یک اوانکار، انرژی اولیه، از طریق فیض واعظ الهی تحقق یافت
گورو در برابر خداوند تعظیم کرد و خداوند اولیه همه جهان را در برابر گورو تعظیم کرد.
برام بی شکلی که شکل (انسان) را فرض می کند، خود را گورو (هار) گوبیند نامیده است.
برهم کامل متعالی با فرض شکل و بی شکل بودن در عین حال، صورت نامشخص خود را آشکار ساخته است.
جماعت مقدس او را پرستش کردند. و عاشق فدائیان بود، او که فریب ناپذیر بود دچار توهم شد (و به صورت گورو آشکار شد).
شکل مفروض مار، تمام جهان را با یک ارتعاش فرمان دهنده خود آفرید.
او در هر تریکوم خود حاوی میلیون ها جهان بود.
سادوها خداوند را به شکل پاهای گورو می پرستند.
گوروگرا که در مسیر منتهی به گورو قدم می گذارد، به مسیر دوازده فرقه یوگی ها منحرف نمی شود.
او با تمرکز بر شکل گورو، یعنی کلمه گورو، آن را در زندگی می پذیرد و با برام کامل روبرو می شود.
تمرکز آگاهی بر کلام گورو و دانشی که گورو اعطا کرده است، آگاهی در مورد برهم متعالی را فراهم می کند.
فقط چنین شخصی شهد شستشوی پاهای گورو را می زند.
اما این چیزی کمتر از لیسیدن سنگ بی مزه نیست. او ذهن خود را در حکمت گورو تثبیت می کند و به راحتی در اتاق درون خود دراز می کشد.
با دست زدن به سنگ فیلسوف در قالب گورو، او ثروت و بدن فیزیکی دیگران را انکار می کند، از همه جدا می ماند.
برای درمان بیماریهای مزمن خود (از تمایلات شیطانی) به جماعت مقدس می رود.
همانطور که بذر درخت بانیان رشد می کند خود را به شکل یک درخت بزرگ گسترش می دهد
و سپس بر روی همان درخت هزاران میوه می رویند که حاوی هزاران دانه است (همچنین گورمخ دیگران را شبیه خود می کند).
آن پروردگار اولیه، مانند ماه روز دوم در آسمان، خود را توسط یک نفر و همه پرستش می کنند.
قدیسان فلکی هستند که به صورت مکان های مذهبی در سرای حقیقت ساکن هستند.
به پاها خم میشوند و خاک میشوند، پاها نفس خود را از دست میدهند و هرگز به خود اجازه نمیدهند که مورد توجه کسی قرار گیرند.
گورمخ که به میوه لذت میرسد، مانند ستاره قطبی در آسمان استوار زندگی میکند.
تمام ستاره ها دور او می چرخند.
نامدف، سنگتراش که گورموک شده بود، آگاهی خود را در ارادت عاشقانه در هم آمیخت.
کشاتریاها و برهمنهای کاست بالا که برای ستایش خداوند به معبد میرفتند، دستگیر شدند و نامدف را برکنار کردند.
در حالی که در حیاط پشتی معبد نشسته بود، شروع به خواندن ستایش خداوند کرد.
خداوندی که نسبت به فداییان مهربان شناخته می شود، صورت معبد را به سوی خود برگرداند و آبروی خود را حفظ کرد.
در پناه جماعت مقدس، گورو واقعی و خداوند، فروتنان نیز افتخار می یابند.
بالا، رتبه و همچنین کاست های به اصطلاح پایین یعنی هر چهار نفر زیر پای نامدف افتادند.
همانطور که آب به سمت پایین جریان می یابد
سنت Vibhisaa یک دیو و Vidur پسر خدمتکار در پناه خداوند آمدند. دانی به عنوان یک جائی شناخته می شود
و سادانا قصابی بود. سنت کبیر بافنده بود
و نامدو چاپگر که ستایش خداوند را می خواند. راویداس یک پینه دوز بود و قدیس سائرت متعلق به (به اصطلاح) طبقه پایین آرایشگر بود.
کلاغ ماده از بچه های بلبل مراقبت می کند اما آنها در نهایت با خانواده خود ملاقات می کنند.
اگرچه یاگودا کرشنا را پرورش داد، اما او به عنوان نیلوفر آبی (پسر) خانواده واسودوف شناخته شد.
از آنجایی که گفته می شود هر قابلمه ای که حاوی قیمه باشد بد نیست،
به همین ترتیب، قدیسان نیز هیچ طبقه بالا یا پایینی ندارند.
همه آنها در پناه پاهای نیلوفر آبی گورو واقعی باقی می مانند.
