یک اوانکار، انرژی اولیه، از طریق فیض واعظ الهی تحقق یافت
گورو کپی براهام کامل است که آشکار و نابود نشدنی است.
کلام گورو (و نه بدن او) برام متعالی که در جماعت مقدس ساکن است.
همراهی سادوها سرای حقیقت است که در آن فرصتی برای فداکاری عاشقانه ایجاد می شود.
در اینجا هر چهار وارنا موعظه می شود و حکمت گورو (گورمات) در برابر مردم آورده می شود.
فقط در اینجا با دست زدن به پاها و با خاک شدن پاها، گورمخ ها پیرو راه انضباط می شوند.
با بی طرف شدن در میان امیدها، افراد از طریق جماعت مقدس از مایا فراتر می روند.
شاگرد گورو بودن یک فعالیت بسیار ظریف است و مانند لیسیدن سنگ بی مزه است.
از مو نازکتر و از لبه شمشیر تیزتر است.
هیچ چیز در حال، گذشته و آینده با آن برابری نمی کند.
در خانه سیک، دوگانگی پاک می شود و با آن یکی یکی می شود.
انسان ایده دوم، سوم، کی و چرا را فراموش می کند.
با انکار تمام خواسته ها، فرد به امید یک پروردگار شاد می شود.
راهی که منتهی به پذیرش حکمت سودمند گورو (گورمات) میشود، به راه گورموک معروف است.
در آن به فرد آموزش داده می شود که در اراده خداوند زندگی کند و در کلام گورو تأمل کند.
اراده ارباب مورد محبت قرار می گیرد و در همه افکار به خداوند بی شکل نفوذ می کند.
همانطور که عشق و عطر پنهان نمی ماند، گورموک نیز پنهان نمی ماند و خود را مشغول فعالیت های نوع دوستانه می کند.
او ایمان، رضایت، وجد، و ویژگی های ماهرانه بودن را در خود می نوشاند.
گورمخ نفس را از بین می برد و آن را تسخیر می کند.
سیک که خود را میهمان میداند، عمر خود را در عبادت عاشقانه میگذراند.
آنها (سیک ها) به فریب ناشناخته می مانند و نفس را از ذهن خود بیرون می کشند.
رفتار واقعی آنها این است که با خود به عنوان مهمان در این دنیا رفتار کنند.
هدف گورمخ خدمت است و فقط چنین عملی مورد محبت پروردگار است.
ادغام آگاهی در کلمه آنها کل خانواده را اصلاح می کنند (به شکل جهان).
از طریق جماعت مقدس پاک و بی شکل می شوند و در آخرین مرحله اعتدال مستقر می شوند.
با افروختن نور عالی در ذهن، یک گورموک در حالت خلسه عالی جذب می شود.
هنگامی که او واقعیت عالی (خداوند) را در ذهن خود می پذیرد، آهنگ نخورده شروع به زنگ زدن می کند.
هوشیار شدن برای نوع دوستی اکنون در قلب او احساس وجود خدا در همه جا وجود دارد.
گورموک با الهام از آموزه های گورو به حالت بی باکی می رسد.
او با تأدیب خود در جمع مقدسین یعنی از دست دادن نفس خود، خداوند را با فداکاری مجرد یاد می کند.
بدین ترتیب با ورود از این جهان به عالم روحانی، سرانجام خود را در ماهیت واقعی خود تثبیت می کند.
همانطور که انعکاس در آینه است. او در جهان خودش را می بیند.
آن پروردگار کامل در وجود همه وجود دارد. فرد نادان او را در بیرون جستجو می کند همانطور که ماه انعکاس خود را در آب می بیند و احساس می کند آنجاست.
خداوند خودش در شیر، گاو و روغن است.
گرفتن عطر از گل ها خودش طعم آن هاست.
پدیده خود او در چوب، آتش، آب، خاک و برف است.
پروردگار کامل در همه وجودها ساکن است و توسط یک گورمخ نادر تجسم می شود.
به ندرت گورموکی است که بر مرشد تمرکز کند و به رؤیت الهی برسد.
او جواهرفروشی است که توانایی آزمایش و حفظ جواهرات را در فضایل دارد.
ذهن او مانند یاقوت خالص می شود و در جماعت مقدس می ماند.
ذهن او مانند یاقوت خالص می شود و در جماعت مقدس می ماند.
او در حال زنده بودن مرده است، یعنی چهره خود را از تمایلات شیطانی برمی گرداند.
کاملاً خود را در نور عالی ادغام می کند، او خود و همچنین خداوند را درک می کند.
مرید از موسیقی و صدا (کلمه) به وجد آمده است، شاگرد گورو سرشار از ویژگی های آرام می شود.
هوشیاری او در کلمه ادغام می شود و ذهنش در ملودی نخورده تثبیت می شود.
