یک اوانکار، انرژی اولیه، از طریق فیض واعظ الهی تحقق یافت
با یک انفجار، Oankar شکل های بی شماری را ایجاد و گسترش داد.
او خود را به صورت هوا، آب، آتش، زمین و آسمان و غیره گسترش داد.
او آب، زمین، درختان، کوه ها و بسیاری از جوامع زیستی را ایجاد کرد.
آن خالق اعظم خودش تجزیه ناپذیر است و در یک چشم بهم زدن می تواند میلیون ها جهان را خلق کند.
وقتی حدود خلقت او ناشناخته است، چگونه می توان وسعت آن خالق را شناخت؟
افراط و تفریط او پایانی ندارد. آنها بی نهایت هستند
چقدر می توان گفت که او گسترده است؟ عظمت بزرگ بزرگ است.
من آنچه را که شنیده ام نقل می کنم که گفته می شود او بزرگترین بزرگان است.
کرور کائنات در تریکوم او قرار دارند.
هیچ کس را نمی توان با کسی که همه چیز را با یک ضربه آفرید و گسترش داد مقایسه کرد.
او فراتر از همه اظهارات وداها و کاتبها است. داستان وصف ناپذیر او فراتر از هر توصیفی است.
چگونه می توان پویایی آشکار او را دید و فهمید؟
آفرينش جيوا (خود) بدن خود را ساخت و به دهان و بيني و چشم و گوش خود شكل داد.
دستها و پاها و گوشها و هوشیاری را برای گوش دادن به کلام و چشمی را برای دیدن خیر عطا فرمود.
او برای امرار معاش و سایر کارها، جان را در بدن دمید.
او تکنیک های مختلفی را برای جذب موسیقی، رنگ ها، بوها و عطرها به کار برد.
برای پوشاک و غذا خوردن، حکمت، قدرت، فداکاری و حکمت و اندیشه تبعیض آمیز داد.
اسرار آن بخشنده قابل درک نیست. آن اهداکننده دوست داشتنی، فضیلت های بی شماری را نزد خود نگه می دارد.
فراتر از همه گزارش ها، او نامتناهی و غیرقابل درک است.
با اختلاط پنج عنصر از چهار معدن (زندگی) (تخم مرغ، جنین، عرق، پوشش گیاهی) کل جهان ایجاد شد.
خلقت هشتاد و چهار لک گونه حیات، شاهکار هجرت در آنها محقق شده است.
در هر یک از گونه ها موجودات زیادی تولید شده است.
همه مسئول (در قبال اعمال خود) هستند و سرنوشت را بر پیشانی خود حمل می کنند.
هر نفس و لقمه ای به حساب می آید. رمز و راز نوشته ها و آن نویسنده را هیچکس نمی توانست بشناسد.
خودش نامحسوس است، او فراتر از همه نوشته هاست.
زمین و آسمان در هراسند، اما هیچ تکیهگاهی آنها را نگه نمیدارد، و آن پروردگار آنها را در زیر بار بیم نگه میدارد.
نگه داشتن هوا و آب و آتش در ترس (انضباط). همه را در هم آمیخته است (و جهان را آفریده است).
زمین را در آب قرار داد، او آسمان را بدون پشتوانه ای برپا کرد.
او آتش را در هیزم نگه می داشت و بار کردن درختان با گل و میوه آنها را معنادار می کرد.
حفظ هوا (حیات) در تمام نه درها، خورشید و ماه را با ترس به حرکت درآورد (انضباط).
خود آن پروردگار بی لک فراتر از هر ترسی است.
حتی با سوار شدن به لکهای آسمان، هیچکس نمیتواند به آن خداوند متعال برسد.
او از بالاترین بالاتر است; او هیچ مکان، سکونت، نام و خستگی خاصی ندارد.
اگر کسی برابر با میلیونها دنیا پایین بیاید، حتی در آن صورت نمیتواند او را ببیند.
حتی پوشش های هر چهار جهت - شمال، شرق، جنوب، غرب، نمی تواند بر او باشد.
به وسعت او نمی توان رسید. او با یک چشمک می تواند (کل کیهان) را بیافریند و منحل کند.
همانطور که عطر گل را زینت می دهد، خداوند نیز در همه جا حضور دارد.
آفریدگار درباره روز و ماه خلقت به کسی چیزی نگفته است.
آن بی شکلی که در خود ساکن بود، هیچ کس را وادار نکرد که صورت نامحسوس او را ببیند.
