شیاطین، دیوها در تخیل خود، کاملاً در چنگال دوگانگی بودند.
همه غرق در منیت بودند و معلمان همراه با معلمانشان غرق می شدند.
حتی پس از تحقیقات دقیق، گورو گرا هیچ جا پیدا نشد.
تمام فرقه ها، پیرها، پیگامبرهای هندوها و مسلمانان (توسط بابا نانک) دیده شد.
پرده ها پرده ها را به داخل چاه هل می دادند.
با ظهور گورو ناناک واقعی، مه پاک شد و نور در اطراف پراکنده شد.
انگار خورشید طلوع کرد و ستاره ها ناپدید شدند. تاریکی از بین رفت.
با غرش شیر در جنگل، گله های آهوهای فراری اکنون تحمل ندارند.
بابا هرجا پا می گذاشت، یک مکان مذهبی برپا می شد و برپا می شد.
اکنون همه مکانهای سیده به نام نانک تغییر نام دادهاند.
همه خانه ها به مکانی برای دارما تبدیل شده است که در آن آواز می خوانند.
بابا هر چهار جهت و 9 لشکر زمین را آزاد کرد.
گورموک (گورو ناناک) در این کالی یوگ، عصر تاریک، ظهور کرده است.
بابا نانک تمام 9 بخش وسیع زمین را مجسم کرد.
سپس به کوه سومر صعود کرد و در آنجا با گروهی از سیدها برخورد کرد.
ذهن هشتاد و چهار سیده و گوراخ پر از تعجب و تردید بود.
سیداس از (گورو ناناک) پرسید (ای پسر جوان! کدام قدرت تو را به اینجا رساند؟)
گورو ناناک پاسخ داد که به خاطر آمدن به این مکان (من خداوند را با ارادت محبت آمیز یاد کرده ام و عمیقاً در مورد او تعمق کرده ام.)
سیدس گفت: (ای جوان نامت را به ما بگو).
بابا پاسخ داد: (ای ناث محترم! این نانک با یاد نام خداوند به این مقام رسیده است).
با پست خواندن خود به مقام والایی دست می یابد.
سیدس دوباره پرسید: (ای نانک! معامله در زمین مادر چگونه است؟).
در این زمان همه سیدها فهمیدند که ناناک به زمین آمده است تا آن را از (گناهان) کالی یوگ نجات دهد.
بابا پاسخ داد: ای ناث محترم، حق مانند ماه تاریک است و باطل مانند تاریکی عمیق.
تاریکی شب بی ماه باطل فراگیر شده و من برای جست و جوی جهان (حقیقت) این سفر را انجام داده ام.
زمین غرق گناه و تکیه گاه آن است، دارما به صورت گاو گریه و زاری (برای نجات) است.
در چنین شرایطی، وقتی سیدها، اهل فن، با (تکذیب کننده شدن) به کوه ها پناه برده اند، چگونه جهان می تواند رستگار شود.
یوگی ها نیز که از دانش بی بهره اند و به سادگی خاکستر را روی بدن خود می گذارند، بی خیال دراز می کشند.
بدون گورو جهان در حال غرق شدن است.
خدایا! در کالی یوگ، ذهنیت جیو مانند دهان سگی شده است که همیشه به دنبال مرده برای خوردن است.
پادشاهان چنان گناه می کنند که گویی حصار محافظ خود مزرعه را می بلعد.
مردم نابینا که از دانش بی بهره اند، دروغ می گویند.
اکنون گوروها با آهنگهایی که شاگردان مینوازند به گونههای مختلف میرقصند.
معلمان اکنون در خانه می نشینند و معلمان به خانه خود می روند.
قاضیها از رشوهها لذت میبرند و احترام و مقام خود را از دست دادهاند.
زن و مرد یکدیگر را به خاطر ثروت دوست دارند، باشد که از هر کجا آمده باشند.
گناه در تمام دنیا فراگیر شده است.
سیدها در ذهن خود فکر کردند که این بدن در هر شرایطی باید فلسفه یوگا را بپذیرد.
