یک Oankar، انرژی اولیه، از طریق فیض اگر الهی متوجه شد
(بحیثا=نشسته. ایثا=ماده مطلوب.ابهیریثا=محبوب.ساریثا=خلق.پانیثا=دور بودن.)
من فدای آن گورسیخ هایی هستم که می روند تا نگاهی اجمالی به گورو داشته باشند.
فدای آن گورسیخ هایی که دست زدن به پا در مجلس مرشد می نشینند.
فدای آن گورسیخ هایی که شیرین می گویند.
فدای آن گورسیخ هایی هستم که شاگردهای خود را بر پسران و دوستان خود ترجیح می دهند.
من فدای آن گورسیخ هایی هستم که عاشق خدمت به گورو هستند.
فدای آن گورسیخهایی هستم که میگذرند و موجودات دیگر را نیز شنا میکنند.
با اینگونه گورسیخ ها همه گناهان پاک می شود.
فدای آن گورسیخ هایی که در ربع آخر شب برمی خیزند.
فدای آن گورسیخهایی هستم که در ساعتهای کهربا برمیخیزند و در تانکر مقدس غسل میکنند.
فدای آن گورسیخ هایی هستم که پروردگار را با ارادت یاد کنند.
فدای آن گورسیخهایی هستم که به جماعت مقدس میروند و آنجا مینشینند.
فدای آن گورسیخ هایی که هر روز قربانی می خوانند و گوش می دهند.
فدای آن گورسیخ هایی هستم که از صمیم قلب دیگران را ملاقات می کنند.
من فدای آن گورسیخ هایی هستم که سالگرد گورو را با ارادت کامل جشن می گیرند.
چنین سیکهایی با خدمات گورو خوشبخت میشوند و با موفقیت بیشتر پیشرفت میکنند.
من فدای کسی هستم که توانا است خود را ناتوان می داند.
فدای کسی هستم که بزرگوار خود را فروتن می داند.
من فدای کسی هستم که انکار هر زرنگی کودکانه می شود
من فدای کسی هستم که اراده استاد را دوست دارد.
فدای آن کسی هستم که گورموک بخواهد راه مرشد را طی کند.
فدای کسی هستم که خود را در این دنیا میهمان بداند و برای رفتن از اینجا آماده باشد.
چنین شخصی در اینجا و در آخرت مقبول است.
من او را عمیقا دوست دارم که فروتنی را از طریق گورمات، خرد گورو پرورش می دهد.
من او را عمیقا دوست دارم که به همسر دیگری نزدیک نمی شود.
من او را عمیقا دوست دارم که به ثروت دیگری دست نزند.
او را عمیقا دوست دارم که بیتفاوت شدن در برابر غیبت دیگران از خود جدا میشود.
من او را عمیقا دوست دارم که با گوش دادن به آموزش گورو واقعی آن را در زندگی واقعی تمرین می کند.
من او را عمیقا دوست دارم که کم می خوابد و کم غذا می خورد.
چنین گورموکی خود را در اعتدال جذب می کند.
من حاضرم برای کسی که گورو و خدا را یکی بپذیرد چهار تکه شوم.
من حاضرم چهار تیکه شوم برای او که نگذارد حس دوگانگی در او وارد شود.
من حاضرم چهار تکه شوم برای کسی که بدی را که در حق او شده است به خوبی درک کند.
من حاضرم برای کسی که هرگز از کسی بد نمی گوید چهار تکه شوم.
من حاضرم چهار تکه شوم برای کسی که حاضر است به خاطر دیگران زیان ببیند.
من حاضرم برای او که از انجام فعالیت های نوع دوستانه لذت می برد چهار تکه شوم.
(وفاداری=) در زیارتگاه (آکل پوراخ) بیخیال، متواضعان مغرور و مغرور متواضعند (بگو)، (مثل «بهخاری ته راجو کاراوای راجا ته بهخاری»).
چنین فرد فروتنی که کلام گورو را درک می کند، خود گورو کامل می شود.
گورو پوران (است، ار) که کلام گورو را تعلیم می دهد (=باور می کند) (او بی پوران است. یثا:-"جین جاتا سو تیشی جها"
فدای آن گورسیکیهایی باشم که با ملاقات با گورو واقعی، نفس خود را از دست دادهاند.
فدای آن گورسیخ هایی باشم که در حالی که در میان مایا زندگی می کنند، نسبت به آن بی تفاوت می مانند.