خود همه را آفرید و خودش (برای ثروت مخلوقات) نامش را در دلهایشان نهاد.
من در برابر آن پروردگار اولیه تعظیم می کنم، که در حال حاضر آنجاست، در آینده خواهد ماند و در آغاز نیز بود.
او فراتر از آغاز، فراتر از پایان و بی نهایت است. اما او هرگز متوجه خود نمی شود.
او جهان را آفرید و خود آن را در خود فرو می برد.
او در یک سه گانه خود کرورها از جهان ها را در بر گرفته است.
درباره وسعت و جایگاه او و وسعت مکان او چه می توان گفت؟
حتی یک جمله او فراتر از هر حد و مرزی است و ارزیابی آن توسط میلیون ها رودخانه دانش انجام نمی شود.
آن نگهدارنده جهان غیرقابل دسترس است. آغاز و پایان او نامحسوس است.
خیلی بزرگ بودن خودش را کجا پنهان کرده است؟
برای دانستن این موضوع، خدایان، انسانها و بسیاری از مردم همیشه بر او متمرکز هستند.
در وصیت او هزاران رودخانه عمیق و نامحسوس (از زندگی) جاری است.
آغاز و پایان آن جریان های زندگی قابل درک نیست.
آنها بی نهایت، غیرقابل دسترس و نامحسوس هستند، اما هنوز همگی در خداوند بزرگ حرکت می کنند. نمی توانند میزان آن پروردگار نامحسوس و بی کران را بدانند.
رودخانه هایی که موج های بی شماری دارند با اقیانوس یکی می شوند.
در آن اقیانوس هزاران جواهر گرانبها وجود دارد که در واقع فراتر از هر هزینه ای است.
من فدای آن پروردگار خالق هستم.
آن خداوند نگهدار باید ستایش شود که خلقت رنگارنگ را آفریده است.
او به همه روزی می دهد و بدون درخواست صدقه می دهد.
هیچ کدام به هیچکس شباهت ندارد و جیوا (خلاق) با توجه به نسبت حیرت در او خوب یا بد است.
او که متعالی است، از همه چیز جدا شده و برهم کامل است. او همیشه با همه است.
او فراتر از کاست و نمادها و غیره است، اما در کنار هم، یکی و همه را فرا می گیرد.
او در هوا، آب و آتش است، یعنی او قدرت این عناصر است.
Oankar که این فرم ها را ایجاد کرد، مگسی به نام مایا را ایجاد کرد.
این سه جهان، چهارده منزل، آب، سطح و جهان پایین را بسیار فریب داد.
تمام ده تجسم، علاوه بر برهما، ویسنو، مهسا، در بازار به شکل جهان رقصید.
مجردان، پاکدامنان، قانعان، سیدها و نث ها همه در مسیرهای فرقه های گوناگون به بیراهه رفتند.
مایا شهوت، خشم، مخالفت، طمع، شیفتگی و نیرنگ را در همه جای داد و آنها را به دعواهای درونی واداشت.
از درون پر از منیت هستند اما هیچکدام خود را ناقص نمیپذیرند (همه احساس میکنند که اندازه کامل هستند و چیزی کمتر از آن نیستند).
خداوند خالق خود دلیل همه اینها را پنهان کرده است.
او (خداوند) امپراتور امپراتورانی است که حکومتشان پایدار و پادشاهی بسیار وسیع است.
چقدر تخت و قصر و بارگاه او بزرگ است.
چگونه باید او را مدح کرد و چگونه می توان وسعت گنج و قلمرو او را شناخت؟
عظمت و عظمت او چقدر است و چند سرباز و لشکر در خدمت او هستند؟
همه چیز تحت فرمان او بسیار سازمان یافته و قدرتمند است که هیچ بی دقتی در آن وجود ندارد.
او از هیچ کس نمی خواهد که همه اینها را ترتیب دهد.
حتی پس از خواندن هزاران ودا، برهما هجا (پاراماتاما) را متوجه نشد.
سیوا از طریق هزاران روش (حالت) مراقبه می کند، اما هنوز نمی تواند شکل، رنگ و ظاهر (خداوند) را تشخیص دهد.
ویسنو خود را از طریق هزاران مخلوق تجسم بخشید، اما نتوانست حتی ذره ای از آن خداوند را بشناسد.
سساناگ (مار افسانه ای) بسیاری از نام های جدید خداوند را می خواند و به یاد می آورد، اما هنوز چیز زیادی در مورد او نمی دانست.