چنین یوگی در کالی یوگ، نام فرقه ما را درخشان خواهد کرد.
یکی از ناث ها یک کاسه التماس به او داد تا آب بیاورد.
وقتی بابا برای آب کنار نهر آمد، یاقوت و جواهرات را در آن دید.
این گورو واقعی (ناناک) پوروسای عالی غیرقابل درک بود و می توانست درخشش او را تحمل کند.
او (بدون تأثیر) به گروه بازگشت و گفت: ای ناث، در آن نهر آب نیست.
از طریق (قدرت کلمه) شاباد سیدها را فتح کرد و شیوه زندگی کاملاً جدیدی خود را مطرح کرد.
در کالی یوگ، به جای تمرینات یوگا، نام خداوندی که فراتر از همه مصائب است (ناناک) تنها منبع لذت است.
سپس بابا نانک با لباس آبی به مکه رفت.
عصا را در دست گرفت، کتابی را زیر بغلش فشار داد، گلدان و تشک فلزی را گرفت.
اکنون در مسجدی نشست که حجاج در آنجا جمع شده بودند.
وقتی بابا (نناک) در شب خوابید و پاهایش را به سمت طاقچه مسجد کعبه باز کرد.
قاضی به نام جیوان او را با لگد زد و پرسید که این کافر کفر گویی کیست؟
چرا این گنهکار خوابیده، پاهایش را به سوی خدا باز کرده است، خدا.
با گرفتن پاهای او (بابا نانک) را لینچ کرد و این معجزه را دید، به نظر می رسید که تمام مکه در حال چرخش است.
همه تعجب کردند و همه تعظیم کردند.
قاضی و مولوی دور هم جمع شدند و به بحث دین پرداختند.
یک فانتزی بزرگ خلق شده است و هیچ کس نمی تواند رمز و راز آن را درک کند.
آنها از بابا ناناک خواستند که کتابش را باز کند و جستجو کند که هندو بزرگ است یا مسلمان.
بابا به حاجی حاجی پاسخ داد که بدون کار خیر هر دو باید گریه و زاری کنند.
فقط با هندو یا مسلمان بودن نمی توان در دربار خداوند پذیرفته شد.
همانطور که رنگ گلرنگ ناپایدار است و در آب شسته می شود، رنگ های دینداری نیز موقتی است.
(پیروان هر دو دین) در بیانات خود رام و رحیم را تقبیح کنید.
تمام دنیا راه های شیطان را دنبال می کنند.
صندل چوبی (بابا نانک) را به یادگار داشتند و در مکه عبادت کردند.
به هر کجای دنیا بروید، جایی بینام بابا نانک پیدا نمیکنید.
بدون تبعیض هندو یا مسلمان، در هر خانه ای، بابا مورد احترام است.
وقتی خورشید طلوع می کند نمی توان آن را پوشاند و همه جهان را روشن می کند.
وقتی شیر در جنگل غرش کرد گله های آهو فرار کردند.
اگر کسی بخواهد ماه را با قرار دادن یک بشقاب جلوی آن پنهان کند، نمی توان آن را پنهان کرد.
از جهات طلوع تا غروب، یعنی از شرق به غرب، تمام نه بخش زمین در برابر بابا نانک تعظیم کردند.
او قدرت خود را در سراسر جهان پخش کرد.
از مکه بابا به بغداد رفت و خارج از شهر ماند.
اولاً خود بابا در قالب Timeless بود و ثانیاً همراه خود Mardana ، بازیکن ربیک را داشت.
برای نماز (به سبک خودش) بابا صدا زد و همه دنیا در سکوت مطلق به آن گوش دادند.
تمام شهر ساکت شد و ببین! ببین، پیر (شهر) نیز شگفت زده شد.
با مشاهده دقیق، او (به شکل بابا نانک) یک شخصیت مهیج یافت.
پیر دستگیر از او پرسید که شما جزو کدام دسته از استادان هستید و از چه نژادی هستید؟
(مردانا گفت) او نانک است که به کالیوگ آمده است و خدا و فضلای او را یکی می شناسد.
او غیر از زمین و آسمان در همه جهات شناخته شده است.
