یک اوانکار، انرژی اولیه، از طریق فیض واعظ الهی تحقق یافت
وار پنج
کسی که در جماعت مقدس به مقام گورمخ رسیده است با هیچ شریک بدی مخلوط نمی شود.
راه (زندگی) گورمخ ساده و لذت بخش است. او خود را درگیر دغدغه های فرقه های دوازده گانه (یوگی ها) نمی کند.
گورمخ ها از کاست ها، رنگ ها فراتر می روند و مانند رنگ قرمز برگ فوفل به آرامش می روند.
گورموک ها مکتب گورو را می بینند و به شش مکتب (از سنت هندی) ایمان ندارند.
گورمخ ها عقل استواری دارند و خود را در آتش دوگانگی هدر نمی دهند.
گورمخ ها شاباد (گورو) را انجام می دهند و هرگز ورزش دست زدن به پا را ترک نمی کنند، یعنی هرگز فروتنی را ترک نمی کنند.
گورمخ ها در عبادت محبت آمیز فراوانند.
گورمخها یکتاً پروردگار را می پرستند و در شبهه نمی مانند.
با ترک نفس رهایی می یابند و نمی گذارند تاریکی (جهل) در قلبشان ساکن شود.
آنها در آموزه های گورو، قلعه (بدن) شامل پنج شر را فتح می کنند.
به پا میافتند، خاک میشوند، خود را مهمان دنیا میدانند و مورد احترام دنیا هستند.
گورموک ها به سیک ها خدمت می کنند و آنها را والدین، برادران و دوستان خود می دانند.
آنها پس از دست کشیدن از بدخواهی و مشکوک بودن، آگاهی خود را در کلام و آموزه های گورو ادغام می کنند.
استدلال بیهوده، باطل و اعمال بد را کنار می گذارند.
در وارناهای خود همه مردم (از چهار وارنا) سنت طبقه و قبیله خود را رعایت می کنند.
مؤمنان به کتب مکتب شش گانه بر اساس حکمت مربیان معنوی خود شش وظیفه را انجام می دهند.
خدمتکاران می روند و به ارباب خود سلام می کنند.
بازرگانان به وفور با کالاهای خاص خود معامله می کنند.
همه کشاورزان در مزارع مختلف خود بذرهای مختلفی می کارند.
مکانیک ها با مکانیک های همکار خود در کارگاه ملاقات می کنند.
به طور مشابه، سیک های گورو، خود را با همراهی افراد مقدس همراه می کنند.
معتادان با معتادان قاطی می شوند و افراد پرهیز با پرهیز کنندگان.
قماربازها با قماربازها و رذل ها با رذل ها مخلوط می شوند.
عشق در میان دزدان و شیادانی که دور هم جمع می شوند و کشور را فریب می دهند فراوان است.
شوخیها با شوق و ذوق با شوخیها ملاقات میکنند و غیبتکنندگان هم همینطور.
ناشناخته به شنا ملاقات با افراد مشابه و شناگران با ملاقات شناگران می روند و عبور می کنند.
مصیبت دیده ها با مصیبت دیده ها ملاقات می کند و در رنج هایشان شریک می شود.
به همین ترتیب، سیک های گورو در جماعت مقدس احساس لذت می کنند.
به کسی پاندیت، کسی منجم، کسی کشیش و فلان پزشک گفته می شود.
شخصی را شاه، ساتراپ، سردار و چوداری می نامند.
یکی پارچهفروش است، یکی زرگر و یکی جواهرساز.
کسی از طریق داروفروشی، خرده فروش و عامل بودن درآمد کسب می کند.
(به اصطلاح) متولدین پایین میلیون ها نفر هستند که نام آنها حرفه آنها را توضیح می دهد.
سیک گورو، با حضور در جماعت مقدس، در حالی که در شادی زندگی می کند، نسبت به خواسته ها بی تفاوت است.
او با ادغام آگاهی خود در کلمه (سباد) پروردگار متعال را می بیند.
بسیاری از مشاهیر، اهل حق، جاودانهها، سیدها، ناتاها و معلمان و تعلیمکنندگان هستند.
بسیاری از خیران، خدایان، رسی ها، بهایراوها و حافظان مناطق هستند.
بسیاری از گان ها (ارواح)، گنداروها (خوانندگان آسمانی)، پوره ها و کینارها هستند که به گونه ای متفاوت اجرا می کنند.
آغشته به دوگانگی، بسیاری از راکساسا، شیاطین و غول ها هستند.
همه توسط نفس کنترل می شوند و گورمخ ها از جماعت مقدس لذت می برند.