بسیاری از افراد با عمر طولانی زندگی را به گونهای متفاوت تجربه کردند، اما همه آنها و بسیاری از فیلسوفان نمیتوانستند سبدا، برهما را درک کنند.
همه در عطایای آن پروردگار غرق شدند و آن بخشنده فراموش شده است.
خداوند بی شکل شکل گرفت و به شکل گورو تثبیت شد، همه را وادار کرد تا در مورد خداوند مراقبه کنند (در اینجا اشاره به گورو ناناک است).
او از هر چهار وارنا شاگردان را پذیرفت و منزلگاه حقیقت را در قالب جماعت مقدس بنیان نهاد.
او عظمت آن کلمه گورو را فراتر از وداها و کاتبها توضیح داد.
کسانی که در بسیاری از شرارت ها افراط می کردند، اکنون در مورد خداوند تعمق می کردند.
آنها را در میان مایا جدا نگه داشتند و به اهمیت آن نام مقدس، صدقه و وضو پی بردند.
دوازده فرقه را گرد آورد و راه بلند گورمخ ها را آماده کرد.
با پیروی از آن مسیر (یا نظم) و بالا رفتن از پله های افتخار، همگی در خود واقعی خود تثبیت شده اند.
پیروی از راه گورمخ بودن انسان در راه نادرست عدم قطعیت نمی خواند.
پس از دیدن گورو واقعی، زندگی، مرگ، آمدن و رفتن را نمی بینید.
با گوش دادن به دنیای گوروی واقعی، او با ملودی نخورده هماهنگ می شود.
اکنون انسان با آمدن به پناهگاه گورو واقعی در جماعت مقدس تثبیت کننده جذب می شود.
او خود را در لذت پاهای نیلوفر آبی غرق می کند.
گورمخها پس از نوشيدن فنجان عشق، شادمانند.
با اتخاذ نظم در جماعت مقدس جام طاقت فرسای عشق مست و تحمل می شود.
آنگاه فرد با افتادن به پاها و دوری از نفس در رابطه با تمام دغدغه های دنیوی می میرد.
رهایی در زندگی کسی است که از مایا بمیرد و در عشق خدا زنده شود.
با ادغام آگاهی خود در Word و تلطیف شهد، نفس خود را می خورد.
او با الهام از ملودی نخورده همیشه به ریختن کلمه شهد ادامه می دهد.
اکنون او در حال حاضر مسبب همه علل است، اما هنوز هیچ آسیبی به دیگران نمی رساند.
چنین شخصی گناهکاران را نجات می دهد و به بی پناهان پناه می دهد.
گورمخ ها در اراده الهی متولد می شوند، در اراده الهی می مانند و در اراده الهی حرکت می کنند.
در نظم و محبت جماعت مقدس، خداوند خداوند را نیز مجذوب خود می کنند.
چون مانند نیلوفر آبی در آب جدا می شوند از چرخه امیدها و ناامیدی ها دور می مانند.
آنها مانند الماس بین چکش و سندان استوار می مانند و زندگی خود را عمیقاً ریشه در خرد گورو (گوروماتی) می گذرانند.
آنها همیشه نوع دوستی را در قلب خود می نوشند و در حوزه شفقت مانند موم آب می شوند.
همانطور که چهار ماده در فوفل مخلوط می شوند و یکی می شوند، گورمخ ها نیز با هر یک تنظیم می شوند.
آنها به صورت فتیله و روغن شدن چراغ، خود را می سوزانند (برای روشن کردن دیگران).
میلیاردها ویژگی مانند صدق، قناعت، ترحم، دارما، سود وجود دارد، اما هیچ کس نمی تواند حد و مرز آن (لذت-میوه) را بداند.
گفته میشود که چهار ایدهآل در میلیونها ضرب میشوند و ممکن است، حتی در آن صورت با یک لحظه میوه لذت برابری نمیکنند.
ریدی، سیدی و هزاران گنج با یک کسر کوچک آن برابری نمی کند.
با دیدن صمیمیت ورد و آگاهی، ترکیب بسیاری از فلسفه ها و مراقبه ها شگفت زده می شود.
بسیاری از روش های معرفت، مراقبه و یادآوری مطرح شده است.
اما رسیدن به مرحله سکون، ثمره ی لذت جام محبت پروردگار که گورمخ ها به آن دست یافتند، شگفت انگیز است.
در این مرحله عقل و خرد و میلیون ها صفا با هم ترکیب می شوند.
میلیون ها مراسم تلاوت، توبه، خودداری، قربانی های سوخته و کرور هدایایی در آنجا وجود دارد.