فدای آن گورسیخ هایی باشم که به قول گورمات ذهن خود را روی پای گورو متمرکز می کنند.
فدای آن گورسیخهایی باشم که با انتشار آموزههای گورو، شاگرد دیگری را با گورو ملاقات میکنند.
فدای آن گورسیخ هایی باشم که مقاومت کردند و ذهن بیرون را محدود کردند.
فدای آن گورسیخ هایی باشم که در میان امیدها و آرزوها زندگی می کنند.
نسبت به آنها بی تفاوت بمانید و با استواری آموزش گورو واقعی را بیاموزید.
برهما که خود را بزرگ می خواند، وارد نیلوفر دریایی شد (ویسنو برای دانستن پایان آن).
او برای اعصار زیادی در چرخه مهاجرت سرگردان بود و در نهایت مات و مبهوت شد.
او سنگ تمام گذاشت، اما در به اصطلاح عظمت خود گمراه ماند.
او چهار سر و عاقل می شد، چهار ودا را می خواند.
او خیلی چیزها را متوجه مردم می کرد، اما با دیدن زیبایی دخترش، ساراسواتی، شیفته او شد.
او دانش خود را از چهار ودا بیهوده ساخت. هر چه مغرور شد، بالاخره مجبور شد توبه کند.
در واقع خداوند غیرقابل توصیف است. در وداها نیز او به عنوان نتی نتی، (نه این، نه این) توصیف شده است.
ویسنو ده بار تجسم یافت و جنگجویان مخالف خود را از بین برد.
تجسمات به شکل ماهی، لاک پشت، خوک، شیر انسان، کوتوله و بودا و غیره اتفاق افتاده است.
پارسو رام، رام، کیسان و تجسم بسیار پر افتخار کالکی شکوفا شده است.
رام قهرمان رامایان بود و کیسان همگی در ماهابهارات بود.
اما شهوت و غضب تضعیف نشد و طمع و شیفتگی و منیت از خود دور نشد.
هیچ کس گورو (خدا) واقعی را به یاد نمی آورد و هیچ کس در جماعت مقدس برای خود سودی نمی برد.
همه متکبرانه عمل کردند که پر از تمایلات شیطانی بودند.
اگرچه مهادف یک زاهد عالی رتبه بود، اما سرشار از جهل بود، او حتی نمی توانست یوگا را تشخیص دهد.
او صرفاً بهایراو، ارواح، کستراپال ها و بیتال ها (همه ارواح بدخیم) را تابع کرد.
او akk (یک گیاه وحشی در منطقه شنی - calotropis procera) و داتورا می خورد و شب ها در گورستان زندگی می کرد.
او پوست شیر یا فیل را می پوشید و با نواختن دامارو (تبور) مردم را ناآرام می کرد.
او به ناث (یوگی) ناث ها شهرت داشت، اما هرگز بی استاد (آنات) یا فروتن نشد، خدا را به یاد آورد.
وظیفه اصلی او نابودی بدخیم جهان بود. او تکنیک لذت و انکار (یوگا) را درک نمی کرد.
ثمره لذت این است که گورمخ گورمخ شدن و در جماعت مقدس بودن است.
ایندر سن زیادی دارد. او بر ایندرپوری حکومت کرد.
وقتی چهارده ایندر تمام می شود، یک روز برهما می گذرد یعنی در یک روز حکومت چهارده ایندر برهما.
با ریزش یک تار موی لوماس ریشی، یک برهما به زندگی خود پایان می دهد (به خوبی می توان حدس زد که برهماها نیز مانند موهای بیشماری هستند).
سساناگ و مهسا نیز قرار است ابدی زندگی کنند اما هیچ کدام به آرامش نرسیده اند.
خداوند ریاکاری یوگا، لذت طلبی، تلاوت، زهد، اعمال رایج عرفی و غیره را دوست ندارد.
کسی که نفس خود را با خود نگه می دارد، نمی تواند در برابری ادغام شود.
حکیم حکیم حکیم حکیم وداها و شاستراس نیز مهارت نداشت.
صحبت های یک مجلس را گوش می کرد و در مجلس دیگر درباره آن صحبت می کرد.
ساناکس و همکاران همچنین همیشه خرد کودک را یادآوری می کرد و به دلیل سرشت نا آرامی که داشت هرگز به رضایت نمی رسید و همیشه زیان می دید.