گورو با ساز موعظه می نوازد و ذهن با گوش دادن به آن لباس هایی با بالاترین حالت تعادل (برای رقصیدن در برابر خداوند) به تن می کند.
سیک گورو، با هماهنگ شدن با ابزار آموزش، در نهایت خود را نوازنده کلمه گورو تبدیل می کند.
اکنون پروردگار دانای کل دردهای جدایی او را درک می کند.
مرید به همان شیوه به گورو تبدیل می شود و گورو به شاگرد، همانطور که الماس تراش در واقع الماس است.
عظمت گورمخ در این است که حجر فلسفی بودن او همه را سنگ فلسفی می کند.
همانطور که الماس توسط الماس تراشیده می شود، نور گورمخ در نور عالی ادغام می شود.
همانطور که ذهن نوازنده در ساز جذب می شود، آگاهی او با کلمه هماهنگ می شود.
حالا مرید و گورو یکسان می شوند. آنها یکی می شوند و در یکدیگر ادغام می شوند.
از انسان، انسان (از گورو ناناک تا گوروانگاد) به دنیا آمد و مرد برتر شد.
عبور از جهان با یک پرش او در دانش ذاتی ادغام شد.
کسی که گورو واقعی را می بیند، خداوند را دیده است.
با قرار دادن آگاهی خود در کلمه، او بر خود متمرکز می شود.
با لذت بردن از عطر پای نیلوفر آبی گورو، خود را به صندل تبدیل می کند.
با چشیدن شهد پای نیلوفر آبی وارد حالت شگفت انگیزی می شود (ابر هوشیاری).
اکنون در هماهنگی با گورمات، حکمت گورو، تثبیت ذهن او از مرزهای اشکال و اشکال فراتر می رود.
با رسیدن به جماعت مقدس، سراى حق، خود مانند آن پروردگار نامحسوس و وصف ناپذیر مى شود.
کسی که از درون چشم می بیند، در واقع به بیرون نیز نگریسته می شود.
او از طریق کلمات توصیف می شود و او در آگاهی روشن می شود.
برای عطر پای نیلوفر گورو، ذهن، تبدیل شدن به زنبور سیاه، از لذت لذت می برد.
هر چه در جماعت مقدس حاصل شود از آن دور نمی شود.
با قرار دادن ذهن در آموزه های گورو، ذهن خود مطابق با خرد گورو تغییر می کند.
گوروی واقعی شکل آن براهم متعالی است که فراتر از همه کیفیت هاست.
او بینایی در چشم و نفس در سوراخ بینی است.
او در گوش شعور و در زبان ذوق است.
با دست کار می کند و در مسیر همسفر می شود.
گورمخ پس از به هم ریختن کلام با آگاهی به میوه لذت رسیده است.
هر گورمخ نادری به دور از اثرات مایا باقی می ماند.
جماعت مقدس صندلی است که هر که به آن صندل شود
پویایی Unmanifest چگونه شناخته می شود؟
چگونه می توان داستان آن پروردگار وصف ناپذیر را گفت؟
او برای خود شگفتی فوق العاده است.
جذب کننده ها در تحقق شگفت انگیز خود را به وجد می آورند.
وداها نیز این رمز و راز را درک نمی کنند و حتی Sesanag (مار اسطوره ای با هزار کلاه) نمی تواند حدود آن را بداند.
واهی گورو، خدا، از طریق تلاوت کلام گورو، گوربانی، ستایش می شود.
همانطور که یک مربی در بزرگراه از مسیرهای پرت می گذرد،
در جماعت مقدس انسان به حکم الهی (حکم) و اراده پروردگار ادامه می دهد.
همانطور که عاقل پول را دست نخورده در خانه نگه می دارد
و اقیانوس عمیق ماهیت کلی خود را ترک نمی کند.
همانطور که چمن زیر پا له می شود،
مانند این (زمین) مسافرخانه ماناساروار است و شاگردان گورو قو هستند.
که در قالب کرتان، با خواندن سرودهای مقدس، مرواریدهای کلام گورو را می خورند.
همانطور که درخت صندل سعی می کند خود را در جنگل پنهان کند (اما نمی تواند پنهان بماند)
سنگ فلسفی که با سنگ های معمولی در کوهستان یکسان است، وقت خود را در اختفا می گذراند.
هفت دریا آشکار هستند، اما ماناساروار برای چشم عادی نامرئی باقی می ماند.
همانطور که پاریجات، درخت برآورده کننده آرزوها، خود را نیز غیب نگه می دارد.
Kamaddhenu، گاو برآورده کننده آرزوها، نیز در این دنیا زندگی می کند اما هرگز متوجه خود نمی شود.
به همین ترتیب، چرا باید کسانی که آموزه های گورو واقعی را پذیرفته اند، خود را در هر شماری بگنجانند.
