یک اوانکار، انرژی اولیه، از طریق فیض واعظ الهی تحقق یافت
گورو واقعی غیرقابل دسترس، بدون کینه و غیرعادی است.
زمین را به عنوان جایگاه واقعی دارما در نظر بگیرید.
در اینجا کارماها از میوه ها مراقبت می کنند، یعنی فرد آنچه را که بکارد درو می کند.
او (خداوند) آینه ای است که جهان می تواند چهره خود را در آن منعکس کند.
آدم همان چهره ای را می بیند که او جلوی آینه خواهد داشت.
بندگان خدا سرخ و پیروز می مانند و مرتدین صورت خود را سیاه می کنند.
اگر مرید از مرشد خود نداند (بگوید)، چگونه می تواند آزاد شود.
او که در زنجیر بسته شده است، مجبور می شود به تنهایی در راه یاما، مرگ قدم بردارد.
در دوراهی می ایستد و از جهنم رنج می برد.
اگرچه او در هشتاد و چهار گونه لاکچری زندگی نقل مکان می کند، اما خداوند را ملاقات نمی کند.
او مانند بازی قمار، سهم ارزشمند زندگی را در این بازی از دست می دهد.
در پایان (زندگی) او ناله و ناله می کند، اما زمان گذشته هرگز باز نمی گردد.
پیشگوی گورو شبیه دختری است که خودش به خانه پدر شوهر نمی رود و به دیگران دستور می دهد.
شوهرش هرگز به او اهمیت نمی دهد و او از زندگی زناشویی خوشبختش آواز می خواند.
به گونه ای است که موش خود نمی تواند وارد سوراخ شود اما سینی برنج را به کمرش بسته است.
آدمی که نمی داند حتی مانترا یک صدپا دستش را روی مار می گذارد.
کسی که رو به آسمان است تیر را پرتاب می کند، تیر را روی صورت خود می گیرد.
مرتد رو به زردی است، در هر دو دنیا ترسیده و توبه می کند.
میمون ارزش جواهری که به گردنش بسته شده است را نمی داند.
ملاقه حتی در غذا بودن هم طعم ظروف را نمی شناسد.
قورباغه همیشه در منجلاب زندگی می کند اما هنوز نیلوفر آبی را نمی شناسد.
آهو که مشک در نافش دارد گیج می دود.
دامدار شیر را به فروش می رساند اما کیک های روغنی و پوسته را به خانه می آورد.
مرتد فردی است که اساساً گمراه شده و رنج هایی را که یما می دهد متحمل می شود.
در ماه ساوان تمام جنگل سبز می شود اما نیزه، گیاه خاردار خشک می ماند.
در هنگام بارندگی، همه احساس خوشحالی می کنند، اما بافنده غمگین دیده می شود.
در شب همه جفت ها به هم می رسند اما برای چکاوی زمان جدایی است.
صدف حلزونی حتی در اقیانوس خالی می ماند و وقتی دمیده می شود گریه می کند.
مرد گمراه با طناب زدن به گردنش قطعا دزدیده می شود.
به همین ترتیب، مرتدان در این دنیا به گریه می افتند.
شغال به انگور نمی رسد و با تحقیر می گوید انگور ترش است.
رقصنده هیچ رقصی بلد نیست اما می گوید که جایش باریک است.
قبل از اینکه یک ناشنوا به اندازه بهیراو یا گول بخواند یکسان است.
چگونه یک سهره می تواند برابر با یک قو پرواز کند.
کل جنگل در فصل بارندگی سبز می شود (sit-van) اما akk، گیاه وحشی منطقه شنی (calotropis procera) در دوره خشکسالی رشد می کند.
مرتد نمی تواند مانند یک زن رها شده خوشبختی داشته باشد.
چگونه می توان با گرفتن دم گوسفند از آب عبور کرد.
دوستی با یک روح همیشه منبع زندگی مشکوک است.
درخت کنار رودخانه نمی تواند ایمان داشته باشد (که رودخانه آن را از بین نمی برد).
چگونه می توان گفت زنی که با مرده ازدواج کرده، سوهاگین است، یعنی شوهرش زنده است.
چگونه می توان با کاشت سم شهد به دست آورد؟
دوستی با مرتد مصائب عصای یاما را به همراه دارد.
هنگامی که پروانه، یک نبض هندی روی آتش پخته می شود، برخی از دانه ها که سفت هستند، نپخته باقی می مانند.