آنها به بهشت رفتند و اتفاقاً به جی و ویجی، نگهبانان در، نفرین کردند. در نهایت مجبور شدند توبه کنند.
سوکادف نیز به دلیل نفس خود برای مدت طولانی (دوازده سال) در رحم مادرش رنج کشید.
خورشید و ماه نیز پر از لکه، در چرخه طلوع و غروب افراط می کنند.
غرق در مایا همگی گرفتار نفس هستند.
به اصطلاح مجردان، نیکوکاران و راضیان نیز قناعت، فن واقعی تجرد و دیگر فضایل را درک نکرده اند.
سیدها و ناتها که توسط ایگو کنترل میشوند و به فرقههای زیادی تقسیم میشوند، به این طرف و آن طرف پرسه میزنند و شاهکارهای معجزه آسایی از خود نشان میدهند.
هر چهار وارنا در جهان که در هذیان به بیراهه می روند با یکدیگر درگیر می شوند.
یوگی ها تحت حمایت شش شسترا دوازده راه را در پیش گرفته اند و بی تفاوت شدن نسبت به دنیا از مسئولیت های آن دور شده اند.
گورمخ که فراتر از وارناها و فرقههای دیگر آن است، مانند برگ فوفل است که از رنگهای گوناگون، یک رنگ ثابت (قرمز) از همه فضایل را به خود میگیرد.
در شش فصل و دوازده ماه که گورمخ تجسم میشود، همه را همچون خورشید علم روشن میسازد.
میوه دلپذیر برای گورمخ ها عشق او به پروردگار است.
در نتیجه ترکیب منطقی پنج عنصر این خانه دوست داشتنی دارما به شکل زمین ایجاد شده است.
زمین در آب قرار می گیرد و دوباره در زمین، آب قرار می گیرد.
سرشان به سمت پایین است، یعنی درختانی که در زمین ریشه دارند روی آن می رویند و در جنگل های تنها و عمیق زندگی می کنند.
این درختان نیز نوع دوستی هستند که وقتی هسته دار می شوند میوه هایی را برای موجودات روی زمین می بارند.
عطر صندل کل پوشش گیاهی را معطر می کند.
در گروه مقدس گورمخس، آگاهی در کلمه ادغام می شود و انسان از طریق گفتار آمبروسیال به میوه های لذت می رسد.
وصف ناپذیر، داستان پروردگار ناآشکار است. پویایی او قابل شناخت نیست.
Dhru، Prahlad، Vibhisan، Ambris، Bali، Janak شخصیت های شناخته شده ای هستند.
همه آنها شاهزاده بودند، و از این رو بازی راجاس امید و آرزو همیشه در آنها بود.
دهرو توسط نامادری خود مورد ضرب و شتم قرار گرفت و پراهلاد توسط پدرش به عذاب کشیده شد.
ویبیسان با فاش کردن اسرار خانه لانکا را به دست آورد و آمبریس از دیدن چاکر سودارسان به عنوان محافظ خود خوشحال شد (ویسنو چاکر خود را برای نجات آمبریس از نفرین دورواسا فرستاده بود).
جاناک با نگه داشتن یک پا در بستر نرم و پای دیگر در دیگ در حال جوش، قدرت هاهایوگا خود را نشان داد و دارمای واقعی را ناامید کرد.
مردی که از نفس خود دوری کرده و در خداوند تسلیم شده باشد در بارگاه پروردگار محترم است.
تنها گورمخ ها به ثمره لذت رسیده اند و تنها آنها پذیرفته شده اند (اینجا و آخرت).
در کالیوگا، یکی از جانبازان به نام Namdev باعث شد معبد بچرخد و گاو مرده را زنده کند.
می گویند کبیر هر وقت دوست داشت از زندان بیرون می رفت.
دانا، ژات (کشاورز) و سادانا که در یک قصاب شناخته شده با بازیگران پایین به دنیا آمدند، از اقیانوس جهان عبور کردند.
با در نظر گرفتن راوی داس از جانبازان خداوند، هر چهار وارنا او را ستایش می کنند.
بنی، قدیس یک روحانی بود و در یک طبقه به اصطلاح کم آرایش به دنیا آمد، Sain یک فداکار (خداوند) بود.
افتادن و تبدیل شدن به خاک پا، خلسه بزرگ سیک های گورو است (نباید کاست آنها را در نظر گرفت).
عابدان، اگرچه پروردگار نامحسوس را می بینند، اما این را برای کسی فاش نمی کنند.