در آنجا آنها با پذیرفتن خرد گورو، خود را کنار زدند.
(در هند هنگام ازدواج، دختر به موهایش روغن میمالد و خوب میفهمد که اکنون خانه والدین خود را ترک میکند) به همین ترتیب، گورمخهایی که همیشه به سرشان روغن میمالند، همیشه آماده رفتن از این دنیا هستند.
ریا به طور عمده وارد عمل خودداری، قربانی های سوخته، اعیاد، توبه ها و هدایا می شود.
طلسم ها و طلسم ها در نهایت به بازی های ریاکارانه تبدیل می شوند.
عبادت پنجاه و دو قهرمان، هشت یوگینی گورستان ها و مکان های سوزانده شدن به تقلبی عظیم منجر می شود.
مردم به تمرینات پرانایام دم، تعلیق نفس، بازدم، شاهکار نیولر و راست کردن کندالینی قدرت مار وسواس دارند.
بسیاری خود را در نشستن در سیدهاسانا به کار می گیرند و بنابراین ما آنها را در جستجوی معجزات بی شماری دیده ایم.
اعتقاد به سنگ فیلسوف، جواهر در سر مار و معجزه اکسیر جاودانه زندگی چیزی جز تاریکی جهل نیست.
مردم به پرستش بت های خدایان و الهه ها، روزه گرفتن، بر زبان آوردن و صلوات و نفرین مشغولند.
اما بدون جماعت مقدس اولیاء و قرائت گوروصباد، حتی انسان بسیار خوب هم نمی تواند مورد قبول واقع شود.
خرافات خود را با صد گره دروغ می بندند.
زندگی در پرتو نشانه ها، نه سیاره، دوازده نشانه زودیاک انجام شد.
طلسم، فال سحر و جادو با خط و صدا همه بیهوده است.
فریاد الاغ، سگ، گربه، بادبادک، مرغ سیاه و شغال نمی تواند زندگی ما را کنترل کند.
گرفتن فال خوب یا بد از ملاقات با بیوه، مرد سر برهنه، آب، آتش، عطسه، شکستن باد، سکسکه، خرافاتی است.
روزهای قمری و هفته، لحظات خوش شانس و بدشانسی و رفتن یا نرفتن به سمت خاصی
اگر زنی مانند یک فاحشه رفتار کند و هر کاری را برای رضایت همه انجام دهد، چگونه می تواند مورد محبت شوهرش قرار گیرد.
گورمخ هایی که همه خرافات را رد می کنند، از شادی با پروردگارشان لذت می برند و از اقیانوس جهان عبور می کنند.
رودخانه ها و نهرهای کوچکی که به گنگ می پیوندند به رود مقدس (گنگ) تبدیل می شوند.
با لمس سنگ فیلسوف (پاراس) تمام فلزات سبک مخلوط شده به طلا تبدیل می شوند.
پوشش گیاهی چه میوه زا و چه بی میوه با جذب عطر صندل در آن تبدیل به صندل می شود.
در شش فصل و دوازده ماه چیزی جز خورشید وجود ندارد.
چهار وارنا، شش مکتب فلسفی و دوازده فرقه یوگی در این دنیا وجود دارد.
اما با پیمودن راه گورمخس همه شبهات فرقه های فوق از بین می رود.
آنها (گورمخ ها) اکنون با ذهنی استوار یگانه (پروردگار) را می پرستند.
در خانه پدربزرگ مادری، پدر شوهر و پدربزرگ، کشیش و خدمتکار زیادی وجود دارد.
آنها حامل پیام هایی در مورد تولد، مراسم دنیوی (تراشیدن سر)، نامزدی، ازدواج و مرگ هستند.
دیده می شود که برای وظایف و آداب و رسوم خانوادگی کار می کنند.
در مواقعی مانند مراسم نخ مقدس، با ترفندهای فراوان استاد را وادار به خرج می کنند و از رسیدن آوازه اش به آسمان ها می گویند.
مردم با فریب آنها قهرمانان، اجداد، ساتی ها، همسران فوت شده، تانک ها و چاله ها را می پرستند، اما همه اینها فایده ای ندارد.
کسانی که از جماعت مقدس و کلام گورو لذت نمی برند، می میرند و دوباره متولد می شوند و از خدا طرد می شوند.
این پیرو گورو، یعنی گورمخ است که گردنبند الماس (به نام خدا) میبندد.
در لشکر شاهنشاهان نیز شاهزادگان عزیز حرکت می کنند.
امپراطور رهبری می کند و ساتراپ ها و پیاده نظام به دنبال خود می آیند.
