یک اوانکار، انرژی اولیه، از طریق فیض واعظ الهی تحقق یافت
(ساتیگورو=گورو ناناک. سیراندا=خالق.واساندا=آسوده.دوحی=دعا.
گورو واقعی امپراتور واقعی است و او خالق امپراتور امپراتورها است.
او بر تخت حق می نشیند و در جماعت مقدس، سرای حق، اقامت می کند.
حق علامت اوست و حقيقتى كه بيان مى كند و فرمانش انكارناپذير است.
کسی که کلامش صادق است و گنجینه اش صادق است، در قالب کلام گورو قابل دستیابی است.
ارادت او راست، انبارش راست است و محبت و ستایش را دوست دارد.
راه گورمخ ها هم راست است، شعارشان حق است و ملکوتشان هم ملکوت حق است.
گام بردار در این راه، با عبور از جهان به دیدار پروردگار می رود.
گورو باید به عنوان خداوند متعال شناخته شود زیرا تنها آن موجود واقعی نام واقعی (خداوند) را برگزیده است.
خداوند بی شکل، خود را به شکل ایکایکار، همان موجود بی کران، شناخته است.
از اکانکا اوانکار، ارتعاش کلمه که بعداً به عنوان جهان، پر از نام ها و اشکال شناخته شد، پدید آمد.
از خداوند یگانه سه خدا (برهما، ویسنو و ماهسآ) بیرون آمدند که خود را در میان ده تجسم (وجود برتر) به حساب آوردند.
من درود می فرستم به این موجود اولیه که همه آنها را می بیند اما خودش نامرئی است.
مار افسانهای (سسناق) او را با نامهای بیشمارش میخواند و به یاد میآورد، اما حتی در آن زمان نیز چیزی از حد نهایی او نمیداند.
نام واقعی همان پروردگار مورد علاقه گورمخ ها است.
خداوند زمین و آسمان را جدا از هم تثبیت کرده و به خاطر همین قدرت او به عنوان خالق شناخته شده است.
زمین را در آب قرار داده و آسمان را بدون تکیه گاه در جایگاهی استوار قرار داده است.
آتش را در سوخت قرار داد، او خورشید و ماه را در شب و روز درخشان آفرید.
ساخت شش فصل و دوازده ماه او ورزش ایجاد چهار معدن و چهار سخنرانی را بر عهده گرفته است.
زندگی انسان کمیاب است و هر کس صمغ کامل را یافته باشد، زندگی او با برکت است.
ملاقات با جماعت مقدس، غرق در تعادل است.
گورو واقعی واقعاً خیرخواه است زیرا به ما زندگی انسانی بخشیده است.
دهان و چشم و بینی و گوش را آفرید و پاها را داد تا انسان بتواند حرکت کند.
مرشد راستین با موعظه عبادت محبت آمیز، به مردم استواری در یاد پروردگار، وضو و صدقه عطا کرده است.
گورموخها در ساعتهای سحرخیز متعهد میشوند که به خود و دیگران الهام دهند که غسل کنند و مانترای گورو را بخوانند.
در شب، گوروی واقعی با آموزش تلاوت آراتی و سوهیلد، مردم را برانگیخت که حتی در میان مایا جدا بمانند.
گورو مردم را موعظه کرده است که ملایم صحبت کنند، متواضعانه رفتار کنند و حتی پس از دادن چیزی به دیگران مورد توجه قرار نگیرند.
به این ترتیب گورو واقعی هر چهار ایده آل (دارما، آرک، وام و موکس) زندگی را به دنبال خود ساخته است.
گورو واقعی را بزرگ می نامند و جلال بزرگان نیز بزرگ است.
اوانکار شکل جهان را به خود گرفته است و میلیون ها جریان زندگی نمی توانند از عظمت او بدانند.
پروردگار یگانه بی وقفه سراسر هستی را فرا گرفته و برای همه موجودات امرار معاش می کند.
آن خداوند کرورها از جهان ها را در هر سه گانه خود گنجانده است.
چگونه می توان گستره او را توضیح داد و از چه کسی باید پرسید که در کجا اقامت دارد.
