یک اوانکار، انرژی اولیه، از طریق فیض واعظ الهی تحقق یافت
(آپاتینا=بی حوصلگی. لووی=بوله. اودینا=بی تفاوت) مینا= در نواحی پنجاب جنوبی یک جامعه جنایتکار وجود دارد که نامش مینا است، این افراد با ترفندهای عجیب از مسافران، باندها و کاروان ها غارت می کردند. در اینجا مرد بد مینا نامیده می شود، معنای عام میسانا است. منافق هستی منافق
جرثقیل اگرچه در یک مرکز زیارتی زندگی می کند بدون ایمان باقی می ماند.
پرنده بارانی هنگام باران گریه می کند اما خشک می شود و نمی داند چگونه آب بنوشد.
بامبو ممکن است در چوب صندل غرق شده باشد اما نمی تواند عطر آن را بگیرد.
جغد آنقدر بدبخت است که هرگز خورشید را نمی بیند.
اگر چه مشک در ال آهو باقی مانده است، اما همچنان در جستجوی آن می دود.
گورو واقعی امپراطور واقعی است و چهرههای متلاشیکننده سیاه شده است.
یک بار شغالی در خمره رنگرز افتاد و رنگ شد.
با استفاده از تغییر رنگ آن، به جنگل رفت و شروع به تکه تکه کردن (حیوانات آنجا) کرد.
نشستن متکبرانه در لانه اش، آهو را می ترساند که به او خدمت کند.
سرمست از غرور کاذب با آب و تاب شروع به فرمانروایی (بر حیوانات) کرد.
از آنجایی که رویش نشان دهنده خوردن برگ تربچه است، هنگامی که آن (با گوش دادن به زوزه های دیگر شغال ها) نیز شروع به زوزه کشیدن کرد، در معرض دید قرار گرفت.
بنابراین، متلاشی کننده از روی ریاکاری خود در بارگاه خداوند توخالی می شود.
یک دزد روزانه مرتکب دزدی می شود اما در نهایت باید به شدت رنج بکشد.
گوش ها و بینی مردی که زن دیگری را به وجد می آورد، بریده شده است.
موقعیت قمارباز بازنده شبیه آهویی است که در تله گرفتار شده است.
یک زن لنگ ممکن است درست حرکت نکند، اما به عنوان همسر دیگران دوست داشتنی به نظر می رسد.
نبودن عوضیها دستهجمعی باعث میشود که معتادین مردار را بخورند.
از طریق اعمال شیطانی هرگز نمی توان به رهایی رسید و در نهایت انسان بدبخت می شود.
کرم درخشنده ممکن است به اندازه ای که دوست دارد بدرخشد، اما درخشش آن نمی تواند به درخشندگی ماه برسد.
چگونه می توان گفت که اقیانوس و یک قطره آب برابرند.
یک مورچه هرگز نمی تواند با یک فیل برابری کند. غرورش کاذب است
تعریف یک کودک از خانه پدربزرگ مادری خود برای مادرش بیهوده است.
0 تجزیه کننده ! اگر آن پروردگاری را که بدن بخشیده را به کلی فراموش کرده ای
و روح بر تو، مستقیماً به سراى یما خواهى رفت
برنز روشن به نظر می رسد اما درون آن سیاهی باقی می ماند.
بعل: گیاه علف هرز در یک مزرعه کنجد ممکن است سبز سرسبز باشد اما آن. میوه بی ارزش است
جوانه خرزهره دو جنبه دارد. از نظر ظاهری زیباست اما از نظر درونی سمی است.
Pelijha، میوه رسیده کپر وحشی رنگارنگ به نظر می رسد، اما پس از خوردن آن، انسان فورا می میرد.
روسپی بسیار زیبا به نظر می رسد اما ذهن را به دام می اندازد (و در نهایت مرد تمام می شود).
به همین ترتیب، شرکت dissembler باعث رنج دوستان آنها می شود
همانطور که یک شکارچی آهو را با موسیقی میپوشاند و آن را به دام میاندازد.
همانطور که ماهیگیری که گوشت را روی قلاب می گذارد، ماهی را می گیرد.
همانطور که نیلوفر آبی که صورت شکفته خود را نشان می دهد، زنبور سیاه را فریب می دهد.
همانطور که شعله چراغ مانند دشمن پروانه را می سوزاند.
همانطور که مدل کاغذی یک فیل ماده باعث می شود همتای نر آن شهوانی باشد.
به همین ترتیب، راه فتنه گران به سوی جهنم منتهی می شود.
چگونه سراب در بیابان می تواند تشنگی را رفع کند؟
مردم در رویاها از پادشاه شدن لذت می برند (اما صبح چیزی ندارند).
چگونه می توان امیدوار بود که سایه درخت ثابت بماند؟
همه اینها یک نمایش ساختگی است مانند نمایش یک آکروبات.
