با سرگردانی از جنگلی به جنگل دیگر، متوجه خواهید شد که آن چیزها در خانه قلب شما هستند.
متحد شده توسط گورو واقعی، شما متحد باقی خواهید ماند، و دردهای تولد و مرگ پایان خواهد یافت. ||36||
از طریق آداب و رسوم مختلف، فرد رهایی پیدا نمی کند. بدون فضیلت، به شهر مرگ فرستاده می شود.
نه این دنیا را خواهد داشت و نه آن دنیا را. با ارتکاب اشتباهات گناه، در نهایت پشیمان می شود و توبه می کند.
او نه عقل روحانی دارد و نه مراقبه. نه ایمان درمیک و نه مراقبه.
بدون نام، چگونه می توان نترس بود؟ چگونه می تواند غرور خودپسند را درک کند؟
من خیلی خسته هستم - چگونه می توانم به آنجا برسم؟ این اقیانوس کف و انتهایی ندارد.
من هیچ همراه مهربانی ندارم که بتوانم از آنها کمک بخواهم.
ای نانک که فریاد می زند «حبیب، معشوق»، ما با موحد متحدیم.
او که مرا از هم جدا کرد، دوباره مرا متحد کرد. عشق من به گورو بی نهایت است. ||37||
گناه بد است، اما برای گناهکار عزیز است.
او خود را بار گناه می کند و دنیای خود را از طریق گناه گسترش می دهد.
گناه از کسی که خود را می فهمد بسیار دور است.
او به غم و فراق مبتلا نمی شود.
چگونه می توان از افتادن به جهنم جلوگیری کرد؟ چگونه می تواند رسول مرگ را فریب دهد؟
چگونه می توان آمدن و رفتن را فراموش کرد؟ دروغ بد است و مرگ ظالمانه.
ذهن درگیر گرفتاری هاست و درگیر عقده ها می شود.
بدون نام، چگونه می توان کسی را نجات داد؟ در گناه می پوسند. ||38||
بارها و بارها کلاغ در دام می افتد.
بعد پشیمان می شود، اما حالا چه می تواند بکند؟