یک اوانکار، انرژی اولیه، از طریق فیض واعظ الهی تحقق یافت
سم و شهد مرگبار هر دو از اقیانوس بیرون ریخته شدند.
با خوردن زهر، یکی می میرد، در حالی که با خوردن دیگری، انسان جاودانه می شود.
سم در دهان مار قرار دارد و جواهری که توسط جِی آبی (خورنده مارها) برافراشته شده است به عنوان شهد حیات شناخته شده است.
بانگ کلاغ را دوست ندارند اما صدای بلبل را همه دوست دارند.
گوینده بد دوست ندارد اما شیرین زبان در سراسر جهان ستایش می شود.
افراد شرور و خوب در یک دنیا زندگی می کنند، اما با ویژگی های اعمال خیرخواهانه و انحرافی خود متمایز می شوند.
ما در اینجا جایگاه شایستگی ها و معایب را آشکار کرده ایم.
با نور خورشید هر سه جهان قابل مشاهده است اما کور و جغد نمی توانند خورشید را ببینند.
شلدریک زن سرخدار عاشق خورشید است و با معشوق ملاقات می کند و داستان عشق یکدیگر را می گویند و گوش می دهند.
برای همه پرندگان دیگر شب تاریک است (و می خوابند) اما ذهن شلدریک قرمز در آن تاریکی استراحتی ندارد (ذهن او همیشه به خورشید وابسته است).
یک زن باهوش شوهرش را حتی با دیدن سایه او در آب می شناسد.
اما شیر احمق که سایه خود را در چاه می بیند در آن می پرد و می میرد و سپس چشمان خود را سرزنش می کند.
محقق به اهمیت توصیف فوق پی می برد، اما منازعه به بیراهه می رود
و انتظار دارد که از یک فیل ماده شیر گاو بگیرد (که در واقع غیرممکن است).
در ماه سایان جنگلها سبز میشوند، اما akk، گیاه وحشی منطقه شنی، و / فایده، خار شتر، پژمرده میشوند.
در ماه چایتر، پوشش گیاهی شکوفا می شود، اما کارتن بدون برگ (یک کپر وحشی) کاملاً بی الهام باقی می ماند.
همه درختان پر از میوه می شوند اما درخت پنبه ابریشم بدون میوه باقی می ماند.
کل پوشش گیاهی بوسیله چوب صندل معطر می شود اما بامبو هیچ تاثیری از آن نمی گیرد و به گریه و آه ادامه می دهد.
صدف حلزونی حتی در اقیانوس خالی می ماند و با دمیدن به شدت گریه می کند.
جرثقیل حتی به دنبال مراقبه در سواحل گنگ است، مانند یک گدا ماهی ها را برمی دارد و می خورد.
جدایی از شرکت خوب برای فرد طناب می آورد.
ذهن خوب آدم، همه را در دنیا خوب می بیند. یک آقا همه را مهربان می بیند.
اگر کسی خودش بد باشد، همه دنیا برای او بد است و همه به حساب او بد است. لرد کرشنا کمک کرد
پیندایز به این دلیل که در آنها احساس بسیار فداکاری و اخلاقی داشتند.
کاورایی ها در دل خود دشمنی داشتند و همیشه جنبه تاریک همه چیز را محاسبه می کردند.
دو شاهزاده بیرون رفتند تا یک فرد خوب و بدکار را پیدا کنند اما دیدگاه هایشان متفاوت بود.
هیچکدام برای یودیستار بد نبود و دورودان هیچ فرد خوبی را پیدا نکرد.
هر چه (شیرین یا تلخ) در قابلمه است، وقتی از دهانه بیرون می آید، معلوم می شود.
او (ضرنراج) که در خاندان سان متولد شد، مسند دادگر را زینت داد.
او یکی است اما خلق او را به دو نام می شناسد: دارمارج و یاما.
مردم او را پرهیزگار و صالح به شکل دارماراج می بینند اما گناهکار بدکار را یاما.
او هم بدکار را می کوبد اما با متدین شیرین صحبت می کند.
دشمن او را با دشمنی می بیند و مردم دوست او را دوست داشتنی می دانند.
گناه و شایستگی، نعمت و نفرین، بهشت و جهنم بر حسب احساس خود (عشق و دشمنی) شناخته و تحقق می یابد.