هیچ کس نمی تواند به او برسد; همه صحبت ها در مورد او بر اساس شنیده ها است.
آن خداوند به شکل گورو واقعی آشکار شده است.
نگاه اجمالی به گورو اساس مراقبه است زیرا گورو برام است و این واقعیت برای یک فرد نادر شناخته شده است.
پاهای گوروی واقعی، ریشه همه لذتها، باید پرستش شود و تنها در این صورت است که لذت به دست میآید.
دستورات گوروی واقعی فرمول اصلی (مانترا) است که پرستش آن با فداکاری تنها توسط فردی نادر انجام می شود.
اساس رهایی فیض گورو است و فرد در زندگی تنها در جماعت مقدس به رهایی می رسد.
متوجه شدن که هیچ کس نمی تواند به خداوند برسد و حتی از بین بردن نفسانی که به ندرت او را ملاقات می کند.
کسی که نفس خود را از بین می برد، در واقع خود خداوند است. همه را به صورت خود می شناسد و همه او را به صورت خود می پذیرند.
بدین ترتیب آن فرد در قالب گورو مرید می شود و مرید به گورو تبدیل می شود.
در ساتیوگ، کل کشور به دلیل اعمال شیطانی حتی یک فرد آسیب دید.
در ترتایگ، شری که یک نفر مرتکب میشد، تمام شهر را به درد میآورد و در دواپار تمام خانواده متحمل رنجها میشدند.
ساده است عدالت کالی یوگ; اینجا فقط او درو می کند که بکارد.
در سه یوگ دیگر، ثمره عمل به دست آمد و انباشته شد، اما در کالی یوگ، فرد بلافاصله میوه دارما را دریافت می کند.
چیزی* فقط پس از انجام کاری در کالیوگ اتفاق میافتد، اما حتی فکر دارما میوههای شادی را در آن میدهد.
گورموخ ها با تفکر در حکمت گورو و عبادت عاشقانه، بذر را در زمین می کارند، جایگاه حقیقی حقیقت.
آنها در عمل و هدف خود موفق می شوند.
در ساتيوگ حقيقت در ترتا و دواپار عبادت و زهد مرسوم بود.
گورموک ها در کالی یوگ با تکرار نام خداوند از اقیانوس جهانی عبور می کنند.
دارما چهار پا در ساتیوگ داشت اما در ترتا پای چهارم دارما فلج می شد.
در دواپار فقط دو فوت دارما زنده مانده است و در کالی یوگ دارما فقط روی یک پا می ایستد تا رنجها را تحمل کند.
(دارما) با در نظر گرفتن خداوند به عنوان نیروی ناتوانان، شروع به دعا برای رهایی از طریق فیض خداوند کرد.
خداوندی که به شکل صمغ کامل تجلی یافته است، سرای واقعی صلابت و دارما را آفریده است.
خودش میدان (آفرینش) و خودش حافظ آن است.
از کسی که محبت پروردگار را گرامی داشته باشد هراسی ندارند و آنان که از خوف پروردگار بیزارند در بارگاه پروردگار بیمناک می مانند.
چون سرش را بالا نگه می دارد، آتش گرم است و چون آب به سمت پایین می ریزد، سرد است.
پارچ پر غرق می شود و صدایی در نمی آورد و پارچ خالی نه تنها به شنا ادامه می دهد، بلکه سر و صدا نیز ایجاد می کند (همچنین خودخواه و بی خود است، دومی که در فداکاری عاشقانه جذب می شود آزاد می شود و اولی به پرتاب کردن ادامه می دهد.
درخت انبه که پر از میوه است با فروتنی خم می شود اما درخت کرچک که پر از میوه های تلخ است هرگز با فروتنی خم نمی شود.
پرنده ذهن به پرواز ادامه می دهد و طبق طبیعت خود میوه ها را می چیند.
در ترازوی عدالت، سبک و سنگین سنجیده می شود (و خوب و بد از هم متمایز می شود).
کسی که در اینجا پیروز می شود، در بارگاه خداوند بازنده می شود و به همین ترتیب بازنده اینجا برنده می شود.