جلیقههای خوشپوش پیش همه میآیند، به جز شاهزادگان، ساده و روراست میمانند.
خدمتکاران (واقعی) پادشاهان تشویق می شوند، اما سرکشان در دربار تحقیر می شوند.
در بارگاه (خداوند) تنها کسانی پناه میگیرند که متحیر میمانند (در خدمت).
به لطف خداوند چنین گورموک ها پادشاه پادشاهان می شوند.
فقط چنین افرادی همیشه خوشحال و راضی می مانند.
ستارگان Myraid در تاریکی وجود دارند اما با طلوع خورشید هیچ کس قابل مشاهده نیست.
قبل از غرش شیر، گله های آهو به پاشنه خود می روند.
مارها با دیدن کرکس بزرگ (گارور) به سوراخ های خود می خزند.
با دیدن یک شاهین، پرندگان به صورت سرگردان پرواز می کنند و جایی برای پنهان شدن پیدا نمی کنند.
در این عالم سلوک و اندیشه، در جماعت مقدس انسان از بداندیشی دست می کشد.
گورو واقعی پادشاه واقعی است که دوراهی را از بین می برد و تمایلات شیطانی پنهان یا ناپدید می شوند.
گورمخ ها دانش خود را در میان دیگران منتشر می کنند (و آنها افراد خودخواه نیستند).
گوروی واقعی، امپراتور واقعی، گورومحور (گورموخ) را در جاده بلند (رهایی) قرار داده است.
او گناهان کبیره، پنج گرایش شیطانی و احساس دوگانگی را مهار می کند.
گورمخ ها زندگی خود را می گذرانند در حالی که دل و ذهن خود را با سبدا (کلمه) هماهنگ می کنند و بنابراین مرگ، باجگیر به آنها نزدیک نمی شود.
گورو مرتدان را در دوازده فرقه (یوگی ها) پراکنده کرده بود و جماعت مقدس مقدسین را در قلمرو حقیقت (ساچخند) می نشاند.
گورومخ ها با طلسم نام، عشق، ایثار، ترس، صدقه و وضو را تلقین کرده اند.
گورموکها خود را تحت تأثیر بدیهای دنیا قرار نمیدهند، زیرا نیلوفر آبی در آب خیس میماند.
گورمخ ها فردیت خود را محو می کنند و برای اثبات خود ژست نمی گیرند.
با تبدیل شدن به تابع پادشاه، مردم به عنوان خدمتگزار به سراسر کشورها می روند تا دستورات را رعایت کنند.
به مناسبت تولد فرزند در خانه های پدربزرگ مادری و پدری آهنگ های تبریک خوانده می شود.
در مناسبت های ازدواج، آوازها توسط زن به زبان سخیف خوانده می شود و شیپور از طرف عروس و داماد نواخته می شود (اما در میان گورمخ ها چنین نیست).
گریه و زاری برای مردگان است.
اما گورمخها (گوروگرایان) در چنین مواقعی در جمع مقدسین سهیله می خوانند.
سیک (گورموخ) فراتر از کتب مقدس هندوها و مسلمانان یعنی وداها و کاتبها است و نه از تولد شادی می کند و نه برای مرگ عزادار است.
در میان آرزوها، او از آنها آزاد می ماند.
گورو گرا به راه ساده و مستقیم حرکت می کند و ذهن گرا (مانمخ) در دوازده راه (فرقه دوازده گانه یوگی ها) به بیراهه می رود.
گورموک ها از آن سو عبور می کنند در حالی که منموک ها در اقیانوس جهانی غرق می شوند.
زندگی گورمخ مخزن مقدس رهایی است و منمخ ها به مهاجرت و رنج مرگ و زندگی ادامه می دهند.
گورموک در بارگاه خداوند آسوده است، اما منموک باید عصای یاما، خدای مرگ را تحمل کند.
گورموک در بارگاه خداوند آسوده است، اما منموک باید عصای یاما، خدای مرگ را تحمل کند.
گورمخ نفس را رها می کند در حالی که منمخ پیوسته خود را در آتش خودخواهی می سوزاند.
نادر هستند کسانی که با وجود اینکه در حدود (مایا) هستند، در مراقبه او غوطه ور می مانند.
در خانه مادری دختر مورد نوازش و محبت والدین قرار می گیرد.
در میان برادران او یک خواهر است و با شادی در خانواده های کامل پدربزرگ مادری و پدری زندگی می کند.
سپس با تقدیم زیور آلات و جهیزیه و غیره و با صرف چند روپیه ازدواج می کند.