آینه سایه را با توجه به جسم قبل از خود منعکس می کند.
(وانو=رنگ.روندا=گریه.سرخای=عالی)
در آینه تمیز همه شکل درست خود را می بینند.
چهره روشن منعکس شده است روشن و سیاه به طور خاص سیاه در آن.
شخص خندان صورت خود را در حال خنده و گریان در آن می یابد.
پیروان شش فلسفه با لباس های مختلف در آن می بینند، اما آینه از همه آنها جدا می ماند.
حس دوگانگی، عقل شیطانی است که نام دیگر دشمنی، مخالفت و غضب است.
پیروان وارسته حکمت گورو همیشه پاک و برابر می مانند.
در غیر این صورت، هیچ تمایز دیگری بین خوب و بد وجود ندارد.
هنگامی که پسر غروب می کند، ستاره ها در شب تاریک چشمک می زنند.
افراد ثروتمند در خانه های خود می خوابند اما دزدها برای ارتکاب دزدی به اطراف می روند.
چند نگهبان بیدار می مانند و برای هشدار دادن به دیگران فریاد می زنند.
آن نگهبانان بیدار، افراد خوابیده را بیدار می کنند و از این طریق دزدان و ولگردها را می گیرند.
کسانی که بیدار می مانند از خانه های خود محافظت می کنند اما خانه از کسانی که به خواب می روند غارت می شود.
مردان ثروتمندی که دزدان را تحویل میدهند (به مقامات)، با خوشحالی به خانه بازمیگردند، اما از گردن دزدان گرفتار میشوند.
شرور و شایسته هر دو در این دنیا فعال هستند.
در فصل بهار انبه شکوفا می شود و گیاه تلخ وحشی منطقه شنی نیز پر گل می شود.
غلاف akk نمی تواند انبه تولید کند و akk بدون میوه نمی تواند روی درخت انبه رشد کند.
بلبلی که روی درخت انبه نشسته سیاه است و بقول akk خالدار یک یا سبز است.
ذهن یک پرنده است و به دلیل تفاوت در نتایج شرکت های مختلف، میوه درختی را که برای نشستن انتخاب می کند، می گیرد.
ذهن از جماعت مقدس و خرد گورو می ترسد، اما از شراکت و عقل شیطانی نمی ترسد، یعنی نمی خواهد در جمع خوب برود و به شرکت شیطانی علاقه مند می شود.
گفته می شود که خداوند نسبت به مقدسین محبت و رهایی بخش سقوط کرده است.
او بسیاری از افراد افتاده را نجات داده است و تنها اوست که مورد قبول اوست.
اگر حتی پفیتانا (دیو زن) آزاد شد، به این معنی نیست که مسموم کردن یک نفر عمل خوبی است.
گاریکا (فاحشه) آزاد شد، اما نباید وارد خانه دیگری شد و به دردسر افتاد.
از آنجایی که Valmlici موفق شد، نباید راه دزدی بزرگراه را در پیش گرفت.
می گویند یک پرنده شکار هم آزاد شده است، اما نباید با استفاده از تله، پای دیگران را بگیریم.
اگر سادانا، قصاب از آن سوی (اقیانوس جهان) عبور کرد، نباید با کشتن دیگران به خودمان آسیب بزنیم.
کشتی از آهن و طلا استفاده می کند، اما هنوز شکل و رنگ آنها یکسان نیست.
در واقع، زندگی با چنین امیدهایی یک سبک زندگی بد است.
زنده ماندن از سقوط از درخت خرما به این معنا نیست که باید از درخت بالا رفت تا از آن سقوط کرد.
حتی اگر در مکانها و راههای متروک کشته نشود، حرکت در مکانهای متروک امن نیست.
ممکن است فرد حتی در صورت گازگرفتگی توسط سینک زنده بماند، حتی در این صورت گرفتن سینک در نهایت مضر خواهد بود.
شسته شدن توسط جریان رودخانه اگر شخصی به تنهایی از آن خارج شود، حتی در ورود بدون قایق به رودخانه احتمال غرق شدن بیشتر است.
مردم از هر گرایش به خوبی می دانند که خداوند رهایی بخش از دست رفته ها است.