از لانه هورنت ها قند کلوچه و توسط زنبورهای عسل کندو عسل تولید می شود.
از کرم ها ابریشم تولید می شود و با کوبیدن کنف کاغذ تهیه می شود.
مسلین از دانه پنبه تهیه می شود و در منجلاب می روید، نیلوفر روی زنبور سیاه شیفته می شود.
نگینی در مقنعه مار سیاه باقی مانده و در میان سنگ ها الماس و یاقوت یافت می شود.
مشک در ناف آهو یافت می شود و از آهن معمولی شمشیر قدرتمندی به دست می آید.
مغز مغز گربه مشک کل تجمع را معطر می کند.
بنابراین موجودات و مواد گونه های پایین تر، بالاترین میوه ها را می دهند و به دست می آورند.
پسر ویروچان و پسر نوه پراهالاد، پادشاه بالی، تمایل داشت بر اقامتگاه ایندر حکومت کند.
او صد یج (قربانی سوختنی) انجام داده بود و صد یج دیگر او در حال انجام بود.
خداوند به شکل یک کوتوله آمد تا نفس خود را از بین ببرد و بدین ترتیب او را آزاد کرد.
او تاج و تخت ایندر را رد کرد و مانند یک خدمتکار مطیع به جهان سفلی رفت.
خود خداوند شیفته بالی شد و مجبور شد به عنوان دربان بالی بماند.
بالی، پادشاه مانند صدفی است که در svati naksatr (سازمان ستاره ای خاص) قطره ای دریافت می کند و آن را مروارید می کند در اعماق دریا فرو می رود.
قلب الماس جانباز بالی که توسط الماس لرد تراشیده شده بود سرانجام در او گنجانده شد.
مورچهها هرگز مورد توجه قرار نمیگیرند و در میان پستترینها شناخته میشوند.
آنها راه گورمخ ها را دنبال می کنند و به دلیل وسعت فکری که دارند هزاران نفر در یک سوراخ کوچک زندگی می کنند.
فقط با بوییدن قیمه و شکر به محل نگهداری این اشیا می رسند (گورمخ ها جماعت مقدسه را نیز جستجو می کنند).
آنها تکه های قند پراکنده در ماسه را برمی دارند همان طور که گورموک فضیلت ها را گرامی می دارد.
مرگ از ترس کرم برینگی، مورچه خودش بهرنگی می شود و دیگران را نیز مانند خود می کند.
مانند تخم حواصیل و لاک پشت، آن (مورچه) در میان امیدها جدا می ماند.
به همین ترتیب گورمخ ها نیز با تحصیل به میوه های لذت می رسند.
ریشی ویاس به آفتاب رفت و تبدیل شدن به حشره کوچکی وارد گوش او شد، یعنی با فروتنی در کنار او ماند و تحت تعلیم خورشید قرار گرفت.
والمیکی نیز فقط گوروگرا شد به دانش دست یافت و سپس به خانه بازگشت.
بیانگر بسیاری از داستانهای وداها، شستراها و پوراناس والمیلی به عنوان شاعر اولیه شناخته میشود.
حکیم ناراد او را موعظه کرد و تنها پس از خواندن بلیا گاوات ارادت توانست به آرامش برسد.
او در مورد چهارده مهارت تحقیق کرد، اما در نهایت به دلیل رفتار خیرخواهانه خود به خوشبختی رسید.
معاشرت با چنین سادوهای فروتنی نوع دوستی است و باعث میشود که افراد افتاده را رها کند.
گورمخ ها در آن به ثمرات لذت می رسند و در بارگاه پروردگار مقبولیت آبرومندانه می یابند.
سوکادف که دوازده سال در شکم مادرش مانده بود، از همان زمان تولدش جدایی را پذیرفت.
اگرچه او فراتر از مایا رفت، اما به دلیل عقلش که از سرسختی ذهن تحت فشار بود، نتوانست به رهایی دست یابد.
پدرش وایاس به او فهماند که باید شاه جاناک را به عنوان گورو خود بپذیرد که به خوبی در هنر حفظ تعادل است.
با انجام این کار، و خود را از خرد شیطانی دور کرد، او حکمت گورو را به دست آورد و طبق دستور گوروش، باقیمانده غذاها را روی سر خود حمل کرد و از این طریق از گورو نوازش کرد.
وقتی از آموزههای مرشد الهام گرفت، نفس را رد کرد، تمام دنیا او را به عنوان گورو پذیرفتند و خدمتکار او شدند.
با افتادن به پاها، با تبدیل شدن به خاک پاها و به حکمت مرشد، ارادت عاشقانه در او پدید آمد.