کسی که با معاندین معاشرت می کند،
در نهایت (از این دنیا) ناامید می شود.
کلاغ و فاخته هر چند با هم مخلوط شوند، نمی توانند یکی باشند.
همینطور تهمت گران در دنیا با کم حرفی و کم حرفی متمایز می شوند.
چگونه می توان یک جرثقیل و یک قو را با یک اندازه گیری یکسان دانست؟
به همین ترتیب مرتدان برداشته می شوند، جدا می شوند و انگ می زنند.
علامت تالار دیسامبلرها چیست؟ آنها مانند سکه های تقلبی یک ضرابخانه تقلبی هستند.
کتک زدن کفش بر سرشان زده می شود و پیشوای آنها را نفرین می کند.
بچه ها عصر با هم دور هم بازی می کنند.
کسانی که به عنوان پادشاه و بقیه به عنوان سوژه ظاهر می شوند، صحنه های مضحکی را اجرا می کنند.
برخی از آنها که ارتش را رهبری می کنند، از جایی به مکان دیگر می شتابند و برخی دیگر که شکست خورده اند، از پناهگاه فرار می کنند.
آنها با ارائه سفال ها مالیات می پردازند و بنابراین عاقل می شوند.
در عرض چند لحظه آنها بازی خود را خراب می کنند و به سمت خانه های خود می دوند.
کسانی که بدون شایستگی خود را گورو میخوانند، افرادی تنبل هستند.
بلند، بلند و سرسبز، درخت پنبه ابریشمی در باغ دیده می شود.
به تنه تنومند و ریشه های عمیق خود می بالد.
برگ های سبز و زیبای آن گسترش آن را افزایش می دهد.
اما به دلیل گل های قرمز و میوه های بی مزه اش بیهوده بارور می شود.
طوطی سبز چهچهچه با دیدن آن دچار توهم می شود
اما بعد از آن توبه می کند زیرا میوه ای از آن درخت نمی گیرد.
پوشیدن پنج لباس ممکن است لباس یک مرد را به خود بگیرد.
او ممکن است ریش و سبیل زیبا و اندامی باریک داشته باشد.
او که دارای صد سلاح است را می توان در زمره شوالیه های برجسته به حساب آورد.
او ممکن است یک درباری ماهر و در سراسر کشور شناخته شده باشد.
اما بدون مردانگی چه فایده ای برای زن دارد؟
چه کسی در برابر کسانی که بی لیاقت هستند تعظیم می کند و خود را گورو می نامند
اگر گفت و گوی صرف می تواند به ملاقات معشوق کمک کند، چرا طوطی باید در بند بماند؟
او با زیرکی بیش از حد به دست نمی آید و کلاغ باهوش در نهایت مدفوع می خورد.
قدرت نیز پیروز نمی شود (عقل پیروز می شود) زیرا خرگوش باعث کشته شدن یک شیر (با نشان دادن انعکاس خود و پریدن او به داخل چاه) شد.
معشوق فریفته اشعار و اشعار نمی شود، وگرنه چرا مینسترها باید لباس سانیاسی را به خود بگیرند.
جوانی و زیبایی او را جذب نمی کند زیرا رنگ گلرنگ دائمی نیست.
بدون بندگی (خداوند و خلق او) این جان زنی متروک است و معشوق تنها با خندیدن (احمقانه) به دست نمی آید. او از طریق خدمت به دست می آید.
اگر فقط تعظیم می تواند آزادی را به ارمغان بیاورد، خفاش ها در جنگل ها از درختان وارونه آویزان می شوند.
اگر رهایی در تنهایی کوره سوزانده می شد، موش ها باید آن را در سوراخ های خود بگیرند.
طول عمر نیز آن را به ارمغان نمی آورد زیرا مار در تمام عمر طولانی خود در سم خود دود می کند.
اگر کثیفی می توانست آن را قابل دسترس کند، الاغ ها و خوک ها همیشه کثیف و گل آلود می مانند.
اگر لذت بردن از غدهها و ریشهها میتوانست آن را (رهایی) فراهم کند، پس گلهای از حیوانات به کشیدن و خوردن آنها ادامه میدهند (آنها نیز باید به رهایی میرسیدند).
همانطور که یک خانه (در واقع) بدون در بی فایده است، بدون گورو نمی توان به رهایی رسید.
اگر می شد با غسل در مراکز زیارتی به رهایی رسید، قورباغه ها همیشه در آب زندگی می کنند.
اگر رشد موهای بلند می تواند آن را در دسترس قرار دهد، پس بانیان ریشه های بلندی از آن آویزان است.
اگر برهنه شدن باعث شود، همه گوزن های جنگل را می توان جدا نامید.
اگر با مالش خاکستر بر بدن به دست آید، الاغ همیشه در گرد و غبار می غلتد.
اگر لال می توانست آن را بیاورد، حیوانات و اجسام بی اثر قطعاً زبان ندارند.