دستور گورو (گورمات) عبادت محبت آمیز است و افراد دارای عقل شیطانی در بارگاه خداوند پناه نمی گیرند.
اعمالی که در زندگی انجام می شود در نهایت تنها همراه است.
از آنجایی که بوی سیر و مشک متفاوت است، طلا و آهن نیز یکسان نیستند.
کریستال شیشه با الماس برابری نمی کند و نیشکر و نی توخالی یکسان نیستند.
دانه قرمز و سیاه (راتا) با جواهر برابری نمی کند و شیشه به قیمت زمرد نمی تواند بفروشد.
عقل شیطانی گرداب است، اما حکمت گورو (گورمات) کشتی اعمال نیک است که میگذرد.
آدم بد همیشه محکوم است و آدم خوب مورد تشویق همه قرار می گیرد.
از طریق گورمخ ها حقیقت آشکار می شود و به این ترتیب یکی و همه شناخته می شوند، اما در منمخ ها همان حقیقت فشرده و پنهان می شود.
مثل دیگ شکسته فایده ای ندارد.
بسیاری از مردان اسلحه آماده می کنند و آنها را می فروشند و بسیاری از زره ها را تمیز می کنند.
در نبرد، اسلحهها جراحات وارد میکنند و زرهها محافظت میکنند، زیرا جنگجویان هر دو ارتش بارها و بارها با هم درگیر میشوند.
آنهایی که پوشش ندارند مجروح هستند، اما آنهایی که زره پوشیده اند خوب و دست نخورده باقی می مانند.
سازندگان کمان نیز به کمان های خاص خود احساس غرور می کنند.
دو نوع معاشرت، یکی سادوها و دیگری فاسقان در این دنیا وجود دارد و از ملاقات آنها نتایج متفاوتی حاصل می شود.
به همین دلیل است که فرد به دلیل رفتار خوب و بد خود در خوشی ها یا رنج های خود می ماند.
خوب و بد به ترتیب شهرت و بدنامی دریافت می کنند.
حقیقت، رضایت، شفقت، دارما، ثروت و سایر بهترین چیزها در جماعت مقدس به دست می آید.
معاشرت با بدکاران شهوت، خشم، طمع، شیفتگی و نفس را افزایش می دهد.
نام خوب یا بد به ترتیب به واسطه اعمال خوب یا بد به دست می آید.
با خوردن علف و کیک روغنی، گاو شیر می دهد و گوساله زایی گله را زیاد می کند.
مار با نوشیدن شیر، سم استفراغ می کند و فرزندان خود را می خورد.
معاشرت با سادوها و اشرار به گونه های مختلف باعث گناه و شایستگی، غم و اندوه و لذت می شود.
پر کردن، خیرخواهی یا تمایلات شیطانی را القا می کند.
درخت صندل با دادن عطر به همه درختان آنها را خوشبو می کند.
با اصطکاک بامبوها (از طرف دیگر) خود بامبو می سوزد و کل خانواده (بامبوها) را می سوزاند.
بلدرچین های چرخان نه تنها گرفتار می شوند بلکه کل خانواده را نیز به دام می اندازند.
هشت فلز یافت شده در کوه ها توسط سنگ فیلسوف به طلا تبدیل می شوند.
افرادی که به فاحشه می روند علاوه بر بیماری های واگیر، گناهانی نیز به دست می آورند.
مبتلایان به بیماری نزد پزشک می آیند و او با دادن دارو آنها را درمان می کند.
به دلیل ماهیت شرکتی که نگهداری می شود، فرد خوب یا بد می شود.
طبیعت دیوانه ملایم است. گرما را تحمل می کند اما دیگران را سریع رنگ می کند.
نیشکر را ابتدا در سنگ شکن له می کنند و سپس در یک دیگ آتش می زنند و با ریختن جوش شیرین شیرینی خود را بیشتر می کند.
کولوسنت حتی اگر با شهد آبیاری شود تلخی خود را نمی ریزد.
انسان بزرگوار در دل خود خواری را نمی پذیرد و به بدکار نیکی می کند.
ولى بدكار در دل خود فضيلت نمى گيرد و به نيكوكار بد مى كند.
آدم هر چه بکارد درو می کند.
مانند آب و سنگ، چیزها بر حسب ماهیتشان خوب یا بد هستند.
قلب شریف دشمنی ندارد و عشق در دل بد نمی ماند.