همه زیر پای او تعظیم می کنند. فرد ابتدا به پای (گورو) می افتد و سپس همه را به پای او می اندازد.
دستور پروردگار حق است، نوشته او حق است و خلقت را به سبب حق، ورزش خود آفریده است.
همه اسباب تحت کنترل خالق است، اما او اعمال هر عابد نادری را می پذیرد.
عابد که اراده خداوند را دوست داشته باشد، از هیچ کس چیزی التماس نمی کند.
اکنون خداوند نیز دوست دارد که دعای عابد را بپذیرد زیرا حفاظت از عابد فطرت اوست.
فداییانی که در جماعت مقدس آگاهی خود را در کلام جذب می کنند، به خوبی می دانند که خداوند خالق علت همیشگی همه علل است.
عابد مانند طفل معصوم از دنیا جدا می ماند و خود را از توهمات نعمت و نفرین دور نگه می دارد.
او میوه را مطابق بیابان خود دریافت می کند.
درختی که در اعتدال است حتی به بدکار هم نیکی می کند.
درخت برنده زیر سایه همان می نشیند و به آن خیرخواه فکر بد می کند.
به سنگاندازان میوه میدهد و به قیچیها قایق میدهد تا آنها را عبور دهند.
افراد مخالف صمغ میوه نمی گیرند و بندگان پاداش بی نهایت می گیرند.
هر گورمخ نادری در این دنیا شناخته شده است که به بندگان بندگان پروردگار خدمت کند.
ماه روز دوم را همه درود می فرستند و اقیانوس نیز شادمان می شود امواج خود را به سوی آن پرتاب می کند.
0 پروردگارا! تمام دنیا می شود او که مال توست.
ماهیت نیشکر شگفتانگیز است: سر تولد را پایین میآورد.
ابتدا پوست آن را کنده و تکه تکه می کنند.
سپس در سنگ شکن نیشکر خرد می شود. شیرینی آن را در دیگ می جوشانند و باگاس را به عنوان سوخت می سوزانند.
در شادیها و رنجها به طور یکسان مدنظر میماند و پس از جوشاندن آن را در دنیا استست میگویند.
با رسیدن به میوه ی لذیذ، مانند گورمخ، به پایه ی انگور، شکر و شکر بلوری تبدیل می شود.
مرگ پس از کوبیدن جام عشق شبیه زندگی نیشکر است که پس از له شدن تبدیل به زنده می شود.
گفته های گورمخ ها مانند جواهرات ارزشمند است.
گورو چنان اقیانوسی بی اندازه است که میلیون ها رودخانه در آن جذب می شوند.
میلیون ها مرکز زیارتی در هر رودخانه وجود دارد و در هر نهر میلیون ها موج توسط طبیعت برافراشته شده است.
در آن گورو-اقیانوس جواهرات بیشمار و هر چهار ایدهآل (دارما، آرث، کام و موکس) به شکل ماهی در حال حرکت است.
همه این چیزها حتی با یک موج (یک جمله) گورو-اقیانوس برابر نیست.
راز میزان قدرت او ناشناخته است.
قطره تحمل ناپذیر جام عشق را هر گورمخ نادری می تواند گرامی بدارد.
خود گورو آن پروردگار نامحسوس را می بیند که برای دیگران قابل مشاهده نیست.
بسیاری از برهماها که وداها را می خواندند و بسیاری از ایندرها که بر پادشاهی ها حکومت می کردند خسته شدند.
مهادف منزوی شد و ویسنو با فرض ده تجسم به این طرف و آن طرف پرسه زد.
سیدها، ناث ها، رؤسای یوگی ها، خدایان و الهه ها نمی توانستند راز آن خداوند را بدانند.
زاهدان، مردمی که برای شناخت او به زیارتگاه ها می روند، مجالس و سعادت های متعددی را به جان می خرند.
سسناق نیز در کنار تمامی تدابیر موسیقایی به یاد و ستایش اوست.
در این دنیا تنها گورمخ هایی خوش شانس هستند که شعور خود را در کلام ادغام می کنند در جماعت مقدس جمع می شوند.