پیر بحث کرد و متوجه شد که این فکور بسیار قدرتمندتر است.
او در اینجا در بغداد معجزه بزرگی را نشان داده است.
در همین حال، او (بابا نانک) از بیشماری از جهانهای کوچک و آسمان صحبت کرد.
پیر دستگیر از (بابا) خواست هر چه دیده است به او نشان دهد.
گورو ناناک دیو که پسر پیر را با خود برد و در هوا ذوب شد.
و در یک چشم به هم زدن او را به جهان بالا و پایین تجسم کرد.
او از جهان پایین کاسه ای پر از غذای مقدس آورد و به پیر سپرد.
این قدرت آشکار (گورو) را نمی توان پنهان کرد.
پس از ساختن بغداد، ارگها (پر) کمان، مکه مدینه و همه خوار شد.
او (بابا نانک) هشتاد و چهار سید و نفاق شش مکتب فلسفی هندی را زیر سلطه خود درآورد.
انبوهی از عالم اموات، آسمان ها، زمین ها و تمام جهان فتح شد.
او با تسلط بر 9 بخش زمین، چرخه ساتینام، نام واقعی، را تأسیس کرد
همه خدایان، شیاطین، راکساساها، دایت ها، چیتراگوپت در مقابل پای او تعظیم کردند.
ایندرا و پوره هایش آهنگ های فرخنده ای خواندند.
دنیا پر از شادی شد زیرا گورو ناناک آمد تا به کالی یوگ رهایی بخشد.
او مسلمان هندو را متواضع و متواضع ساخت
سپس بابا (ناناک) به کارتارپور بازگشت و در آنجا لباس خلوت خود را کنار گذاشت.
حالا با پوشیدن لباس خانه دار، با شکوه بر تختخواب نشست (و مأموریت خود را انجام داد).
او باعث شد که گنگ در جهت مخالف جریان یابد زیرا او آنگاد را برای رهبری مردم (به جای پسرانش) انتخاب کرد.
پسران از دستورات اطاعت نکردند و ذهنشان متخاصم و ناپایدار شد.
وقتی بابا سرود می خواند، نور گسترش می یافت و تاریکی از بین می رفت.
بحث هایی برای دانش و ملودی های صدای نابسامان همیشه در آنجا شنیده می شد.
سودار و آراتی خوانده شد و در ساعات عجین جاپو خوانده شد.
گورموک (ناناک) مردم را از چنگال تانترا، مانترا و آثارواودا نجات داد.
بابا (ناناک) با شنیدن نمایشگاه سیوراتری به آچال باتالا آمد.
برای دیدن نگاه او، تمام بشریت در آن مکان ازدحام کردند.
بیشتر از ریدی ها و سیدی ها، پول ها مانند باران شروع به ریختن کردند.
با دیدن این معجزه خشم یوگی ها برانگیخته شد.
هنگامی که برخی از جانبازان (قبل از گورو ناناک) به سجده پرداختند، خشم یوگی ها عمیق شد و آنها دیگ فلزی خود را پنهان کردند.
فداییانی که دیگ خود را گم کرده بودند، ارادت خود را فراموش کردند، زیرا اکنون توجه آنها در دیگ بود.
بابای دانای کل دیگ را (به فدائیان) کشف کرد (و تحویل داد).
با مشاهده این موضوع، یوگی ها بیشتر خشمگین شدند
همه یوگی هایی که عصبانی می شدند دور هم جمع شدند و برای مناظره آمدند.
یوگی بهنگار نات پرسید: (چرا سرکه را در شیر ریخته اید؟)
شیر فاسد شده را نمی توان به کره تبدیل کرد.
چگونه لباس یوگی را کنار گذاشته اید و خود را به شیوه ای خانگی پوشانده اید.
گفت ناناک، (ای بانگر ناث، مادر معلمت بی ادب است)
او باطن گلدان تو را پاک نکرده و افکار نابسامان گل تو را سوزانده است.
تو در حالی که از زندگی خانه داری دوری می کنی و انکار می کنی، برای گدایی دوباره به سراغ آن خانه داران برو.