در خانه پدرشوهرش به عنوان همسر متاهل پذیرفته می شود.
او با شوهرش لذت می برد، غذاهای متنوعی می خورد و همیشه آراسته می ماند.
از نظر دنیوی و معنوی، زن نیمی از بدن مرد است و به باب رستگاری کمک می کند.
او مطمئناً برای نیکوکاران خوشبختی می آورد.
فاحشه ای که عاشقان زیادی دارد هر نوع گناهی را مرتکب می شود.
او رانده شده از مردم و کشورش، از هر سه طرف، یعنی مادر پدرش و خانواده پدرشوهرش، رسوایی می آورد.
خودش را خراب کرده، دیگران را خراب می کند و هنوز هم به بلعیدن و هضم زهر ادامه می دهد.
او مانند لوله موسیقی است که آهو را فریب می دهد یا چراغی است که پروانه را می سوزاند.
به دلیل فعالیت های گناه آلود، چهره او در هر دو جهان رنگ پریده می ماند زیرا مانند قایق سنگی رفتار می کند که مسافران خود را غرق می کند.
ذهن مرتد (منمخ) نیز که با خرافات در جمع بدکاران پراکنده و گمراه شده است، همین گونه است.
و مانند پسر شهوانی که نامی از پدرش ندارد، مرتد نیز متعلق به کسی نیست.
خرد کودک به هیچ چیز اهمیت نمی دهد و وقت خود را به فعالیت های شاد می گذراند.
در دوران جوانی جذب بدن و ثروت و غیبت دیگران می شود.
در دوران پیری در شبکه بزرگ امور خانوادگی گرفتار می شود.
او که هفتاد و دو سال دارد، ضعیف و بی خرد می شود و در خواب زمزمه می کند.
در نهایت او کور، کر و لنگ می شود و با اینکه بدن خسته می شود، ذهنش به ده جهت می دود.
بدون جماعت مقدس و بی بهره از واژه گورو، او به گونه های نامتناهی زندگی منتقل می شود.
زمان از دست رفته را نمی توان دوباره به دست آورد.
قو هرگز Manasarovar، مخزن مقدس را ترک نمی کند، اما جرثقیل همیشه به حوضچه 4irty می آید.
بلبل در باغ های انبه آواز می خواند، اما کلاغ در مکانی منفور در جنگل احساس آرامش می کند.
عوضی ها گروهی ندارند. (مانند گاو) و گاوها فقط شیر می دهند و نسب را زیاد می کنند.
درخت پر از میوه در یک جا ثابت است در حالی که آدم بیهوده همیشه به این طرف و آن طرف می دود.
آتش پر از حرارت است و سرش را بالا نگه می دارد اما آب سرد همیشه به سمت پایین می رود.
گورمخ روح خود را از خود محوری می گذراند، اما منموک، احمق همیشه خود را (بیش از همه) به حساب می آورد.
داشتن حس دوگانگی رفتار خوبی نیست و انسان همیشه شکست خورده است.
فیل، آهو، ماهی، پروانه و زنبور سیاه هر کدام دارای یک بیماری به نام جاذبه شهوت، صدا، لذت، ظاهر زیبا و عطر هستند و مورد مصرف آنها قرار می گیرند.
اما مرد هر پنج بیماری را دارد و این پنج بیماری همیشه در زندگی او تلاطم ایجاد می کند.
جادوگران به صورت امید و آرزو و شادی و غم بیماری را تشدید می کنند.
منموک فریب خورده که توسط دوآلیسم کنترل می شود، اینجا و آنجا می دود.
گورو واقعی پادشاه واقعی است و گورموک ها در بزرگراهی که او به آن اشاره کرده حرکت می کنند.
حرکت همراه و در جماعت مقدس،
دزدها و کلاهبرداران در قالب شهوت مواد فرار می کنند.
فقط یک نفر با قایق از چند مرد عبور می کند.
یک فرمانده ارتش شاهنشاهی تمام وظیفه را انجام می دهد.
به دلیل تنها یک نگهبان در محل، همه افراد ثروتمند فارغ از هر گونه اضطراب می خوابند.
میهمانان در جشن ازدواج کماکان زیاد هستند اما ازدواج یک نفر است.
امپراتور در کشور اتفاقا یکی است و بقیه عموم مردم به شکل هندو و مسلمان هستند.
به همین ترتیب امپراتور گورو واقعی یکی است و جماعت مقدس و کلمه گورو-سباد علائم شناسایی او هستند.
من خودم را فدای کسانی می کنم که به دنبال پناه گوروی واقعی هستند.