فقط گورمخها با آن پروردگار نامحسوس رو در رو شوید و به ثمره لذت برسید.
سر (ریشه) درخت به سمت پایین می ماند و در آنجا مملو از گل و میوه است.
آب به این دلیل که به سمت پایین جریان دارد به عنوان خالص شناخته می شود.
سر بلندتر و پاها پايين تر است ولي در اين صورت هم سر بر پاي گورمخ خم مي شود.
پست ترین زمینی است که بار تمام دنیا و مال در آن را به دوش می کشد.
آن سرزمین و آن مکان، جایی که گوروها، سیکها و... او پاهایشان را گذاشتهاند، پر برکت است.
حتی وداها نیز گفته اند که غبار پای مقدسین بالاترین میزان است.
هر خوشبختی به خاک پا می رسد.
گورو واقعی کامل به شکل باشکوهش شناخته می شود.
کامل، عدالت گوروی کامل است که هیچ چیزی را نمی توان به آن اضافه کرد یا از آن کم کرد.
خرد گورو کامل است و او تصمیم خود را بدون درخواست مشاوره از دیگران می گیرد.
مانترا کامل است و فرمان او قابل اجتناب نیست.
همه آرزوها با پیوستن به جماعت مقدس برآورده می شود، فرد با گورو کامل ملاقات می کند.
گورو با عبور از تمام محاسبات، از نردبان افتخار بالا رفته تا به انبار خود برسد.
او با کامل شدن در آن پروردگار کامل ادغام شده است.
سیدها و دیگر ریاضتها با بیدار ماندن، نمایشگاه سیواراتری را جشن میگیرند.
مهادف گوشه گیر است و برهما غرق در لذت صندلی نیلوفر است.
آن گوراخ یوگی هم بیدار است که معلمش ماخندر صیغه ای زیبا نگه داشته بود.
گورو واقعی بیدار است و او در جماعت مقدس در ساعات سحر، دیگران را نیز بیدار می کند (از خواب شیفتگی).
در جماعت مقدس، theji-vs بر نفس خود تمرکز می کنند و در لذت محبت آمیز کلام نخورده غرق می شوند.
من به شخص اولیه، گوروی که عشق و محبت او به پروردگار نامحسوس همیشه تازه است، درود می فرستم.
از مرید، عابد تبدیل به گورو و گورو مرید می شود.
برهما ویسنو و ماهسرا هر سه به ترتیب خالق، نگهدارنده و توزیع کننده عدالت هستند.
صاحبان خانه هر چهار وارنا به اصل و نسب کاست-گوترا و مایا بستگی دارند.
مردم با تظاهر به پیروی از شش فلسفه شش شسترا، مراسم ریاکارانه را انجام می دهند.
به همین ترتیب سانیاسیها با فرض ده نام و یوگیهایی که دوازده فرقه خود را ایجاد میکنند در حال حرکت هستند.
همگی از ده جهت به بیراهه می روند و دوازده فرقه خوراکی و غیرخوراکی گدایی می کنند.
گورسیخ های هر چهار ورنا به طور مشترک نغمه نخورده را در جماعت مقدس می خوانند و گوش می دهند.
گورموک فراتر از همه وارناها، از فلسفه ncim و مسیر لذت معنوی ساخته شده برای او پیروی می کند.
حقیقت همیشه درست است و باطل در کل دروغ است.
گوروی واقعی انبار فضایل است که از روی خیرخواهی خود حتی افراد شریر را نیز برکت می دهد.
گورو واقعی یک پزشک کامل است که تمام پنج بیماری مزمن را درمان می کند.
گورو اقیانوسی از لذت است که با خوشحالی رنجدگان را در خود جذب می کند.
گورو کامل از دشمنی دور است و حتی تهمتزنان، حسودان و مرتدان را آزاد میکند.
گورو کامل بی باک است که همیشه ترس از مهاجرت و یاما، خدای مرگ را از بین می برد.
گوروی واقعی آن روشنفکری است که احمق های نادان و حتی ناشناخته ها را نجات می دهد.