بهعنوان یک گورموک که به میوههای لذت میرسد، خود را در تعادل قرار داد.
جاناک یک پادشاه و همچنین یک یوگی است و کتاب های دانش او را به عنوان یک فداکار بزرگ توصیف می کنند.
ساناکها و ناراد از همان کودکیشان طبیعتی بیتفاوت داشتند و خود را به بیتفاوتی به همه آراستند.
فراتر از میلیون ها جدایی و لذت، سیک های گورو نیز در جماعت مقدس فروتن باقی می مانند.
کسی که خودش را حساب می کند یا متوجه می شود در توهم گمراه می شود. اما کسی که نفس خود را از دست می دهد، خود را شناسایی می کند.
راه گورمخ راه راستی است که در آن همه پادشاهان و امپراطوران به پای او می افتند.
گام بردار این راه، غرور و غرور خود را فراموش می کند، تواضع و فروتنی را در دل خود از طریق خرد گورو حفظ می کند.
چنین فرد فروتنی در دادگاه واقعی مورد احترام و احترام قرار می گیرد.
سر مغرور استوار و بلند می ماند، با این حال سیاهی موها بر آن دوخته شده است.
ابروها پر از سیاهی و مژه های چشم نیز مانند خار سیاه است.
چشم ها سیاه است (در هند) و مانند ریش و سبیل عاقل نیز سیاه است.
تریکوم های زیادی در بینی وجود دارد و همه آنها سیاه هستند.
اعضایی که بالاتر قرار میگیرند پرستش نمیشوند و غبار پای گورمخها مانند مکانهای مقدس قابل ستایش است.
پاها و ناخن ها برکت دارند زیرا بار تمام بدن را حمل می کنند.
شست و شوی سر کثیف تلقی می شود اما شست و شوی پاهای گورمخ ها مورد توجه همه دنیاست.
برای رسیدن به میوه ی لذت، گورمخ ها در حال و هوای خود، انبار همه ی لذت ها می مانند.
زمین، محل هدایت دارما توسط آب پشتیبانی می شود و در داخل زمین نیز آب قرار دارد.
با آمدن به پناهگاه پای نیلوفر آبی (گورو)، زمین را عطر استحکام و دارما فرا می گیرد.
بر روی آن (زمین) درختان، ردیفهای گل، گیاهان و علفها رشد میکنند که هرگز فرسوده نمیشوند.
برکهها، اقیانوسها، کوهها، جواهرات و مواد لذت بخش روی آن وجود دارد.
بسیاری از مکان های خدایی، مراکز زیارتی، رنگ ها، اشکال، خوراکی ها و غیرخوراکی ها از آن بیرون می آید.
به واسطه سنت مرید مرید، جماعت مقدس گورمخ ها نیز اقیانوسی از فضایل مشابه است.
جدا ماندن در میان امیدها و آرزوها، ثمره لذت گورمخ ها است.
خداوند کرورها از جهان ها را در هر تریکوم خود گنجانده است.
شکل واقعی گوروی آن برهم کامل و متعالی اولیه، مایه لذت است.
هر چهار واما در قالب جماعت مقدس به پناهگاه گورو واقعی می آیند
و گورمخ ها در آنجا آگاهی خود را از طریق یادگیری، مراقبه و دعا در کلام ادغام می کنند.
ترس از خداوند، فداکاری محبت آمیز و لذت عشق، برای آنها، بت گوروی واقعی است که در قلب خود گرامی می دارند.
پاهای گورو واقعی در قالب سادو بار (ذهنی و روحی) شاگردان خود را به قدری تحمل می کند که
ای برادران من، شما باید آنها را بپرستید. ارزش میوه لذت گونوخ ها را نمی توان تخمین زد.
وقتی باران گربهها و سگها میبارد، آبی که از میان گارگویلها میگذرد در خیابانها پایین میآید.
میلیون ها نهر سرریز شده تبدیل به میلیون ها جریان می شود.
میلیون ها نهر به جریان رودخانه ها می پیوندند.
نهصد و نود و نه رود در جهت شرق و غرب جریان دارد.
رودها به دیدار دریا می روند.
هفت دریا از این قبیل در اقیانوس ها ادغام می شوند اما هنوز اقیانوس ها سیر نمی شوند.
در دنیای پایین، چنین اقیانوس هایی نیز مانند قطره آب در یک صفحه داغ به نظر می رسند.
برای گرم کردن این بشقاب از میلیون ها سر امپراطور به عنوان سوخت استفاده می شود.