(Salisai = گرفتن. Sarisai = خلاصه.)
چشمها دو تا هستند ولی یکی را میبینند (پروردگار).
گوش ها دوتا هستند اما هشیاری واحد را بیرون می آورند.
رودخانه دو ساحل دارد اما از طریق اتصال آب یکی هستند و از هم جدا نیستند.
گورو و مرید دو هویت هستند، اما یک شباد، کلمه در هر دوی آنها نفوذ می کند.
وقتی گورو مرید است و مرید گورو، چه کسی می تواند به دیگری بفهماند.
ابتدا استادی که شاگرد را نزدیک پای او مینشیند، او را موعظه میکند.
با گفتن وجه تمایز جماعت مقدس و سرای دارما، در خدمت (بشر) قرار می گیرد.
خدمتگزاران از طریق فداکاری عاشقانه، بندگان خداوند سالگرد را جشن می گیرند.
هماهنگ کردن شعور با کلام، از طریق سرود سرودها، با حقیقت روبرو می شود.
گورمخ راه حقیقت را می پیماید. او با تمرین حقیقت از اقیانوس دنیوی عبور می کند.
بنابراین راستگو حقیقت را به دست می آورد و به دست آوردن آن، نفس پاک می شود.
سر بالاست و پاها در سطح پایینی قرار دارند اما همچنان سر به پاها خم می شود.
پاها بار دهان، چشم، بینی، گوش، دست و کل بدن را حمل می کنند.
سپس با کنار گذاشتن تمام اعضای بدن، فقط آنها (پاها) عبادت می شوند.
آنها روزانه به جماعت مقدس در پناهگاه گورو می روند.
سپس برای کارهای نوع دوستانه می دوند و کار را به حداکثر ممکن می رسانند.
افسوس! اگر چنین بود که کفش های ساخته شده از پوست من توسط سیک های گورو استفاده می شد.
هر کس خاک پای این گونه افراد (با فضایل برتر) را بگیرد، سعادتمند و سعادتمند است.
همانطور که زمین مظهر خویشتن داری، دارما و فروتنی است،
زیر پا می ماند و این تواضع حق است نه باطل.
کسی معبد خدا را روی آن می سازد و برخی روی آن زباله ها را جمع می کنند.
هر چه کاشته می شود بر این اساس حاصل می شود، خواه انبه باشد یا لاسوری، میوه ای چسبناک.
گورمخ ها در حالی که در زندگی مرده اند، یعنی نفس را از خود حذف می کنند، به گورمخ ها در جماعت مقدس می پیوندند.
می شوند خاک پای مقدسین که زیر پا لگدمال می شود.
همان طور که آب به سمت پایین می ریزد و هر که را ملاقات کند با خود می برد (و آن را نیز فروتن می کند)
همه رنگها در آب مخلوط می شوند و با هر رنگی یکی می شود.
پاک کردن نفس، اعمال نوع دوستانه انجام می دهد.
چوب را غرق نمی کند، بلکه باعث می شود که آهن با آن شنا کند.
هنگامی که در فصل بارانی باران می بارد باعث رونق می شود.
به همین ترتیب، اولیای مقدس در زندگی مرده می شوند، یعنی نفس خود را از بین می برند و آمدنشان را به دنیا پربار می کنند.
با پاهایش به سمت بالا و سر پایین، درخت ریشه میگیرد و بی حرکت میایستد.
آب و سرما و آفتاب را تحمل می کند، اما چهره خود را از خودباختگی بر نمی گرداند.
چنین درختی با برکت است و پر میوه می شود.
در سنگسار میوه می دهد و حتی زیر دستگاه اره هم نمی خورد.
فاسقان به کارهای بد ادامه می دهند، در حالی که مهربانان به کارهای خوب مشغول می شوند.
به ندرت کسانی در دنیا هستند که با قلب مقدس خود به بدی ها نیکی کنند.
عوام فریب زمان را می خورند، یعنی به اقتضای زمان تغییر می کنند، اما مقدسات موفق می شوند زمان را فریب دهند، یعنی از تأثیر زمان رها می شوند.
شاگردی که مرده می ماند (در میان امیدها و آرزوها) در نهایت وارد قبر گورو می شود، یعنی خود را به گورو تبدیل می کند.
او آگاهی خود را در کلام ادغام می کند و نفس خود را از دست می دهد.
بدن را به صورت خاک به عنوان آرامگاه می پذیرد و بر آن حصیر می گسترد.
حتی اگر زیر پا له شود، طبق آموزه های گورو رفتار می کند.
با عبودیت محبت آمیز، فروتن می شود و ذهن خود را تثبیت می کند.
او خود به سوی جماعت مقدس حرکت می کند و لطف پروردگار بر او نازل می شود.