این تقصیر آتش سوزی نیست. اگر از هزار میوه یک میوه خراب شود، تقصیر درخت نیست.
تقصیر آب نیست که روی تپه آرام نمی گیرد.
اگر بیمار بر اثر رعایت نکردن رژیمی که برایش تجویز شده فوت کند، تقصیر پزشک نیست.
اگر زن نازا فرزندی نداشته باشد، تقصیر اوست و تقصیر شوهرش نیست.
به همین ترتیب اگر انسان منحرف دستور گورو را نپذیرد، تقصیر خود اوست نه مرشد.
نابینا نمی تواند ماه را ببیند، اگرچه نور آن به اطراف پراکنده می شود.
اگر یک ناشنوا نتواند آن را بفهمد، موسیقی ملودی خود را از دست نمی دهد.
با وجود عطر فراوان، فردی که قدرت بویایی ندارد نمی تواند از آن لذت ببرد.
کلمه در یک و همه ساکن است، اما لال نمی تواند زبان خود را حرکت دهد (برای تلفظ آن).
گورو واقعی یک اقیانوس است و بندگان واقعی از آن گنج هایی دریافت می کنند.
مرتدان فقط به این دلیل پوسته ها را بدست می آورند که کشت و کارشان معیوب است.
جواهرات از دریا بیرون آمده اما هنوز آب آن شور است.
در پرتو ماه، سه جهان دیده میشوند، اما ننگ در ماه همچنان پابرجاست.
زمین ذرت تولید می کند اما هنوز خاک قلیایی نیز وجود دارد.
سیوا که خوشحال می شود، به دیگران کمک می کند، اما در خانه خودش فقط خاکستر و کاسه گدایی پیدا می شود.
هانومان قدرتمند می تواند کارهای زیادی برای دیگران انجام دهد، اما فقط یک کمربند برای پوشیدن دارد.
چه کسی می تواند سخنان سرنوشت مرتد را محو کند.
گله گاوها آنجا در خانه ارباب هستند، شخص احمق همچنان چوب های خرخر را برای خانه خودش درست می کند.
اسبها نزد بازرگانان هستند و آدمهای احمق برای خریدن شلاقها در اطراف پرسه میزنند.
آدم نادان فقط با دیدن خرمن دیگران در اطراف خرمن خانه اش ازدحام می کند.
طلا نزد تاجر طلاست، اما احمق زرگر را در خانهاش میخواند تا جواهرات را آماده کند.
او جایی در خانه ندارد، اما به فخر فروشی در بیرون ادامه می دهد.
مرتد مانند ابر سریع ناپایدار است و به دروغ گفتن ادامه می دهد.
وقتی کره کوبیده و برداشته می شود، شیر کره (لاسی) رها می شود.
وقتی آب نیشکر بیرون میآید، کسی باگاس را لمس نمیکند.
وقتی رنگ سریع روبیا مونجیستا از بین می رود، هیچ کس به آن اهمیت نمی دهد، حتی یک پنی هم ارزش دارد.
وقتی عطر گلها تمام می شود، دیگر پناهی برای آنها نیست.
وقتی آتمان از بدن جدا می شود، هیچ همراهی از بدن باقی نمی ماند.
بر همگان روشن است که مرتد مانند چوب خشک است (که فقط می توان آن را در آتش هل داد).
تنها زمانی که پارچ از گردن بسته شده باشد (با طناب)، آب از چاه خارج می شود.
مار کبر جواهری را که در سر دارد با خوشحالی نمی بخشد (فقط پس از کشته شدن می دهد).
آهو نیز فقط پس از مرگ مشک می دهد.
روغن را می توان از دانه کنجد بدون درد در غنی استخراج کرد.
هسته نارگیل را فقط زمانی می توان بدست آورد که دهانش شکسته باشد.
مرتد چنان آهنی است که فقط با ضربات چکش می توان به آن شکل دلخواه داد.
احمق زهر را شیرین میگوید و آدم عصبانی را شاد.
به چراغ خاموش می گوید بزرگ شده و بزی کشته شده به او لباس پوشیده است.
برای سوزاندن سرد شده را می گفت: «رفته» برای او «بیا» است و «بیا» برای او فرار می کند، یعنی اگر چیزی در چشم فرو رود، می گویند چشم اوج می گیرد و اگر بیوه ساکن شود. در خانه کسی با ازدواج با او می گویند الو دارد
به احمق می گفت ساده است، و تمام صحبت های او برخلاف معمول خواهد بود.