گورو واقعی به عنوان رهبری شناخته می شود که با گرفتن از بازو، نابینایان را به آن سوی (اقیانوس جهان) نیز می برد.
من فدای آن گوروی واقعی هستم که مایه افتخار فروتنان است
گورو واقعی چنین سنگ فیلسوفی است که با لمسش تفاله هایش به طلا تبدیل می شود.
گورو واقعی آن چوب صندل است که هر چیز را معطر و میلیون ها برابر با ارزش تر می کند.
گورو واقعی آن درخت برآورده کننده آرزو است که درخت ابریشم پنبه ای را پر از میوه می کند.
گورو واقعی همان Manasarovar است، دریاچه مقدس در اساطیر هندو، که کلاغ ها را به قو تبدیل می کند، که شیری از مخلوط آب و شیر می نوشند.
گورو آن رودخانه مقدسی است که حیوانات و ارواح را دانا و ماهر می کند.
گورو واقعی از اسارت رهایی می بخشد و افراد جدا شده را در زندگی آزاد می کند.
ذهن متزلزل فرد گوروگرا ثابت و پر از اعتماد به نفس می شود.
در بحث ها او (گورو ناناک دیو) ریاضیات سیدها و تجسم خدایان را بدتر کرد.
مردان بابر نزد بابا نانک آمدند و آنها را با خضوع به تعظیم واداشت.
گورو ناناک با امپراطوران نیز ملاقات کرد و با جدا شدن از لذت ها و انکار، شاهکاری شگفت انگیز انجام داد.
پادشاه متکی به خود دنیای معنوی و دنیوی (گورو ناناک) در جهان حرکت کرد.
طبیعت بالماسکه ای را به وجود آورد که او به عنوان خالق آن را خلق کرد (شیوه جدید زندگی - سیکیسم).
او خیلی ها را ملاقات می کند، دیگران را از هم جدا می کند و بیشتر آنهایی را که مدت ها دور از هم جدا شده اند، دوباره متحد می کند.
در جماعت مقدس، نگاه اجمالی پروردگار نامرئی را ترتیب می دهد.
گورو واقعی یک بانکدار کامل است و سه جهان فروشندگان دوره گرد او هستند.
او گنجینه ای از جواهرات بی نهایت را در قالب ارادت عاشقانه دارد.
او در باغش میلیون ها درخت آرزومند و هزاران گله گاو آرزو نگه می دارد.
او میلیون ها لکسامت به عنوان خدمتکار و کوه های سنگ های فیلسوفی بسیاری دارد.
میلیون ها ایندر با میلیون ها نوع شهد در دربار او می پاشند.
میلیون ها چراغ مانند خورشید و ماه در آنجا هستند و انبوهی از نیروهای معجزه آسا نیز با او هستند.
گورو واقعی همه این فروشگاه ها را در میان کسانی که حقیقت را دوست دارند و غرق در ارادت عاشقانه هستند توزیع کرده است.
گورو واقعی، که خود خداوند است، فداییان خود را (عمیقا) دوست دارد.
پس از به هم ریختن اقیانوس، چهارده جواهر بیرون آورده شد و (میان خدایان و شیاطین) توزیع شد.
ویسنو جواهری به دست آورد، لاکسامی. آرزوی برآورده شدن درخت پریجات، حلزون، کمان به نام سارنگ. .
پوره های گاو برآورده کننده آرزوها، فیل Air5vat را به تخت سلطنت وصل کردند یعنی به او دادند.
مهادف زهر مهلک را نوشید و هلال ماه را بر پیشانی خود آراست.
خورشید اسب را گرفت و شراب و آمریت را خدایان و شیاطین مشترکاً تخلیه کردند.
دانوانترت طبابت می کرد اما مار تاکساک او را نیش زد و عقلش وارونه شد.
در اقیانوس آموزههای گورو، جواهرات بیشمار و ارزشمندی وجود دارد.
عشق واقعی سیک تنها به گورو است.
گوروهای قبلی معتقد بودند که برای دستور دادن و موعظه کردن به مردم، باید در مکانی به نام دارمشالا نشست، اما این گورو (هارگوبیند) شورش را به یک مکان میچسبد.