و این امپراتوران که ادعاهای خود را در این زمین به خطر می اندازند به جنگ و مرگ ادامه می دهند.
در یک غلاف دو شمشیر و دو امپراتور در یک کشور جای نمی گیرند.
اما بیست نفر در یک مسجد زیر یک پتوی وصله دار می توانند (به راحتی) باقی بمانند.
امپراتورها مانند دو شیر در جنگل هستند، در حالی که فکورها مانند دانه های تریاک در یک غلاف هستند.
این دانه ها قبل از اینکه افتخار فروش در بازار را پیدا کنند، روی «بستر خار» بازی می کنند.
آنها را قبل از صاف کردن در فنجان در پرس با آب می ریزند.
در بارگاه پروردگار بی باک، مغرور را گناهکار می نامند و متواضعان مورد احترام و احترام قرار می گیرند.
به همین دلیل است که گورمخ ها هر چند مقتدر مانند فروتن رفتار می کنند.
یک بز توسط شیری گرفتار شد و در حالی که در شرف مرگ بود، خنده اسبی برانگیخت.
شیر متعجب پرسید که چرا در چنین لحظه ای (از مرگش) خوشحال شد؟
بز با فروتنی پاسخ داد که بیضه های فرزندان نر ما له می شوند تا آنها را اخته کنند.
ما فقط گیاهان وحشی مناطق خشک را می خوریم، اما پوست ما کنده و کوبیده شده است.
به بدبختی کسانی که (مثل تو) گلوی دیگران را می برند و گوشت آنها را می خورند فکر می کنم.
بدن هر دو متکبر و متواضع در نهایت خاک می شود، اما در این صورت هم بدن متکبر (شیر) غیر قابل خوردن است و بدن متواضع (بز) به مقام خوردنی می رسد.
همه کسانی که به این دنیا آمدند باید در نهایت بمیرند.
گورمخ با ماندن در پای نیلوفر آبی و اطراف آن، نور جماعت مقدس را دریافت می کند.
با پرستش پاها و تبدیل شدن به خاک پاها از هم گسسته و فنا ناپذیر می شود.
با نوشیدن خاکستر پای گورمخ ها، رهایی از تمام بیماری های جسمی روحی و روانی حاصل می شود.
از طریق خرد گورو، آنها نفس خود را از دست می دهند و در مایا جذب نمی شوند.
آنها با جذب آگاهی خود در کلمه، در سرای واقعی (جماعت مقدس) بی شکل ساکن می شوند.
حکایت بندگان خداوند غیرقابل وصف ناپذیر و آشکار است.
بی تفاوت ماندن نسبت به امیدها، ثمره لذت گورمخ هاست.
کنف و پنبه در یک مزرعه رشد می کنند، اما استفاده از یکی خیرخواهانه است و دیگری مورد استفاده بد.
پس از کندن، طناب گیاه شاهدانه ساخته می شود که از حلقه های آن برای بستن افراد به اسارت استفاده می شود.
از سوی دیگر، از پنبه، خراطین و سیریسف از پارچه درشت درست میشود.
پنبه به شکل پارچه، عفت دیگران را می پوشاند و از دارمای سادوها و نیز افراد شرور محافظت می کند.
سادوها حتی زمانی که با شیطان معاشرت می کنند هرگز طبیعت مقدس خود را انکار نمی کنند.
هنگامی که کنف تبدیل شده به پارچه درشت را برای پخش در جماعت مقدس به اماکن مقدس می آورند، پس از تماس با غبار پای صدوها نیز برکت می یابد.
همچنین هنگامی که پس از تهیه کاغذ کوبنده کامل از آن، مقدسین بر آن حمد و ثنای خداوند را می نویسند و برای دیگران نیز می خوانند.
جماعت مقدس، افتادگان را نیز مقدس می کند.
وقتی سنگ دل سخت می سوزد به سنگ آهک تبدیل می شود. پاشیدن آب آتش را خاموش می کند
اما در مورد آهک، آب گرمای زیادی تولید می کند.
زهر آن از بین نمی رود حتی اگر آب بر آن بریزند و آتش گندش در آن بماند .
اگر روی زبان گذاشته شود، تاول های دردناکی ایجاد می کند.
اما با همراهی برگ فوفل، آجیل و کاتچو رنگ آن روشن، زیبا و کاملاً تصفیه می شود.
به همین ترتیب با پیوستن به جماعت مقدس و تبدیل شدن به مردان مقدس، گورمخ ها حتی از شر بیماری های مزمن خلاص می شوند.
وقتی نفس از دست می رود، خدا حتی در نیم لحظه تجسم می شود.