بزرگوار هرگز نیکی را فراموش نمی کند و بدکار دشمنی را فراموش نمی کند.
هر دو در نهایت آرزوهای خود را برآورده نمیکنند، زیرا شیطان همچنان میخواهد مرتکب بدی شود و بزرگوار میخواهد به گسترش خیرخواهی ادامه دهد.
بزرگوار نمی تواند مرتکب بدی شود، اما بزرگوار نباید توقع شرافت داشته باشد.
این جوهر خرد صدها نفر است و بر این اساس من افکار رایج در اطراف را توضیح داده ام.
احسان ممکن است (گاهی) به شکل شر جبران شود.
بر اساس داستانهایی که شنیدهام، وضعیت فعلی را شرح دادهام.
مرد بد و نجیبی به سفر رفت. آن بزرگوار نان داشت و شرّ آب همراه داشت.
انسان خوب چون نجیب بود، نان گذاشت تا بخورد.
بد اندیشان شرارت خود را انجام دادند (و نان او را خوردند) اما به او آب ندادند.
آن بزرگوار ثمره اشراف خود را به دست آورد (و رهایی یافت) اما شخص شریر مجبور شد این شب زندگی را با گریه و زاری بگذراند.
آن پروردگار متعال حق است و عدالت او نیز صادق است.
من فدای خالق و خلق او هستم (زیرا فطرت دو فرزند یک پروردگار متفاوت است).
شرور و نجیب در این دنیا وجود دارند و هرکس به اینجا آمد، باید روزی بمیرد.
دلاورانی چون روان و رام نیز عامل و عامل جنگ شدند.
روان با تسلط بر عصر قدرتمند، یعنی تسخیر زمان، شر را در دل خود پذیرفت (و سیتا را دزدید).
رام فردی بی لک بود و به دلیل احساس دارما (مسئولیت) حتی سنگ ها نیز در اقیانوس شناور بودند.
روان به خاطر شرارت با ننگ دزدیدن زن دیگری رفت (کشته شد).
رامیان (داستان رام) همیشه (در ذهن مردم) استوار است و هر کس (در آن) پناه بجوید (در آن) از (اقیانوس جهان) عبور می کند.
افرادی که پیرو دارما هستند در جهان شکوه می یابند و کسانی که دست به ماجراجویی های شیطانی می زنند بدنام می شوند.
گلدن لانکا یک قلعه بزرگ بود و اقیانوس اطراف آن مانند یک خندق وسیع بود.
روان یک پسر لاکی، یک و یک ربع لک پسر و برادرانی چون کمبهکاران و ماهیراوری داشت.
هوا کاخ های او را جارو می کرد در حالی که ایندر از طریق باران برای او آب می برد.
آتش آشپز او بود و خورشید و ماه چراغهایش را.
ارتش عظیم او متشکل از اسبها، فیلها، ارابهها و پیادهنظام متشکل از خُهُنها (آکئوهاوتها، یکی از آکسوهانی به عنوان نیروی مختلط از 21870 فیل، 21870 ارابه، 65610 اسب و 109350 سرباز پیاده شناخته میشود) چنین قدرت و عظمتی نداشت.
او (روان) به مهادف (سیوا) خدمت کرده بود و به همین دلیل همه خدایان و شیاطین در پناه او بودند.
اما عقل و اعمال شیطانی باعث بدنامی او شد.
به دلایلی، پروردگارا، علت همه اسباب، صورت رامچندر به خود گرفت.
با پذیرفتن دستورات مادر ناتنی اش به تبعید رفت و عظمت کسب کرد.
رام دلسوز بینوایان و مفتخران مغرور قدرت و غرور پارسو رام را از بین برد.
در خدمت وارن، لاکسامان یاتی شد، تسخیر کننده همه هوس ها و سیتس نیز با تمام فضایل یک ساتی، کاملاً به رام ارادت داشت و به او خدمت کرد.
رامایان با داستان تأسیس رام راجی، پادشاهی با فضیلت، به دور و بر گسترده شد.
رام تمام دنیا را آزاد کرده بود. مرگ برای آنها حقیقتی است که با آمدن به جماعت مقدس به تعهد خود در زندگی عمل کردند.
خیرخواهی آموزش کامل گورو است.