امپراطوران قبلی از خانه گورو بازدید می کردند، اما این گورو توسط پادشاه در یک قلعه زندانی شده است.
ساریگاتی که برای دیدن او می آید نمی تواند او را در قصر پیدا کند (زیرا عموماً در دسترس نیست). نه از کسی می ترسد و نه کسی را می ترساند، اما همیشه در حرکت است.
گوروهای قبلی که روی صندلی نشسته بودند به مردم دستور می دادند که راضی باشند اما این گورو سگ پرورش می دهد و برای شکار بیرون می رود.
گوروها قبلاً به قربانی گوش میدادند، اما این گورو نه میخواند و نه (به طور مرتب) به سرودخوانی گوش میدهد.
او بندگان پیرو خود را نزد خود نگه نمی دارد و با شروران و حسودان نزدیکی می کند (گورو پاینده خان را در نزدیکی خود نگه داشته بود).
اما حقیقت هرگز پنهان نمی شود و به همین دلیل است که روی پای نیلوفرهای گورو، ذهن سیک ها مانند یک زنبور سیاه حریص معلق است.
گورو هارگوبدینگ چیزهای غیرقابل تحمل را تحمل کرده است و خود را آشکار نکرده است.
در اطراف زمین کشاورزی بوته ها به عنوان حصار و اطراف اقاقیا باغ نگهداری می شوند. درختان (برای ایمنی آن) کاشته می شود.
درخت صندل توسط مارها در هم پیچیده شده و برای امنیت گنج از قفل استفاده می شود و سگ نیز بیدار می ماند.
شناخته شده است که خارها در نزدیکی گلها زندگی می کنند و در طول شور و نشاط در میان جمعیت آشفته، یک یا دو مرد عاقل نیز ثابت قدم می مانند.
همانطور که جواهر در سر مار کبری سیاه باقی می ماند، سنگ فیلسوف با سنگ ها احاطه شده است.
در گلدسته جواهرات در دو طرف یک لیوان جواهر برای محافظت از آن نگهداری می شود و فیل با نخ عشق بسته می ماند.
لرد کرشنا به خاطر عشقی که به فداییان دارد، وقتی گرسنه است به خانه ویدور می رود و دومی به او لوبیا ساگ، سبزی برگ سبز، پیشنهاد می کند.
سیک گورو که زنبور سیاه پای نیلوفر گورو می شود، باید در جماعت مقدس به اقبال خوبی دست یابد.
او باید بداند که جام محبت خداوند پس از سختی به دست می آید
اعماقتر از هفت دریای جهان، اقیانوس ذهنی است که به ماناساروار معروف است
که نه اسکله ای دارد نه قایقران و نه انتهایی و نه مرزی.
برای عبور از آن نه کشتی و نه قایق وجود دارد. نه میله بارج و نه کسی که دلداری بدهد.
هیچ کس دیگری نمی تواند به آنجا برسد به جز قوهایی که از آنجا مرواریدها را برمی دارند.
گورو واقعی بازی خود را اجرا می کند و مکان های متروک را پر می کند.
گاهی خود را مانند ماه در آماواس (بدون شب ماه) یا ماهی در آب پنهان می کند.
کسانی که برای نفس خود مرده اند، آنها فقط در خلسه ابدی در گورو جذب می شوند.
گورسیخ مانند خانواده ماهی است که مرده یا زنده آب را فراموش نمی کند.
به طور مشابه در خانواده شب پره، چیزی جز شعله لامپ قابل مشاهده نیست.
همانطور که آب و نیلوفر همدیگر را دوست دارند و قصه ها از عشق زنبور سیاه و نیلوفر گفته می شود.
همانطور که پرنده باران با قطره باران svati nakstr، آهو با موسیقی و بلبل با میوه انبه چسبیده است.
برای قوها، Manasarovar معدن جواهرات است.
شلدریک قرمز زن عاشق خورشید است. عشق پارتیز هندی با ماه ستایش می شود.
مانند عاقل، سیک گورو که از فرزندان قوهای درجه بالا (پارامهان) است، گورو واقعی را به عنوان مخزن تعادل می پذیرد.