به جز پیشنهادات آنها چیزی دریافت نمی کنید.
با گوش دادن به این، یوگی ها با صدای بلند غر زدند و ارواح بسیاری را فراخواندند.
گفتند: (در کالی یوگ، بدی نانک شش مکتب فلسفی هند را زیر پا گذاشته و رانده است).
به این ترتیب سیدها انواع داروها را می شمردند و شروع به ساختن صداهای تنتریک از مانتراها کردند.
یوگی ها خود را به شکل شیر و ببر تغییر دادند و کارهای زیادی انجام دادند.
برخی از آنها بالدار شدند و مانند پرندگان پرواز کردند.
بعضی ها مثل مار کبری هق هق می کردند و بعضی آتش می ریختند.
بانگار ناث ستارگان را چید و بسیاری روی پوست آهو شروع به شناور شدن روی آب کردند.
آتش (آرزوها) سیدها خاموش نشدنی بود.
سیدز صحبت کرد، گوش کن ای ناناک! شما معجزاتی را به جهانیان نشان دادید.
چرا دیر به ما نشان می دهید؟
بابا جواب داد ای ناث محترم! من چیزی ندارم که ارزش نشان دادن به شما داشته باشد.
من جز از گورو (خدا)، جماعت مقدس و کلمه (بانی) حمایتی ندارم.
آن پاراماتمان که برای همه پر از رحمت (سیوام) است پایدار است و زمین (و مادیات روی آن) گذرا.
سیدها خود را با تانترا-مانتراها خسته کردند، اما جهان خداوند اجازه نداد که قدرت آنها بالا بیاید.
گورو بخشنده است و هیچ کس نمی تواند نعمت های او را بسنجد.
در نهایت، یوگی های فروتن در برابر گورو ناناک واقعی تسلیم شدند.
بابا (در ادامه) گفت: ای ناث محترم! لطفا به حقیقتی که می گویم گوش کنید.
بدون نام واقعی هیچ معجزه دیگری ندارم.
من ممکن است لباس آتش بپوشم و خانه ام را در هیمالیا بسازم.
من ممکن است آهن را بخورم و زمین را به دستور من حرکت دهم.
ممکن است آنقدر خودم را گسترش دهم که بتوانم زمین را هل دهم.
من ممکن است زمین و آسمان را با چند گرم وزن وزن کنم.
من ممکن است آنقدر قدرت داشته باشم که با گفتن هر کسی را کنار بزنم.
اما بدون نام واقعی، همه این (قدرت ها) لحظه ای هستند مانند سایه ابرها.
بابا با سیدها بحث می کند و به خاطر انرژی سباد، آن سیدها به آرامش رسیدند.
فتح نمایشگاه سیوراتری بابا، پیروان شش فلسفه را به تعظیم واداشت.
حالا سیدها با گفتن کلمات خوشخیم گفتند: نانک، موفقیت تو عالی است.
تو که مانند یک مرد بزرگ در کالیوگ ظاهر میشوی، نور (علم) را به اطراف پراکنده کردهای.
بابا از آن نمایشگاه بلند شد به زیارت مولتان رفت.
در مولتان، پیر یک کاسه شیر را ارائه کرد که لبه های آن پر شده بود (که به این معنی است که در اینجا تعداد زیادی کالا وجود دارد).
بابا یک گل یاس را از کیفش بیرون آورد و روی شیر شناور کرد (یعنی کسی را به دردسر نمیاندازد).
چنان صحنه ای بود که انگار گنگ در حال ادغام در دریا بود.
پس از سفر مولتان، بابا نانک دوباره به سمت کارتارپور چرخید.
تأثیر او به شدت افزایش یافت و او مردم کالی یوگ را به یاد نام نام برد.
آرزوی هر چیزی جز نام خداوند، دعوتی است برای افزایش رنج ها.
در دنیا اقتدار (عقاید خود) را برقرار کرد و دینی عاری از هر گونه ناپاکی (نیرامال پانت) به راه انداخت.