روزهها، قوانین، کنترلها، فعالیتها زیاد هستند اما همه آنها مانند یک رشته ضعیف هستند.
بسیاری از آنها مراکز زیارتی، سالگرد، و میلیون ها عمل صالح، خیریه و نوع دوستی هستند.
میلیونها نوع پرستش خدایان و الههها، ترکیبها، زیانها، موهبتها، نفرینها وجود دارد.
بسیاری از فلسفه ها، ورناها، غیر ورناها، و بسیاری از کسانی هستند که به برندهای (غیرضروری) لخ عبادات و ادای نذری نمی پردازند.
بسیاری از ابزارهای رفتار عمومی، فضایل، انکار، زیاده خواهی و سایر وسایل پوشش هستند.
اما همه اینها به دور از حقیقت باقی مانده است. آنها نمی توانند آن را لمس کنند.
بالاتر از حقیقت زندگی صادقانه است.
گورو واقعی (خدا) امپراتور واقعی است و جماعت مقدس تخت واقعی است که بسیار لذت بخش است.
کلمه حقیقی چنان ضرابخانه واقعی است که در آن کاست های مختلف از فلزات با گورو، سنگ فیلسوف، ملاقات می کنند و تبدیل به طلا (گورموخ) می شوند.
در آنجا فقط اراده واقعی الهی عمل می کند زیرا نظم حقیقت به تنهایی باعث شادی و لذت می شود.
در آنجا فقط اراده واقعی الهی عمل می کند زیرا نظم حقیقت به تنهایی باعث شادی و لذت می شود.
آنجا، در صبح زود مداحی درست است و تنها از حقیقت است.
مرام گورمخس حق است، تعلیم حق است، (مانند دیگر موبدان) به بخل مبتلا نمی شوند.
گورمخ ها در میان بسیاری از امیدها جدا می مانند و همیشه بازی حقیقت را می کنند.
چنین گورموخی ها گورو می شوند و گورو مرید آنها می شود.
گورمخ نفس را انکار می کند و خواست خدا را دوست دارد.
با فروتنی و افتادن به پاها خاک می شود و در بارگاه خداوند عزت می یابد.
او همیشه در زمان حال حرکت می کند، یعنی هیچ گاه موقعیت های معاصر را نادیده نمی گیرد و در کنار هم هر اتفاقی را که ممکن است رخ دهد می پذیرد.
هر چه از سوی پدیدآورنده جمیع اسباب انجام شود، با کمال سپاس از سوی او پذیرفته می شود.
او به خواست پروردگار شاد می ماند و خود را مهمان دنیا می داند.
او در عشق خداوند شادمان می ماند و قربانی شاهکارهای خالق می شود.
او با زندگی در جهان جدا و رها شده باقی می ماند.
با تبدیل شدن به یک بنده مطیع، باید در اراده خداوند باقی ماند.
همه در اراده او هستند و همه باید گرمای امر الهی را تحمل کنند.
انسان باید دلش را نهر بسازد و آب خشوع در آن جاری شود.
با ترک امور دنیوی باید بر کرسی جماعت مقدس نشست.
ادغام آگاهی در کلام، باید زینت بی باکی را آماده کرد.
انسان باید در ایمان و قناعت صادق بماند. باید معامله شکر را ادامه داد و از دادن و گرفتن دنیوی دور ماند.
چنین شخصی نه در آب (مایا) غرق می شود و نه در آتش (هوس) می سوزد.
مهربانی، محبت، عشق پرشور و بوی، پنهان نمی ماند، حتی اگر پنهان باشد و از خود آشکار شود.
صندل کل پوشش گیاهی را معطر می کند و هرگز آن را به خود جلب نمی کند (اما هنوز مردم این را می دانند).
رودخانهها و نهرها با گنگ برخورد میکنند و بیصدا و بدون هیچ اعلامی پاک میشوند.
الماس توسط الماس تراشیده می شود و الماس تراش چنان به نظر می رسد که گویی الماس دیگر را در قلب خود پذیرفته است (همچنین گورو که ذهن شاگرد را تراش می دهد در قلب خود جای او را می دهد).
شاگرد گورو در جماعت مقدس چنان سادو می شود که گویی کسی پس از لمس سنگ فیلسوف، سنگ فیلسوف می شود.
با تعلیم ثابت گورو، ذهن سیک ها آرام می شود و خدا نیز نسبت به فداکار محبت می کند، دچار توهم می شود.
دیدن پروردگار نامحسوس مایه خرسندی گورمخ هاست.