و مانند پرندگان آبزی به سوی اقیانوس جهان می رود (و بیخیال می گذرد).
لاک پشت تخمهای خود را از آب کناری بیرون میآورد و آنها را ردیابی میکند.
به خاطر یاد مادر، جوان پرنده حواصیل شروع به پرواز در آسمان می کند.
بچه پرنده آبزی توسط مرغ بزرگ می شود اما در نهایت به دیدار مادرش (پرنده آبزی) می رود.
نسل بلبل توسط کلاغ ماده پرورش می یابد اما در نهایت خون به دیدار خون می رود.
جابجایی در توهمات سیوا و ساکتی (مایا) زن گل سرخ ماده و کبک پا قرمز هندی نیز در نهایت با عزیزان خود ملاقات می کنند.
در میان ستارگان، خورشید و ماه در طول شش فصل و دوازده ماه قابل درک هستند.
همانطور که زنبور سیاه در میان نیلوفرها و نیلوفرها شاد است،
گورمخ ها از درک حقیقت و رسیدن به ثمره لذت ها مسرور می شوند.
سنگ فلسفی که از خانواده ای اصیل است، تمام فلزات را ملاقات می کند (و آنها را طلا می کند).
طبیعت صندل معطر است و همه درختان بی ثمر و مثمر را معطر می کند.
گنگ از شاخه های متعددی تشکیل شده است، اما با ملاقات با گنگ، همه آنها به گنگ تبدیل می شوند.
ادعای کوکا مبنی بر اینکه به عنوان شیر دهنده به پادشاه خدمت کرده است مورد پسند پادشاه است
و کوکا نیز پس از خوردن نمک خانواده سلطنتی در اطراف پادشاه می چرخد تا به او خدمت کند.
گورو واقعی از دودمان قوهای عالی است و سیک های گورو نیز از سنت خانواده قو پیروی می کنند.
هر دو راهی را می روند که پدرانشان نشان داده اند.
علیرغم اینکه میلیون ها ستاره در آسمان در تاریکی شب می درخشند، اما چیزها حتی اگر در نزدیکی خود باشند قابل مشاهده نیستند.
از طرف دیگر حتی با آمدن خورشید زیر ابرها، سایه آنها نمی تواند روز را به شب تبدیل کند.
حتی اگر گورو هر گونه ساختگی را اجرا کند، شک و تردید در ذهن سیک ها ایجاد نمی شود.
در تمام شش فصل، همان خورشید در آسمان می ماند اما جغد نمی تواند آن را ببیند.
اما نیلوفر آبی در نور خورشید و همچنین در شب مهتابی شکوفا می شود و زنبور سیاه شروع به معلق شدن در اطراف آن می کند (زیرا آنها عاشق نیلوفر هستند و نه خورشید یا ماه).
با وجود پدیدههای واهی ایجاد شده توسط مایا (یعنی سیوا و ساکتی) سیکهای گورو، برای پیوستن به جماعت مقدس در ساعات آمبروسیال بیایید.
با رسیدن به آنجا پای یکی و همه خوب و بهتر را لمس می کنند.
پادشاه موقت پس از تسلیم پادشاهی به پسرش می میرد.
او تسلط خود را بر جهان برقرار می کند و همه سربازانش از او اطاعت می کنند.
در مسجد دستور می دهد که به نام او نماز خوانده شود و آخوندها برای او شهادت دهند.
از ضرابخانه سکه به نام او بیرون می آید و هر حق و باطلی به دستور او انجام می شود.
او اموال و ثروت کشور را کنترل می کند و بر تخت سلطنت می نشیند و از هیچ کدام مراقبت نمی کند. (اما) سنت خاندان گوروها این است که راه بزرگی را که گوروهای قبلی نشان داده بودند دنبال می کنند.
در این سنت فقط یک پروردگار اولیه مورد تشویق قرار می گیرد. ضرابخانه (جماعت مقدس) در اینجا یکی است.
خطبه (مین) یکی است و عرش حقیقی (مرکز روحانی) نیز در اینجا یکی است.