او در طول زندگی خود سایبان صندلی گورو را روی سر لاهینا (گورو آنگاد) تکان داد و نور خود را در او ادغام کرد.
گورو ناناک اکنون خود را متحول کرده است.
این رمز و راز برای کسی غیرقابل درک است که هیبت انگیز (ناناک) کار شگفت انگیزی را انجام داده است.
او (بدن خود) را به شکل جدیدی تبدیل کرد.
با همان علامت (روی پیشانی)، همان سایبانی که بر عرش تابیده بود.
قدرتی که گورو ناناک داشت اکنون با گورو آنگاد به طور عمومی در همه جا اعلام شده است.
گورو انگاد کارتارپور را ترک کرد و در حالی که در خدور نشسته بود نور خود را پراکنده کرد.
بذرهای عمل تولدهای قبلی جوانه می زنند. همه ابتکارات دیگر نادرست هستند.
هر چه لاهینا از گورو ناناک گرفت اکنون به خانه (گورو) عمار داس آمد.
پس از دریافت هدیه آسمانی از گورو آنگاد، گورو به شکل عمار داس نشسته است.
گورو آمار داس گویندوال را تأسیس کرد. بازی شگفت انگیزی که می توانست فراتر از دید بود.
هدیه دریافت شده از گوروهای قبلی عظمت نور را بیشتر کرد.
بدهی های ولادت های قبلی باید تسویه شود و چیز به خانه ای برود که متعلق به آن است.
اکنون گورو رام داس، امپراتور سودی، که بر روی صندلی گورو نشسته است، گورو واقعی نامیده می شود.
او مخزن کامل مقدس را حفر کرد و در اینجا در امریتسار مستقر شد و نور خود را پخش کرد.
شگفت انگیز است بازی خداوند. او می تواند باعث شود که گنگ در جهت مخالف در حال دویدن در اقیانوس ادغام شود.
شما خودتان را دریافت می کنید. هیچ چیز نمی تواند برای شما چیزی به ارمغان بیاورد.
اکنون گوروشی وارد خانه ارجان (دیو) شد که به قولی پسر بود، اما با اعمال نیک خود ثابت کرد که شایسته کرسی استاد است.
این گوروشی از سدیس فراتر نمی رود زیرا هیچ کس دیگری نمی تواند این غیرقابل تحمل را تحمل کند.
چیز مجلس باید در مجلس بماند.
(از گورو ناناک تا گورو ارجان دیو) پنج پیر آنجا بودند که از پنج جام (حقیقت، قناعت، شفقت، دهراما، خرد متصور) نوشیدند و اکنون ششمین پیر بزرگ گوروشی را بر عهده دارد.
ارجان (دیو) خود را به هاریگوبیند تبدیل کرد و با شکوه نشست.
اکنون دودمان سودی آغاز شده است و همه آنها به نوبه خود خود را نشان خواهند داد.
این گورو، پیروز ارتش، بسیار شجاع و خیرخواه است.
سیک ها دعا کردند و از آنها خواستند که شش گورو (چه تعداد دیگر قرار است بیایند) را دیده اند.
گورو واقعی، دانای ناشناختهها و بیننده نادیدنیها به سیکها گفت که گوش فرا دهند.
اصل و نسب سودی ها بر پایه های سالم بنا شده است.
چهار گورو دیگر به زمین خواهند آمد (یوگا 2، یوگا 2 یعنی 2+2=4)
در Satyug، Visnu به شکل Vasudev گفته می شود که تجسم یافته است و 'V' Of Vahiguru یادآور ویسنو است.
گورو واقعی دواپار گفته میشود که هاریکرسنا است و «H» واهیگورو یادآور هاری است.
در ترتا رام بود و R از Vahiguru می گوید که یادآوری رام باعث شادی و شادی می شود.
در کالیجوگ، گوبیند به شکل ناناک است و «G» از واهی گورو گوویند خوانده می شود.
تلاوت های هر چهار سن در پانچایان یعنی در روح انسان عادی فرو می رود.
هنگام پیوستن چهار حرف Vahiguru به یاد میآید،
جیو دوباره در اصل خود ادغام می شود.