احمق به تباه کننده می گوید که همه چیز را به میل شیرین خود ترک می کند.
این گونه افراد مانند مادر دزدی هستند که در گوشه ای گریه می کند (مبادا کشف شود و احتمال گرفتار شدن پسرش زیاد شود).
اگر کسی وارد اتاقی پر از دوده شود، مطمئناً صورتش سیاه شده است.
اگر بذر در مزرعه قلیایی کاشته شود، بی فایده خواهد بود.
اگر کسی در تاب شکسته تاب بخورد، می افتد و خود را می کشد.
اگر مردی که شنا بلد نیست، بر شانه های نادان دیگری تکیه کند، چگونه از رودخانه ای عمیق عبور کند؟
با کسی که خانه خود را آتش زد و سپس به خواب رفت، حرکت نکنید.
چنین است جامعه فریبکاران و مرتدان که در آن انسان از جان خود بیم دارد.
(گفته می شود) کشتن برهمن و گاو و مرد اهل بیت خود گناه کبیره است.
مست ها قمار می کنند و به همسران دیگران نگاه می کنند.
دزدها و دزدها ثروت دیگران را غارت می کنند.
اینها همه خیانتکار، ناسپاس، گناهکار و قاتل هستند.
اگر این افراد به تعداد بی نهایت جمع شوند;
حتی همه آنها با یک موی مرتد برابر نیستند.
اگر به گنگ، یامونا، گوداواری و کوروکشتر برود.
Mathure، Mayapuri، Ayodhya، Kasi، Kedarnath نیز بازدید می شود.
درب گوماتی، ساراسواتی، پرایاگ. گایا خیلی نزدیک شده است.
همه اقسام دعاها، توبه ها، خودداری ها، یجن ها، حمص ها انجام می شود و همه خدایان مدح می شوند.
چشمانی که بر زمین می افکند اگر حتی سه جهان را زیارت کرد.
حتی در آن صورت نیز گناه ارتداد هرگز محو نمی شود.
بسیاری غرق در سلایق بی شماری هستند و بسیاری از آنها پادشاهان جنگل ها هستند.
بسیاری از مکان ها، گردبادها، کوه ها و ارواح هستند.
بسیاری از رودخانه ها، نهرها و مخازن عمیق هستند.
آسمان ستارگان بسیار دارد و مارها در جهان کوچک بی شمارند.
بسیاری در هزارتوی جهان سرگردان هستند.
بدون یک گورو واقعی، همه چیز گیج کننده است.
(بابو = چیز، پدر. ضد = طبل. ضوخا = نگرانی، اضطراب، نگرانی. برن می گوید بموخا - بموخا.)
مهمان بسیاری از خانه ها گرسنه می ماند.
در از دست دادن پدر مشترک بسیاری، گریه و نگرانی های ذهنی اندک است.
وقتی بسیاری از نوازندگان طبل بر طبل می زنند، هیچ کس از صداهای ناهماهنگ خشنود نمی شود.
کلاغی که از جنگلی به جنگلی دیگر سرگردان است چگونه می تواند شاد و آبرومند باشد.
همانطور که بدن یک فاحشه از داشتن عاشقان بسیار رنج می برد،
کسانی که غیر از گورو دیگران را می پرستند از ارتداد خود ناراضی هستند.
با صدای سیو بلند شدن شتر بیهوده است.
ترساندن فیل با دست زدن به همان اندازه بیهوده است
مانند سوزاندن لامپ در برابر مار کبری وسوکی (به امید فرار).
اگر خرگوش با نگاه کردن به چشمان بخواهد شیر را بترساند (این چیزی جز آرزوی مرگ نیست).
لوله های کوچک مجرای آب نمی توانند برابر با اقیانوس باشند.
مانند شبح، مرتد که هیچ است به بیان نفس خود ادامه می دهد.
زن بدون شوهر نمی تواند از لذت های رختخواب لذت ببرد.
اگر پسر از پدر و مادر سرپیچی کند، حرامزاده محسوب می شود.
اگر تاجری به قولی که به بانکدارش داده است پایبند نباشد، ایمان خود را از دست می دهد.
در برابر ارباب خود اسلحه نگیرید.
باطل هرگز به حقیقت نمی رسد حتی اگر صد بهانه آورده شود.
نباید در مقابل افرادی که گوشواره دارند لجبازی کرد (چون آنها زشت ترین گوشواره ها هستند).