عدل پروردگار به گونه ای است که این ثمره لذت را پروردگار متعال به گورمخ ها می دهد.
اگر کسی با غرور در مقابل شاه بایستد، کشته می شود
و تابوت و قبر را که او را حرامزاده می داند در دسترس او نیست.
ضرابخانه ای که سکه های تقلبی می زند، بیهوده جان خود را از دست می دهد (زیرا وقتی دستگیر شود مجازات می شود).
صادر کننده دستورات نادرست نیز وقتی گرفتار می شود گریه می کند.
شغالی که تظاهر به شیر می کند، ممکن است خود را فرمانده نشان دهد اما نتواند زوزه واقعی خود را پنهان کند (و گرفتار می شود).
به همین ترتیب، ردیف زمانی که گرفتار می شود برای سوار شدن به الاغ ساخته می شود و گرد و غبار روی سر او پرتاب می شود. خودش را در اشک می شویید.
به این ترتیب مرد غرق در دوگانگی به جای اشتباهی می رسد.
سیریچند (پسر بزرگ گورو ناناک) از دوران کودکی جشن گرفته می شود که بنای یادبود (به یادگار) گورو ناناک را ساخته است.
دارم چاند پسر لاکسامی داس (پسر دوم گورو ناناک) نیز خودخواهی خود را به نمایش گذاشت.
یکی از پسران گورو آنگاد داسو را وادار کردند که روی صندلی گوروشی بنشیند و پسر دوم دیتا نیز یاد گرفت که در حالت سیده بنشیند، یعنی هر دو پسر گورو انگاد دیو گوروی متظاهر بودند و در زمان گورو سوم آمار داس آنها را امتحان کردند. بهترین به
موهان (پسر گورو آمار داس) مبتلا شد و موهارت (پسر دوم) در خانه ای رفیع زندگی کرد و شروع به خدمت رسانی به مردم کرد.
پریتیچیند (پسر گورو رام داس) به عنوان یک رذل ظاهر شد و با استفاده از طبیعت مایل خود بیماری روانی خود را در همه جا گسترش داد.
ماهیدف (پسر دیگر گورو رام داس) خودخواه بود که او نیز به بیراهه کشیده شد.
همه آنها مانند بامبوهایی بودند که اگرچه نزدیک صندل - گورو زندگی می کردند، اما نمی توانستند خوشبو شوند.
نسل بایا نانک افزایش یافت و عشق بین گورو و شاگردان بیشتر توسعه یافت.
گورو انگاد از اندام گورو ناناک آمد و مرید عاشق گورو و گورو مرید شد .
از گورو احگاد عمار داس بیرون آمد که پس از گورو آنگاد دیو، گورو پذیرفته شد.
از گورو آمار داس، گورو رام داس آمد که از طریق خدمت به گورو، خود گورو را جذب کرد.
از گورو رام داس گورو آرژان دیو پدیدار شد که گویی از درخت آمبروسیال آمبروسیا تولید شده است.
سپس از گورو Arjan Dev گورو Hargobind متولد شد که او نیز پیام خداوند اولیه را موعظه و منتشر کرد.
خورشید همیشه محسوس است. هیچکس نمی تواند آن را پنهان کند.
از یک صدا، Oankar کل خلقت را خلق کرد.
ورزش خلقت او بی اندازه است. هیچ کس نیست که بتواند آن را اندازه گیری کند.
بر پیشانی هر موجودی نوشته شده است. نور و عظمت و عمل همه از لطف اوست.
نوشته او نامحسوس است. نویسنده و منش او نیز نامرئی هستند.
موسیقیها، آهنگها و ریتمهای مختلف همیشه اجرا میشدند، اما حتی آنکار را نمیتوان به درستی سرناد کرد.
معادن، سخنرانی ها، نام موجودات و مکان ها بی نهایت و غیرقابل شمارش است.
صدای واحد او فراتر از هر حد و مرزی است. نمی توان توضیح داد که خالق چقدر گسترده است.
آن گورو واقعی و خداوند بی شکل آنجاست و در جماعت مقدس در دسترس است (به تنهایی)