هیچ رهایی بدون گورو به دست نمی آید و اسارت ها تنها پس از ملاقات با گورو از بین می روند.
اگر داروهای گیاهی می توانست یک نفر را زنده نگه دارد، چرا دانوانتری (پدر سیستم پزشکی هند) درگذشت؟
جادوگران بسیاری از تانتراها و مانتراها را می شناسند، اما در این کشور به این طرف و آن طرف پرسه می زنند.
اگر پرستش درختان می تواند آن را در دسترس قرار دهد، چرا باید خود درختان (با آتش خود) بسوزند؟
پرستش ارواح خبیث و وحشی نیز رهایی را به ارمغان نمی آورد زیرا هیچ تفاوت اساسی بین دزد و متقلب وجود ندارد.
رهایی را نمیتوان از طریق شبهای بیخوابی به دست آورد، زیرا جنایتکاران نیز شبها بیدار میمانند و اینجا و آنجا سرگردان میشوند.
بدون گورو هیچ رهایی به دست نمیآید و گوروگرایان، گوروها جاودانه میشوند و دیگران را نیز چنین میسازند.
موشها زنگی درست کردند که بتوان آن را از گردن گربه آویزان کرد (اما نمیتوانست عمل کند).
مگس ها به فکر غسل کردن در قیمه افتادند (اما همه کشته شدند).
آلودگی کرم ها و پروانه ها تمام نمی شود، پس چگونه باید وقت خود را بگذرانند!
حشرات همچنان بر روی سطوح آب در سیلوان (ماه بارانی) شناور میشوند، هر چند که ممکن است کسی سعی کند آنها را دور کند.
همانطور که در ماه وایسخ، پرندگان حواصیل مهاجر بر فراز سرزمین های بیگانه پرواز می کنند.
انسان بدون گورو رهایی نمی یابد و از انتقال رنج می برد.
جیرجیرک که روی کپه پارچه می نشیند، پارچه ای نمی شود.
اگر کمربند پول به گردن سگ بسته شود، تاجر طلا نمی شود.
بستن یاقوت و جواهرات به گردن میمون باعث نمی شود که او مانند جواهرساز رفتار کند.
با چوب صندل، الاغ را نمی توان عطرساز نامید.
اگر به احتمال زیاد مگسی به دهان عنکبوت برود، عنکبوت به شاهین تبدیل نمی شود.
حقیقت همیشه درست است و دروغ همیشه جعلی
غرور به خاطر پسر همسایه ای که به حیاط شما آمده، دروغ و بیهوده است.
گاوداری که حیوانات را چرا می کند نمی تواند آنها را ملک خود بداند.
کارگری که کیسه ای پر از پول روی سرش حمل می کند،
همچنان فقیر و شگفت زده باقی می ماند.
همانطور که نگهبان محصول، صاحب آن نیست، میهمان هم که خانه دیگران را مال خود می داند، احمق است.
او بزرگترین احمق نادانی است که چیزی از خود ندارد وانمود می کند که بر همه چیز مسلط است.
مورچه نمی تواند وزن یک فیل را تحمل کند.
مگسی که میچرخد و دست و پایش را میپیچد چگونه میتواند قاتل شیرها باشد؟
نیش پشه هرگز نمی تواند خود را با سم مار یکی کند.
چگونه حتی میلیون ها مورچه سیاه بزرگ می توانند یک پلنگ را شکار کنند؟
صاحب یک لحاف آلوده به میلیون ها شپش را نمی توان پادشاه یا ارباب آنها خواند.
کسی که از همه چیز بی بهره است، همچنان تظاهر می کند که همه چیز دارد، بزرگترین احمق است.
پسری در یک اتاق دربسته به دنیا می آید اما همه مردم بیرون از آن باخبر می شوند.
ثروتی که حتی در زمین دفن شده است از طریق حالات چهره صاحبش آشکار می شود.
حتی یک رهگذر عادی هم می تواند بگوید که باران باریده است.
با طلوع ماه نو، همه به سمت آن تعظیم می کنند.
گوراخ یک پتوی وصلهدار به گردن دارد، اما جهان او را بهعنوان ناث، استاد بزرگ میشناسد.
دانش گورو را گورو می نامند. فقط حقیقت است که حقیقت را شناسایی می کند.
من یک جنایتکار، یک گناهکار، شرور و مرتد هستم.
من یک دزد، زناکار هستم. قماربازی که همیشه چشمش به خانه دیگران است.
من یک تهمت زن، حیله گر، دزد و کلاهبردار هستم که به کل دنیا فریب می دهم.
من به میل جنسی، عصبانیت، حرص، شیفتگی و سایر مسمومیت هایم احساس غرور می کنم.
من خائن و ناسپاس هستم. هیچ کس دوست ندارد من را با او نگه دارد. به یاد داشته باشید،
0 شاگرد آواز! که گورو واقعی به تنهایی صلاحیت بخشش (برای گناهان شما) را دارد.