گفته می شود که ساتیوگا بهترین است، اما در آن یک گناه مرتکب شد و کل کشور رنج برد.
در ترتا، یکی کار اشتباهی کرد و کل شهر آسیب دید. در دواپار، عمل گناه آلود یک نفر باعث رنجش تمام خانواده شد.
عدالت کالی یوگا درست است زیرا در آن فقط او درو می کند که بذرهای شیطانی را می کارد.
برام سبدابرهم کامل است و آن شاگردی که آگاهی خود را در سبدابراهم ادغام می کند در واقع گورو و گورو (خدا) واقعی است.
سبدابرهم، گورو در جماعت مقدس با یادآوری نام خداوند در ساعات کهفسا بدست می آید.
سخنی ملایم، متواضع و بخشنده از میان دستانش، با تعادل حرکت می کند و خوشحال می ماند.
عشق جدید به ارادت به پروردگار، گورمخ ها را راضی نگه می دارد.
خداوند بی شکل به شکل نور (در گورو ناناک و سایر گوروها) دیده شده است.
گوروها واژه گورو را به عنوان واهی گورو می خواندند که فراتر از وداها و کاتباها (متون مقدس معنایی) است.
بنابراین، هر چهار وارنا و هر چهار دین سامی، پناهگاه پای نیلوفرهای گورو را جستوجو کردهاند.
هنگامی که گوروها به شکل سنگ فیلسوف آنها را لمس کردند، آن آلیاژ هشت فلز به یک فلز تبدیل شد (طلا به شکل سیکیسم).
گوروها که آنها را در زیر پایشان قرار می دادند، بیماری لاعلاج خود را از بین بردند.
برای گورمخها شاهراه را از اراده خدا پاک کردند.
کامل (گورو) ترتیبات عالی را انجام داد.
نوعدوستان فراتر از انتقال به این دنیا آمدند.
آنها با موعظه عبادت محبت آمیز، از طریق جماعت مقدس در سرای حقیقت اقامت دارند.
گورموک ها که قوهای بالاترین مرتبه (پارامهین) هستند، آگاهی خود را در ورد، براهم ادغام می کنند.
آنها مانند صندل هستند که گیاهان پربار و بی ثمر را خوشبو می کند.
آنها در اقیانوس جهانی مانند کشتی هستند که تمام خانواده را به راحتی می برد.
آنها در میان امواج پدیده های دنیوی توزیع نشده و جدا می مانند.
باقی ماندن در اعتدال، میوه دلپذیری از گورمخ ها است.
خوشا به حال شاگرد و همچنین استادی که شاگرد را وادار به دعا در برابر خداوند اولیه کرده است.
خوشا به حال نگاه اجمالی به گورو واقعی و آن بینش نیز مبارک است که ذهن متمرکز بر گورو را می نگرد.
کلام گوروی واقعی و آن قوه مدیتیشن نیز مبارک است که باعث شده ذهن دانش واقعی اعطا شده توسط گورو را حفظ کند.
خوشا به حال پاهای نیلوفر گورو و آن پیشانی که بر پای گورو قرار دارد.
فرخنده تعلیم گورو است و آن قلب قلب مبارکی است که مانتا گورو در آن قرار دارد.
خوشا به حال شستن پای گورو و آن خرد نیز مبارک است که درک اهمیت آن شهد کمیاب را چشیده است.
به این ترتیب، گورمخ ها لذت ناپایدار میوه نگاه گورو را تحمل کرده اند.
جماعت مقدس آن اقیانوس لذتی است که امواج ستایش پروردگار آن را زینت می دهد.
الماس ها و مرواریدهای یاقوت بی شماری به شکل آموزه های گورو در این اقیانوس وجود دارد.
موزیکال در اینجا مانند یک جواهر است و شنوندگان را در ریتم کلام نخورده در هم می آمیزد و با دقت به آن گوش می دهد.
در اینجا قوای معجزه گر رامند و چهار آرمان زندگی (دهرم، آرث، کم و موکس) خدمتگزار هستند و گذرا بودن توجه افرادی را که به این مرحله رسیده اند جلب نمی کند.
بی شمار در اینجا به معنای کار کردن به عنوان چراغ است و مردان بی شماری که شهد را به وجد می آورند.
هزاران گاو برآورده کننده آرزو با لذت در جنگل درختان برآورده کننده آرزو خیره می شوند.
در واقع میوه لذت گورمخ ها غیر قابل وصف است.